قرآن و عوامل رویکرد به خشونت
در آیه دیگر از قرآن، عدول از هنجارها و آموزه های اخلاقی در تعامل و روابط اجتماعی، سبب گسترش فساد در سراسر پهنه زندگی و حیات اجتماعی شمرده شده است:
«أوفوا الكیل و لاتكونوا من المخسرین. و زنوا بالقسطاس المستقیم. و لاتبخسوا الناس أشیاءهم و لاتعثوا فی الأرض مفسدین» شعراء/183ـ181
حق پیمانه را ادا كنید (و كم فروشی نكنید) و دیگران را به خسارت نیفكنید و با ترازوی درست وزن كنید و حق مردم را كم نگذارید و در زمین برای فساد تلاش نكنید.
با در نظر داشت این نكته كه در ادبیات قرآنی، واژه «فساد» از كلید واژه هایی است كه در ترسیم رفتارهای ظالمانه و خشونت گرانه به كار می رود و از همین رو رهبران خودكامه و مستبد را مفسد می نامد وجور و خشونت آنان را به عنوان فساد توصیف می كند، می توان نگرش قرآن در ارتباط با سستی بنیادهای ارزشی و اخلاقی با گسترش رفتارهای خشونت آمیز را دریافت.
بدین ترتیب زینت معنوی و اخلاقی (البته معنویت و اخلاق برخوردار از مصونیت و پشتوانه عاری از آلایش های تفكر بشری كه تنها گزینه آن، معنویت و اخلاق ارائه شده از جانب وحی است) می تواند در خشونت زدایی تأثیر اساسی بر جای نهد، ولی باید توجه داشت كه باورمندی مذهبی و زیست مذهبی گاه از یكدیگر جدا می افتند كه در این صورت كاركرد پیش گفته را باید از زیست مذهبی سراغ گرفت و نه تنها باور مذهبی، چه به حق گفته شده است:
«فردی ممكن است به خدا ایمان داشته باشد، ولی فایده چنین ایمانی چیست در حالی كه خدعه و تزویر می كند؛ در حالی كه زندگی خود و دیگری را به تباهی می كشاند، در حالی كه اسیر جاه طلبی، رشك ورزی و خشونت است؟! شما به خداوند ایمان دارید، ولی او را در فاصله دوری از زندگی روزمره خود نگه داشته اید».29
در روایتی ازا مام علی(ع) آمده است:
«لایزنی الزانی إذا یزنی و هو مؤمن، و لایسرق السارق حین سرق و هو مؤمن، و لایشرب الخمر حین یشربها وهو مؤمن».30
انسان در حالی كه مؤمن است زنا نمی كند، و دزد هنگامی كه دزدی می كند ایمان ندارد، و شراب خوار آن گاه كه شراب می نوشد ایمان ندارد.
راز خشونت گرایی انسان های معناگریز را شاید بتوان چنین ترسیم كرد كه: شخصیت انسان از نظر دین، آمیزه ای است از خصوصیات ملكی و ملكوتی؛ خصوصیات ملكی در نیازهایی چون حفظ و صیانت از ذات و نوع، و خصوصیات ملكوتی در اشتیاق به تعالی و ملكوت، پرستش و عشق به برتر متبلور می شوند. تأمین این دو گروه از نیازهای اساسی وجود انسانی به شخصیت انسان تعادل، توازن، متانت، وقار و رفتارهای به هنجار را پیشكش می كند، اما برآوردن هریك از دو گروه از نیازهای پیش گفته باعث تزلزل شخصیت و رفتارها و كردارهای نا به هنجار می گردد.
قرآن در آیات 37 و 38 سوره «نازعات» از شخصیت نامتعادلی سخن می گوید كه نیازهای زمینی و ملكی وی برآورده گشته بی آنكه در تأمین نیازهای ملكوتی خویش كاری انجام داده باشد، چنین حالتی او را به طغیان و سركشی واداشته است؛ بی تردید در پس هر طغیان و سركشی خشونت نهفته است:
«فأمّا من طغی و آثر الحیوة الدنیا»
و اما آن كس كه طغیان كرده و زندگی دنیا را مقدم داشته است.
از این رو، قرآن، برای سلامت فرد و اجتماع، پیشنهاد تأمین خواسته ها و نیازهای هر دو سوی شخصیت انسان را می دهد:
«و ابتغ فیما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبك من الدنیا و أحسن كما أحسن الله إلیك و لاتبغ الفساد فی الأرض إنّ الله لایحبّ المفسدین» قصص/77
و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بجوی و بهره ات را از دنیا فراموش مكن و همان گونه كه خدا به تو نیكی كرده نیكی كن و هرگز در زمین در جست وجوی فساد مباش كه خداوند مفسدان را دوست ندارد.
3. فقدان عدالت اجتماعی
پاره ای از روان شناسان، جامعه شناسان و اقتصاددانان بدین باور رسیده اند كه محرومیت و نیاز، عامل اساسی انگیزاننده خشونت گری است. از نظر ارسطو (384ـ322م) تمایل مردم عادی محروم از برابری، به برابری اقتصادی سیاسی و تمایل اعضای الیگارشی به عدم مساواتی بیش از آنچه دارند، عامل اصلی انقلاب است.»31 برخی نیز همچون «تدرابرت گر» گامی فرا پیش نهاده و انتظارت فزاینده انسان ها را حتی در وضعیت نبود محرومیت نسبی، باعث خشونت قلمداد می كنند.32
در نگرش اسلامی، نظریه دیگری مطرح شده است مبنی بر اینكه هرگاه جامعه انسانی ازنظر توزیع ثروت و مالكیت بر درآمدها به دو قطب بسیار ثروتمند و بسیار فقیر تقسیم گردد، در هر دو سوی، زاینده ناهنجاری و خشونت خواهد بود؛ قرآن از یك سو می گوید:
«… إنّ الإنسان لیطغی. أن رآه استغنی» علق/6و7
به یقین انسان طغیان می كند؛ از اینكه خود را بی نیاز ببیند.
احساس بی نیازی، جنبه های گوناگون دارد كه یك جنبه آن حس غرور و بی نیازی در ثروت و پول است، در چنان حالتی انسان رویكرد طغیان گرانه در پیش می گیرد و به حقوق، حرمت و كرامت دیگران وقعی نمی نهد و چه بسا خشن ترین رفتارها را نسبت به تهی دستان روا و استحقاق طبیعی خود می شمارد. بخشی از داستان های قرآن، حكایت از طغیان و خشونت گری ثروتمندان و اقوام مترف است. از جمله در سوره مباركه محمد كه به صورت یك قاعده و اصل از آن یاد شده است:
«و كأین من قریة هی أشدّ قوة من قریتك التی أخرجتك أهلكناهم فلاناصر لهم» محمد/13
و چه بسیار شهرهایی كه از شهری كه تو را بیرون كرد نیرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود كردیم و هیچ یاوری نداشتند.
این آیه مباركه ضمن یادكرد رفتار خشن سران مشرك و ثروتمند قریش نسبت به نوكیشان مسلمان و پیروان حضرت محمد(ص) و بیرون راندن آنها از خانه و زاد و بوم ایشان، آن را سیره و شیوه همه كسانی می داند كه احساس قدرت و نیرو (ازجمله قدرت و توان مالی و ثروت) سبب طغیان، ستم و خشونت پیشگی آنان نسبت به ناتوانان و اقشار ضعیف جامعه می شده است.
از سوی دیگر قرآن فقر و نداری و احساس محرومیت مستمندان را از عوامل رویكردهای خشونت آمیز می شمارد. به روایت قرآن، جامعه جاهلی عرب و تهی دست پیش از ظهور اسلام و هم زمان با آن، در جزیرة العرب، فرزندان خویش را از ترس قحطی و گرسنگی خود به دست خویش می كشتند؛ زیرا آنان از یك سو، ایمان راسخ به خداوند و پروردگار روزی دهنده انسان ها كه هر جنبده ای را قوت می بخشد نداشتند، و از سوی دیگر، ابزار رفاه و معیشتی و توانایی تأمین نیازهای مادی شان از طریق طبیعت خشك و بی حاصل عربستان برای آنان فراهم نبود. در نتیجه آنها به خشونت فرزندكشی روی می آورند. قرآن با نكوهش این رویه در دو مورد از قرآن، از راه تقویت و باور ایمان به خداوند رازق و توانا در مقام ریشه كن ساختن این خشونت و جنایت برآمد:
«ولاتقتلوا أولادكم خشیة إملاق نحن نرزقهم و إیاكم إنّ قتلهم كان خطئاً كبیراً» اسراء/31
و فرزندان تان را از ترس فقر نكشید، ما آنها و شما را روزی می دهیم. مسلّماً كشتن آنها گناه بزرگی است.
«ولاتقتلوا أولادكم من إملاق نحن نرزقكم و إیاهم…» انعام/151
و فرزندان تان را از ترس فقر نكشید ما شما و آنها را روزی می دهیم…
می توان گفت؛ قرآن و متون اسلامی، فقر و نیاز را نه تنها زمینه و عامل پیدایی خشونت و شورش كه مایهٌ روایی انقلاب و خیزش به منظور متعادل ساختن قهرآمیز نابرابری های اقتصادی می شمارد. در آیه 195 سوره بقره دربارهٌ ضرورت انفاق و بخشش قسمتی از اموال صاحبان ثروت آمده است:
«وأنفقوا فی سبیل الله و لاتلقوا بأیدیكم إلی التهلكة…» بقره/159
و در راه خدا انفاق كنید و (با ترك انفاق) خود را با دست خود به هلاكت نیفكنید.
از جمله تفسیرها و وجوهی كه در توضیح آیه مباركه و اینكه چه سان بخل و ترك انفاق، مایه خودكشی بخیل می گردد، یكی این معنی و تفسیر می تواند باشد كه زراندوزی و پرداخت نكردن بخشی از ثروت گردآمده برای رفع نیاز مستمندان، سبب شورش و خشونت اجتماعی می گردد و سرمایه های اندوخته شده و صاحبان آنها، به گونه مستقیم مورد تهدید و تعرض و خطر نابودی قرار می گیرد؛ چه در جامعه آشوب زده و ناامن، ثروت و ثروتمندان بیشترین آسیب را متحمل می گردند.
بدین سان از منظر قرآن، جامعه نامتعادل از حیث اقتصاد و معیشت آبستن خشونت است؛ چه از سوی ثروتمندان طغیان گر و چه از جانب مستمندان شورش گر، و قرآن در بازگویی این واقعیت به جای توصیه سكوت به نیازمندان، ثروتمندان زراندوز را ملامت كرده است، كه خود چه بسا تأیید ضمنی عمل نیازمند است در طغیان و شورش گری.
شمار بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی و اقتصادی نیز با این نظریه قرآنی توافق دارند و جامعه دچار اختلاف طبقاتی را، هم از جانب لایه بالا و هم از طرف لایه های زیرین و تهی دست در معرض خطر خشونت معرفی كرده اند؛ با این تفاوت كه : در بین جوانان مرفه و بالاشهری، انحرافات جنسی، اعتیاد، قتل به خاطر عشقبازی، جنون و خودكشی كه ناشی از فراوانی ثروت و سستی مبانی اعتقادی و احساس پوچی و بیهودگی است، بیشترمشاهده می گردد؛ در حالی كه در مناطق فقیرنشین، میزان دزدی، قتل و راهزنی بالاست.33 به گفته یكی از جامعه شناسان:
«هر روز مطالعات پرشماری كه ازمنابع مختلف دنیا به دست می آید، نشان می دهد كه تعداد بزهكاران مخفی و حرفه ای از آنچه كه قبلاً تصور می شد خیلی بیشتر است، و بسیاری از ایشان [كه بزهكاران خطرناك خوانده می شوند] ازخانواده هایی بیرون می آیند كه وضع شان از جهت مالی بسیار مستحكم و ثابت است.»34
4. ملی گرایی
تاریخ گذشته و امروز خشونت، بیانگر آن است كه یكی از سرچشمه های خشونت، ناسیونالیسم، برتری جویی های نژادی و تبعیض نژادی بوده است. آلمان هیتلری، آپارتاید آفریقای جنوبی، موجودیت و عملكرد رژیم صهیونیستی و اسرائیل، نمونه های درشت، دولتی و نزدیك به زمانه ماست. رسوخ این نگرش در میان توده ها، طبقات اجتماعی و گروه های ساكن در یك قلمرو فرهنگی و سیاسی به ویژه در دنیای معاصر، به صورت یكی از عمده ترین اسباب چالش و خشونت درآمده است؛ چه از یك سو روابط و تعامل انسان ها، گروه های قومی و سرزمینی به یك سرزمین و جغرافیا محصور نمی گردد، كره زمین به مثابه خانه مشترك تمامی اقوام و ملیت ها به شمار می آید. از سوی دیگر؛ «امروزه هویت شخص درتعلق به ملت و كشوری مشخص می گردد، نه در فرزند بیشتر و انسان بودن. وجود خارجی شخص در لفافه وابستگی پیچیده شده است، كسی كه وابسته به جامعه ای نباشد، بیگانه تلقی می شود، و قضاوت درباره این بیگانه با قضاوتی كه نسبت به خود جامعه می شود متفاوت است… این وابستگی مردود نه تنها روابط افراد جامعه را با بیگانه بلكه رابطه آنان را با جامعه خود نیز مسموم می كند. شخصی كه خود را از قید خون و زمین رها نساخته باشد هنوز بشر كاملاً توالد یافته نیست، ظرفیت و توانایی عشق و محبت را ندارد، او با خود و با سایرین طبق موازین واقعی انسانی رفتار نمی كند».35
اریك فروم، ناسیونالیسم افراطی امروزین را نوعی بت پرستی می شمارد، و با توضیحی كه در پی می آید، موجب بروز خشونت می داند:
«جنبه بت پرستی احساسات ملی را می توان در واكنش در مقابل تجاوز به سمبل های یك ملت كه كاملاً متفاوت با واكنش در مقابل تجاوز به نمادهای مذهبی و اخلاقی است، مشاهده كرد. مثلاً اگر كسی پرچم كشور خود را در انظار عموم لگدكوب كند اگر به دست مردم كشته نشود باید خیلی از بخت خود راضی باشد، مردم چنان خشمگین خواهند شد كه بی نظری را فراموش خواهند كرد. اما واكنش بالا را اگر با عكس العمل در مقابل شنیدن این جملات: «من طرفدار قتل سیاهان و یهودیان هستم…» مقایسه كنیم، البته بیشتر مردم، این گفته ها را خلاف اخلاق و غیرانسانی تلقی خواهند كرد، ولی نكته در اینجاست كه یك هیجان و خشم غیرقابل كنترل مانند مورد اول ظاهر نخواهد شد».36
ممكن است واكنش و خشم مردم در برابر توهین به پرچم را نشانه فقدان حسن اجتماعی و مسئولیت مشترك میهن دانست كه سزاوار چنان واكنش است، ولی همین امر درباره شخصی كه قتل مردمان بی گناه را تجویز می كند نیز با اولویت بیشتری صادق است؛ با اینكه واكنش در هر دو مورد برعكس یكدیگر است.
قرآن، در قصه آفرینش آدم، از برخورد نژادپرستانه ابلیس یاد می كند و به یادكرد ضمنی این موضوع می پردازد كه نگرش ناسیونالیسم خونی و نژادی، به خشونت و دشمنی میان شیطان و آدمی زادگان انجامید؛ دشمنی و خشونت دیرپا كه تا انجام تاریخ حیات انسانی ادامه خواهد یافت:
«إذ قال ربّك للملائكة إنّی خالق بشراً من طین. فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. فسجد الملائكة كلّهم أجمعون. إلاّ إبلیس استكبر و كان من الكافرین. قال یا إبلیس ما منعك أن تسجد لما خلقت بیدی أستكبرت أم كنت من العالین. قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» ص/77ـ71
(و به خاطر بیاور) هنگامی را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل می آفرینم. هنگامی كه آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید. در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند؛ جز ابلیس، كه تكبر ورزید و ازكافران بود. گفت: ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد كه بر مخلوقی كه با قدرت خود او را آفریدم سجده كنی؟! آیا تكبر كردی؟ یا از برترین ها بودی؟! (برتر از این كه فرمان سجود به تو داده شود!) گفت من از او بهترم، مرا از آتش آفریده ای و او را از گل.
«قال ربّ فأنظرنی إلی یوم یبعثون. قال فإنّك من المنظرین. قال فبعزّتك لأغوینّهم أجمعین» ص/82ـ79
گفت: [شیطان] پروردگارا مرا تا روزی كه انسان ها برانگیخته می شوند مهلت ده. فرمود: تو ازمهلت داده شدگانی، گفت: به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد.
وسوسه آدم از سوی شیطان كه به اخراج آدم و همسرش از بهشت انجامید، نخستین نمود این دشمنی و خشونت بود، اما آخرین آن هنوز ناپیداست، دشمنی و رفتار خشونت گرایانه ابلیس با آدم از راه جذب گروهی از آدمیان و واداشتن ایشان به دشمنی با سایرین و نیز استفاده و به كاربستن هر وسیله دیگر همچنان ادامه دارد:
«إنّ الشیطان لكم عدوّ فاتخذوه عدواً إنّما یدعو حزبه لیكونوا من أصحاب السعیر» فاطر/6
البته شیطان دشمن شما است، پس او را دشمن بدانید، او فقط حزبش را به این دعوت می كند كه اهل آتش سوزان باشند.
«…ولاتتّبعوا خطوات الشیطان إنّه لكم عدوّ مبین»انعام/142 و بقره/169
و از گام های شیطان پیروی نكنید كه او دشمن آشكار شما است.
«إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل أنتم منتهون » مائده/91
شیطان می خواهد به وسیلهٌ شراب و قمار در میان شما كینه وعداوت ایجاد كند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد، آیا (با این همه زیان و فساد و با این نهی اكید) خودداری خواهید كرد.
قرآن افزون بر یادكرد نقش نژادگرایی در فرآیند خشونت و نكوهش آن، برای پیشگیری از رهیافت و شیوع این عامل در جوامع انسانی، بر مبدأ یگانه آفرینش انسان ها تأكید ورزیده و نقش ارزشی تفاوت نژادها، قبیله ها، رنگ ها و گویش ها را تا سر حدّ هیچ فروكاسته و رفتار و عملكرد ارادی انسان ها را تنها گزینه ارزش زدایی و ارزش افزایی به رسمیت شناخته است.
«یا أیها الناس اتّقوا ربّكم الّذی خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثیراً و نساءً…» نساء/1
ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید؛ همان كسی كه همه شما را از یك انسان آفرید، و همسر او را (نیز) از جنس او خلق كرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت.
«یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقیكم…» حجرات/13
ای مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم، تا یكدیگر را بشناسید (اینها ملاك امتیاز نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
بدین سان، قرآن، مبنا و پایه نگرش نژادپرستانه منتهی به خشونت را می خشكاند و راه را بر روی خشونت نژادی می بندد، چنان كه ناسیونالیسم میهنی و خاك پرستانه را كه نوع دیگری از ناسیونالیسم خشونت زا می باشد نفی می كند و زمین را از آنِ خدا و تحت مدیریت و سرپرستی او و انسان ها را بندگان خدا معرفی می كند كه جملگی و به صورت عموم، وظیفه عمران، آبادانی و بهره وری از زمین را بر عهده دارند، چنان كه حق عادلانه در بهره وری از ثروت های زمین از آن همه است و از همین رهگذر منطق، ملیت پرستی و یا كشورگشایی و سیطره گروهی بر گروه و ملت دیگر را نمی پذیرد.
«…هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فیها…» هود/61
اوست كه شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت.
روی سخن این آیه مباركه تمامی انسان ها از هر نسل و تبار و از هركوی و دیار هستند، كه بر اساس آن همه انسان ها بر محور یگانگی در آفرینش، یگانگی در آفریدگار، یكسانی در حقوق و بهره وری از داده های الهی و طبیعی می توانند به خودگستردگی نایل آیند و «زمانی كه انسان بتواند منطق و شعور خود را توسعه دهد و بیشتر از آنچه تاكنون بوده عشق بورزد، دنیایی بر مبنای مسئولیت مشترك انسانی و عدالت بنا نماید و درك كند كه ریشه او در برادری جهانی است، آن وقت است كه قادر خواهد بود یك جامعه انسانی ریشه دار بنا كرده و دنیای خود را به خانه انسانی واقعی تبدیل كند.»37
رفع خشونت بدون ارائه راهكارهای بنیادین معرفتی و انسان شناختی میسر نیست؛ چه به قول تولستوی:
«در واقع این عدم خشونت چیزی نیست؛ مگرتعلیم عشق راستین كه با تفاسیر دروغین، دستخوش تحریف نشود. عشق، یعنی تمایل به سازگاری روح انسان ها و كنشی كه از این تعامل حاصل می شود قانون برتر زندگی بشر است. هر موجود بشری ـ همان گونه كه در كودكان یافت می شود ـ در عمق وجودش آن را حس می كند.»38
این تمایل تا آن گاه كه بر اثر تعالیم نادرستی چونان دوگانگی در آفرینش انسان و تمایز برخی بر برخی دیگر و استثمار و بهره كشی دچار گسست نشود و از مسیر فطرت خارج نگردد، كارساز است. روح تعالیم اسلامی و نصوص روایی و قرآنی كه در آن از وحدت آفرینش، همسانی در حقوق سخن رفته و از عوامل بازدارنده آشتی، صفا و خلوص در تعامل اعضای جامعه انسانی همچون، غیبت،تهمت، دروغ، كینه، بخل، ریا و… نكوهش شده است؛ چیزی جز پی افكندن جامعه سالم بشری نیست.
5. خود محوری
ناسیونالیسم نژادی و میهنی به تنش وخشونت میان مجموعه ها، گروه های بزرگ قومی، تیره ها و یا ملت ها و ساكنان قلمروهای جغرافیای سیاسی می انجامد و همه در برابر همه قرار می گیرند. خود برتربینی و یا «منیت» رابط افراد و آحاد اجتماعی را در داخل یك قلمرو سیاسی و یا گروهی قومی و نژادی به خشونت می كشاند و یكی در برابر همه قرار می گیرد؛ چه «من» كه خود را به شكل های مختلف متجلی می گرداند؛ در شكل جدایی، در شكل تلاش برای چیزی و كسی بودن یا شدن، من خود را به صورت من و غیر من ـ آگاهانه و یا ناآگاهانه ـ از دیگری جدا می كند، خود را با فامیل و یا گروه و یا جماعتی همگون می كند، یا نمی كند… موضوع قابل تشبیه به سنگی است كه در آب انداخته می شود و موج های گسترده و گسترد تر را ایجاد می كند، خود در مركز همه چیز است، تا زمانی كه خود ـ به هر شكل صریح و یا غیرصریح ـ وجود دارد، لاجرم خشونت نیز وجود دارد.39
من، توقعات و خواست های شخصی را فزونی می دهد و بهره گیری بیشتر از فرصت ها و ظرفیت های زندگی را در چشم انداز او قرار می دهد و هر چه در این مسیر قرار گیرد حتی از راه خشونت برداشته می شود، از زاویه دیگر: «این پدیده [=من] چون مدام به فكر حاصل كردن است، وقتی حاصل نمی كند، احساس سرخوردگی، ناكامی و محرومیت می نماید و بنابراین تلخ و بدمزاج می گردد، میل گستردن خود و تلخی حاصل از آن، یعنی خشونت».40
و به گفته اریك فروم:
«عشق به خود جوهر كلیه بیماری های شدید روحی است. از نظر شخصی خود شیفته فقط یك حقیقت وجود دارد و آن اندیشه، احساسات و نیازهای خودش است.»41
نفسانیت و من به روایت قرآن، فرزند آدم را به قتل برادرش وا داشت:
«فطوّعت له نفسه قتل أخیه» مائده/30
نفس سركش او را به كشتن برادرش ترغیب كرد.
تأكید قرآن بر نفس به مثابه عامل انگیزنده خشونت برادركشی، ظرفیت فروكاهنده و خشونت زایی من (=نفس) را به خوبی می نمایاند.
از نظر انسان خودمحور و برتری طلب «زندگی صحنه جدال و مبارزه است؛ مبارزه انسان با انسان. و برنده كسی است كه از همه خبیث تر باشد،… همیشه از خود جسارت و خشونت نشان دهد؛ زیرا به نظر او این صفات، نماینده یك شخصیت قوی و بالاست.»42
6. رشك بردن
حسادت و رشك ورزیدن از دیگر عوامل خشونت است. حس رقابت كه (شكل انحرافی آن است) ریشه در ذات و نهاد انسان دارد، چون هر انسانی در نهان وجود خویش، حس تكامل، پیشرفت و قرارگرفتن درصدر را تجربه می كند. از این رو نباید آن را از اساس با دید منفی نگریست و در ستیز با آن برخاست، بلكه باید بدان سمت و سوی مثبت بخشید؛ چه اگر حس رقابت به صورت سالم هدایت شود از اسباب و عوامل پیشرفت افراد وجوامع خواهد بود؛ چنان كه در كلام وحیانی قرآن، دریاد كرد ویژگی های «عبادالرحمن» آمده است كه گاهِ نیایش به ساحت حضرت احدیت می گویند:
«واجعلنا للمتقین إماماً» فرقان/74
ما را برای پرهیزگاران، پیشوا قرار ده.
این خواسته خودگونه ای از رقابت مثبت است، رقابت مثبت آن است كه افراد دركارهای نیك و خیر بر یكدیگر پیشی گیرند. دو دیگر اینكه انجام آن كار، سبب منفعت و سود و مایه پیشرفت او واقع گردد، بی آن كه ضرر و زیان كس دیگری را در پی داشته باشد.
در شماری از آیه های قرآن، مردمان به رقابت در كارهای نیك و خیر فراخوانده شده اند:
«و لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لو شاء الله لجعلكم امّة واحدة و لكن لیبلوكم فی ما آتیكم فاستبقوا الخیرات» مائده/48
ما برای هر كدام از شما آیین و طریقهٌ روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می خواست،همهٌ شما را امت واحدی قرار می داد؛ ولی خدا می خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید، پس در نیكی ها بر یكدیگر سبقت جویید.
«و لكلّ وجهة هو مولّیها فاستبقوا الخیرات…» بقره/148
هر طایفه ای قبله ای دارد كه خداوند آن را تعیین كرده است (بنابراین زیاده درباره قبله گفت وگو نكنید و به جای آن) در نیكی ها و اعمال خیر، بر یكدیگر سبقت جویید.
همین حس و نیروی كمال بخش و پیش برنده اگر در سمت و سوی منفی به حركت درآید، نطفه عناد و كینه را در دل می پروراند و برای خراب كردن روحیه و ناسالم ساختن نیروی معنوی، هیچ عاملی برتر از زنده نگاه داشتن و پروراندن عناد و كینه [كه شخص را به خشونت و انتقام جویی سوق می دهد] جدی نیست.»43
از نمونه های رقابت منفی كه در قالب و چهره حسادت نمود یافته و قرآن كریم از آنهایاد كرده داستان دو فرزند آدم(ع) و فرزندان حضرت یعقوب است؛ در داستان نخست، قابیل از آن رو كه برادرش هابیل در طی مدارج كمال و معنویت و تقرب خداوند از او پیشی گرفته بود و نذر او مورد قبول خداوند متعال واقع شده بود بر او حسد ورزید و به عمل شنیع برادركشی دست زد:
«و اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحقّ إذ قرّبا قرباناً فتقبّل من أحدهما و لم یتقبّل من الآخر قال لأقتلنّك قال إنّما یتقبل الله من المتقین» مائده/27
و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامی كه هر كدام، كاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از یكی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد (برادری كه عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت». برادر دیگر گفت: (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران می پذیرد.
از این داستان می توان نكته های زیر را استفاده كرد:
1. اقدام به قتل یكی از فرزندان آدم به قتل برادرش از جمله بر اثر حسادت بوده است.
2. او چون انسان فاقد تقوا بود، هم عملش مورد قبول قرار نگرفت و هم دچار حسد و رشك گردید، پس حسدورزی از آنِ دل ها و جان های تهی از تقواست، تقوا پیشگان اهل حسد ورزیدن نیستند.
3. حسد، گاه می تواند ناشی از پیشرفت رقیب در مسائل معنوی باشد. چنین نیست كه حسدورزی، هماره در پیشرفت های مادی تصور شود.
4. رشك و حسادت از چنان نیروی تخریبی و ویران گر برخوردار است كه انسان را به خشونت برادركشی وا می دارد. در داستان فرزندان یعقوب(ع)، برادران یوسف(ع) از آن رو كه شاهد محبت و عشق روزافزون پدر نسبت به یوسف و برادرش (بنیامین) بودند، این كار بر آنها گران آمد و تصمیم به برداشتن یوسف از سر راه محبت پدر به خویش گرفتند، با این پندار كه با نبود یوسف آنها مورد محبت و علاقه پدر قرار خواهند گرفت؛ آرزویی كه هرگز برآورده نگشت، زیرا كه پس از در چاه انداختن یوسف، محبت یعقوب به سایر فرزندان نه تنها افزوده نگردید كه غصه دوری از یوسف تمام اندیشه و فكر یعقوب را یكسر به خود مشغول كرد، چنان كه از اندیشیدن به غیر یوسف ـ جز خدا ـ بازماند؛ چه رسد به دوست گزینی غیر از یوسف. گویی این قاعده كلی و عمومی است كه حسدورزان و رشك بران، كمتر توفیق می یابند با از میان برداشتن رقیب، خود، كامكارانه بر اریكه او تكیه زنند.
«لقد كان فی یوسف و إخوته آیات للسائلین. إذ قالوا لیوسف و أخوه أحبّ إلی أبینا منّا و نحن عصبة إنّ أبانا لفی ضلال مبین. اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضاً یخل لكم وجه أبیكم و تكونوا من بعده قوماً صالحین. و تولّی عنهم و قال یا أسفی علی یوسف و ابیضّت عیناه من الحزن فهو كظیم» یوسف/9ـ7 و 84
در داستان یوسف و برادرانش نشانه های (هدایت) برای سؤال كنندگان بود؛ هنگامی كه برادران گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوب ترند، حال آن كه ما گروه نیرومندی هستیم، مسلماً پدر ما در گمراهی آشكاری است. یوسف را بكشید یا او را در سرزمین دوردستی بیفكنید، تا توجه پدر فقط متوجه شما باشد و بعد از آن (از گناه خود توبه می كنید و) افراد شایسته ای خواهید بود. و از آنها روی برگرداند و گفت: «ای افسوس بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو می برد. (و هرگز ناسپاسی نمی كرد.)
تبیین روان شناسانه پیوند حسادت و خشونت را می توان بدین گونه توصیف كرد كه رشك ورزی ناشی از خود كم بینی و احساس قدرت در برابر رقیب است، حس حقارت و خودكمتر بینی، اعتماد به نفس را زایل می كند. با از بین رفتن اعتماد به نفس، توفیق و پیشرفت دركارها نیز به تدریج و به موازات بی اطمینانی به خود، كندتر و كندتر می گردد؛ تا آنجا كه به سیر قهقهرایی می انجامد. این ناكامی در یك حالت متعاكس، بر خودكمتر بینی و افزایش روحیه انتقام جویی از رقیب و نیز تكاپوی جایگزین برای اعتماد به نفس زایل شده تأثیر می گذارد، از این رو دانش روان شناختی به اثبات رسانده است كه: «غالباً اشخـاص پرخاش گر و تندخو… می كوشند؛ بـا تندخویی و خشم، یك نوع اعتماد به نفس ساختگی و قلابی به جای اعتماد به نفس از دست رفته خود بگذارند».44
البته تحقیقات جدید روان شناختی بر این مسأله نیز گواهی می دهد كه حالت ناكامی، شكست و خودكمتربینی، تنها به صورت پرخاش گری و خشونت ظاهر نمی شود، بلكه گاهی به انزوا و پناه بردن به باده نوشی و مواد مخدر می انجامد.
7. مهر ورزیدن
سنت و عرف جوامع انسانی گواهی می دهد كه رفتارهای سخت و شدید، گاه از سر مهر و محبت و دل بستگی به سرنوشت كسی ناشی می گردد، تعلق خاطر به كسی سبب می شود كه شخص، نسبت به برخی از رفتارها و اعمال محبوب خویش، واكنش خشن بروز دهد و از منظر عرف و منطق خردمندان نیز شایسته ملامت نباشد و خشن به شمار نیاید، این در موقعی است كه رفتار شخص مورد علاقه در فرجام به زیان او ارزیابی گردد. نمونه هایی از این گونه رفتار سخت و قهرآمیز را می توان در روابط پدر و مادر با فرزند بس عزیزشان به تماشا نشست، به هر میزان كه علاقه و دوستی پدر و مادر نسبت به فرزند فزونی داشته باشد، به همان میزان، نسبت به نوع رفتارهای فرزند و از جمله خطاهای او حساسیت وجود دارد و در آن موارد كه نصایح، اندرزهای عطوفت آمیز والدین سود نبخشد، پدر و مادر ناگزیر از اقدامات سخت و شدید می شوند.
در معارف دینی و متون قرآنی نیز نمونه هایی از این نوع خشونت دیده می شود؛ در داستان حضرت موسی(ع) آن گاه كه موسی پس از سی روز توقف در كوه طور برای دریافت الواح به میان بنی اسرائیل برگشت و ایشان را دید كه از یگانه پرستی به گوساله پرستی روی آورده اند، از سر دلسوزی و شفقت بر صلاح و رستگاری بنی اسرائیل سخت برآشفت، لوح ها را از دست افكند و به سوی برادرش هارون كه پس از وی می باید به امور قوم وی رسیدگی می كرد حمله ور شد و سر و ریش او را گرفت و به سوی خود كشید:
«و لمّا رجع موسی إلی قومه غضبان أسفاً قال بئسما خلفتمونی من بعدی أعجلتم أمر ربّكم و ألقی الألواح و أخذ برأس أخیه یجرّه إلیه قال ابن أم إنّ القوم استضعفونی و كادوا یقتلوننی…» اعراف/150
و هنگامی كه موسی خشمگین و اندوهناك به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برای من بودید (و آیین مرا ضایع كردید) آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تهدید مدت میعاد او) عجله نمودید (و زود قضاوت كردید)؟!» پس الواح را افكند و سر برادر خود را گرفت و (با عصبانیت) به سوی خود كشید، او گفت: «فرزند مادرم! این گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزدیك بود مرا بكشند».
و در آیه دیگر آمده است:
«قال یا هرون ما منعك إذ رأیتهم ضلّوا ألاّ تتّبعن أفعصیت أمری قال یبنؤمّ لاتأخذ بلحیتی و لا برأسی إنّی خشیت أن تقول فرّقت بین بنی إسرائیل…» طه/95ـ92
موسی گفت: ای هارون! چرا هنگامی كه دیدی آنها گمراه شدند ازمن پیروی نكردی؟ ! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟! هارون گفت: ای فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من ترسیدم بگویی تو در میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی.
رفتار تند و خشن موسی با برادرش هارون در این داستان، بی گمان، خاستگاهی جز دلبستگی شدید موسی به سرنوشت بنی اسرائیل و حسّاسیت او نسبت به هدایت و ضلالت ایشان ندارد.
نمونه دیگر از این دست را می شود در تعامل زناشویی و خشونت های خانوادگی دید كه در قرآن آمده است. كانون خانواده بهترین نهاد اجتماعی است كه در سعادت، شقاوت، رستگاری، گمراهی و سمت سو بخشی رفتاری، اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی فرزندان ـ كه زنان و مردان جوامع در هر عصرند ـ تأثیر تعیین كننده دارد. مصون بودن حریم خانواده نه تنها در سلامت كیان نهاد خانواده، شخصیت، حیثیت اجتماعی هر یك از زن و مرد، كه در كاركردها و فرآیندهای مثبتی كه بر سنت و عمل ازدواج و همسر گزینی مترتب است، نقش اساسی دارد.
از این رو هر یك از زن و مرد به طور غریزی و فطری نسبت به نوع رفتار اخلاقی و اجتماعی انباز و شریك زندگی خویش، دغدغه جدی دارد و به هنگام احساس تزلزل اركان خانواده به دلیل همان تعلق خاطر شدید هریك از دو طرف به دیگری، سخت آشفته و رنجیده می شود؛ چندان كه حتی در جوامع و سنت هایی كه منع عرفی و یا كیفر قانونی در روابط آزاد زن و مرد دارای همسر با بیگانه وجود ندارد، برخی از همسران بر اثر رفتار حرمت شكنانه همسرخویش، راه خودكشی و یا همسركشی را بر می گزینند. اسلام با در نظر داشت همین واقعیت، راهكار سه مرحله ای را به هنگام احساس بروز روابط و تعامل ناسالم در محیط زندگی زناشویی ارائه می دهد؛ اندرز و نصیحت شوهر به همسر، كناره گیری و خودداری از رعایت حقوق و آداب زناشویی چون هم خوابی و سرانجام اظهار تنفر و هشدار به وسیله زدن ملایمت آمیز:
«…واللاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فی المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنكم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله كان علیاً كبیراً» نساء/34
آن دسته از زنان را كه سركشی و مخالفت شان بیم دارید، پند و اندرز دهید، (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار كردن آنها به انجام وظایف شان نبود) آنها را (به گونه ای خفیف) بزنید و اگر از شما پیروی كردند، راهی برای تعدی بر آنها نجویید. (بدانید) كه خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است (و قدرت او ، بالاترین قدرت هاست).
راهكار سخت گیری و خشونت در این مورد، نه از باب تجویز خشونت برای مردان، بلكه به دلیل تعلق خاطر و اشتراك زن و شوهر در سرنوشت خوب و بد یكدیگر است كه چنین رفتاری را بر می تابد، آن هم در حدی كه در برآوردن هدف به سازی و سلامت محیط خانواده از آلاینده هایی كه مودّت، صمیمیت، حرمت، شخصیت و كرامت خانواده و اعضای آن را مخدوش می سازد كمك كند، و اگر از این حدّ بگذرد، آن گاه در حوزه ستمگری و خشونت جای می گیرد و خشم و غضب و انتقام الهی را می سزد كه فراز آخر آیه مباركه از آن سخن گفته است؛چه دراین صورت هدف تربیتی و سازندگی و تحكیم خانواده بر آن مترتب نخواهد بود.
راهكردهای پسینی كه در آیه بعدی از آن سخن رفته است، مبنی بر اینكه اگر ناسازگاری زن و شوی در خانواده ادامه یافت، دو فرد از خانواده های زن و شوهر، برای داوری و حكمیت انتخاب می شوند، تا معضل و اختلاف پدید آمده را حل كنند، شاهد دیگری است بر اینكه اقدامات بازدارنده روا شمرده شده در آیه نخست، نه خشونت و ستمگری، كه دارویی تلخ اما شفا بخش است برای چارهٌ خطر از هم پاشیدگی كیان خانواده و خدشه دار شدن كرامت، حیثیت و شرافت زن، مرد و فرزندان كه در دامن این خانواده پرورده خواهند شد. و هرگاه پدر و مادر ایشان در چشم اجتماع و باور عمومی از سلامت اخلاقی و صیانت دامن برخوردار نباشند، ننگ و شرمساری آن دامن حیات اجتماعی این فرزندان بلكه تمامی بستگان و دودمان را در برخواهد گرفت.
8. تغذیه ناپاك
دانش امروزی، تأثیر نوع غذا در اخلاق و روحیات انسانی جای انكار ندارد، با انتخاب آنچه می توان به معده وارد كرد، تغییر و تصرف و شكل دهی صفات روحی و اخلاقی افراد میسر می گردد؛ «چه به روشنی نمونه های پیدا و كوتاه مدت این تأثیر را در زندگی روزانه به مشاهده نشست، با خوردن اندكی زعفران خندید، با خوشه انگوری شادمان گردید، به وسیله دانه هایی از عدس بر ترشحاتی از بدن به ویژه اشك افزود و با تكه های از خربزه احساس شجاعت كرد…»45 و اسلام و دانش تجربی و بشری هر دو را عقیده بر آن است كه خوردن برخی غذاها به هنگام بارداری مادران، بر قیافه، زشتی و زیبایی جسمی و نیز بر روحیه جنین اثر می گذارد و حتی در مواردی به تغییر جنسیت می انجامد و تأثیر نوع تغذیه كودك بر جسم و روح و روان او را صاحب نظران دانش پزشكی، تغذیه و روان كاوان و متخصصان علوم تربیتی می پذیرند و باور دارند.
دكتر لویی مانك، روان شناس مشهور فرانسوی به سفره و غذای مردم می نگریست و می گفت كه طرف چگونه آدمی است؛ خون سرد است یا ماجراجو، احساساتی است یا استقلال طلب و…»46
قرآن كریم از دغدغه جدی كه انسان ها باید نسبت به خوردنی ها و غذای خویش داشته باشند در بیان كلی و فراگیر چنین سخن گفته است:
«فلینظر الإنسان إلی طعامه» عبس/24
پس باید آدمی به طعام خود بنگرد.
این راهكار قرآنی سویه ها و ابعاد گسترده و متعدد دارد؛ از جمله نگریستن به غذاها و خوردنی ها از زاویه تأثیر آن بر صفات و خصلت های روحی انسان است كه می باید با دقت و تأمل، طعامی را برگزید كه هم به كار جان آید و هم بر سلامت روح و روان سودمند باشد. از میان خوردنی ها و نوشیدنی ها قرآن به رابطه شراب خواری با دشمنی و ستیزه جویی میان افراد پرداخته و روی آوردن به شراب نوشی را از راهكردهای شیطان به منظور ایجاد دشمنی در جوامع بشری برشمرده است:
«إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّكم عن ذكرالله و عن الصلوة فهل أنتم منتهون» مائده/91
شیطان می خواهد با شراب و قمار، میان شما كینه و دشمنی افكند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد، آیا بسنده می كنید؟
«عداوت» به معنای تجاوز است؛ راغب در مفردات می گوید:
«عَدو به معنای تجاوز و منافی با التیام است».
«بغضاء» نیز از ریشه بُغض، به معنای كینه و دشمنی است. اقرب الموارد آورده است:
«بُغض خلاف حُبّ است و بغضاء یعنی شدت دشمنی».
راغب می نویسد:
«بغضاء تنفّر نفس ازچیزی است بر خلاف حبّ كه میل به چیزی است».47
هرگاه عداوت و بغض باهم به كار روند، مانند آیه گذشته، ظاهراً عداوت به معنای دشمنی ظاهری و آشكار و توأم با اقدام دشمنانه و بغض به معنای كینه و دشمنی قلبی است كه زمینه بروز عداوت و دشمنی آشكار است. اگر چه احتمال آن نیز می رود كه عداوت، معنای خاص تری از بغض را افاده كند چه هر عداوتی با بغض توأم است، اما در برخی موارد، آن كس كه مبغض است دشمن نیست.
به هر روی، نوشیدن شراب كه می توان آن را به مثابه نمونه ای از غذاهای ناپاك و زیان آور در اخلاق آدمی دانست، سبب كینه توزی و بغض ورزی و دشمنی و اقدامات خشن و دشمنانه می گردد و این شاید بدان سبب است كه انسان شراب خوار، بر اثر مستی، عقل خویش را از دست می دهد و عقل ـ چنان كه از نام آن پیداست ـ نیروی بازدارنده آدمی ازگفتارها و رفتارهای زشت و ناپسند است، چنان كه فقدان عقل، مایه خود برتربینی دروغین و برآشفتن های بی مورد و سریع می شود.
«شراب دوستان را شیوه چنین است كه در هنگام شراب نوشی گرد هم می آیند. بسیار اندك است كه رفتارهای زشت ایشان از حلقه خودی فراتر نرود، بلكه در بسیاری موارد از جمع ایشان فراتر می رود و دامن گیر خانواده، همسایگان، مباشران و معاشران ایشان نیز می گردد».48
درتحقیقاتی كه بر روی آسیب شناختی جرم و خشونت در برخی از كشورهای مسلمان ـ كه بر اساس آموزه های شرعی، شراب خواران در آنها كمترند ـ انجام یافته، بیش از ده درصد قتل ها بر اثر مصرف مشروبات الكلی صورت گرفته است.
این وبلاگ جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی وترویج آن ایجاد گردیده است امید است که بتوانیم گامهای موثر در جهت اعتلاء فرهنگ قرآنی برداریم لذا از تمامی شما عزیزان استدعا دارم مرا دراین حرکت خداپسندانه مساعدت ویاری نمایید متشکرم.