نمونه هايى از فضايل و سيره فردى امام جوادعلیه السلام

 



معجزه‏ اى از جواد الائمه صلوات الله عليه

شيخ مفيد رحمةالله از محمد بن حسان از على بن خالد نقل كرده: گويد: در سامراء بودم، گفتند: مردى را از شام آورده و زندان انداخته ‏اند چون ادعا كرده كه من پيغمبرم، اين سخن بر من گران آمد، خواستم او را ببينم، با زندانبانان آشتى برقرار كردم تا اجازه دادند پيش او بروم.

بر خلاف شايعه‏ اى كه راه انداخته بودند، ديدم آدم وارسته و عاقلى است، گفتم: فلانى درباره تو مى ‏گويند كه ادعاى نبوت كرده‏ اى و علت زندان رفتنت همين است؟

گفت: حاشا كه من چنين ادعايى كرده باشم، جريان من از اين قرار است:

من در شام در محلى كه گويند: رأس مبارك امام حسين را در آن گذاشته بودند مشغول عبادت بودم، ناگاه ديدم شخصى نزد من آمدن و به من گفت: برخيز برويم، من برخاسته و با او براه افتادم، چند قدم نرفته بوديم كه ديدم در مسجد كوفه هستم.

فرمود: اين جا را مى ‏شناسى؟ گفتم: آرى، مسجد كوفه است.

او در آن جا نماز خواند، من هم نماز خواندم، بعد با هم از آن جا بيرون آمديم، مقدارى با او راه رفتم ناگاه ديدم كه در مسجد مدينه هستيم .

به رسول خدا (صلی الله علیه واله) سلام كرد و نماز خواند، من هم با او نماز خواندم، بعد از آن جا خارج شدم، مقدارى راه رفتيم ناگاه ديدم كه در مكه هستيم، كعبه را طواف كرد، من هم طواف كردم، 6بعد ازآن جا خارج شدم چند قدم نرفته بوديم كه ديدم در جاى خودم كه در شام مشغول عبادت بودم، هستم.

آن مرد رفت، من غرق تعجب بودم كه خدايا او كى بود و اين چه كار؟! يك سال از اين جريان گذشت كه ديدم باز همان شخص آمد، من از ديدن او شاد شدم، مرا دعوت كرد كه با او بروم، من با او رفتم، و مانند سال گذشته مرا به كوفه و مدينه و مكه برد و به شام برگردانيد.

و چون خواست برود گفتم: تو را قسم مى ‏دهم به آن خدايى كه بر اين كار قدرت داده بگو تو كيستى؟!


(قلت سألتك بالحق الذى أَقدرك على ما رايتُ منك إلاّ أَخْبر تَنى من انت قال: أنا محمد بن على بن موسى بن جعفر (علیه السلام)».


فرمود :من محمد بن على بن موسى بن جعفر هستم

من اين جريان را به دوستان و آشنايان خبر دادم، قضيه منتشر گرديد تا به گوش محمد بن عبدالملك زيات 7 رسيد، او فرمان داد مرا به زنجير كشيده به اين جا آوردند و اين ادعاى محال را به من نسبت دادند، گفتم: جريان تو را به محمد بن عبدالملك زياد برسانم؟ گفت: برسان

من نامه‏ اى به محمد بن عبدالملك وزير اعظم معتصم عباسى نوشته، جريان او را باز گفتم، وزير در زير نامه من نوشته بود: احتياج به خلاص كردن ما نيست، به آن كس كه تو را از شام به كوفه و از كوفه به مدينه و از مدينه به مكه برد و باز به شام برگردانيد و همه را در يك شب انجام داد، بگو تا تو را از زندان آزاد كند.

على بن خالد گويد: من از ديدن جواب نامه، از نجات او مأيوس شدم، گفتم: بروم و به او تسلى بدهم و چون به زندان آمدم ديدم مأموران زندان همه غرق در حيرتند و بى خود به اين طرف و آن طرف مى ‏دوند، گفتم: جريان چيست؟!

گفتند: آن زندانى در زنجير و مدعى نبوت، از ديشب مفقود شده، درها بسته قفلها مهر و موم است، ولى معلوم نيست به آسمان و يا به زير زمين رفته و يا مرغان هوا او را ربوده ‏اند؛ على بن خالد، زيدى مذهب بود، از ديدن اين ماجرا معتقد به امامت گرديد و اعتقادش خوب شد.

ارشاد مفيد: ص 305، مرحوم كلينى آنرا در كافى: ج 1 ص 492 باب مولد أبى جعفر محمد بن على الثانى (علیه السلام) نقل كرده است، مجلسى رضوان الله عليه آنرا در بحار: ج 50 ص 38 - 40 از بصائرالدرجات نقل مى ‏كند و مى ‏گويد: آنرا شيخ مفيد در ارشاد و طبرسى در اعلام الورى از ابن قولويه از كلينى نقل كرده ‏اند.




ادامه نوشته

نمونه هايى از فضايل و سيره فردى امام جوادعلیه السلام

 


نامه امام رضا به پسرش امام جواد(علیهما السلام)‏

2
- أبى نصر بزنطى فرموده: نامه امام رضا (علیه السلام) را خواندم كه به پسرش امام جواد نوشته بود: به من خبر رسيد كه چون سوار شدى غلامان تو را از در كوچك بيرون مى‏كنند، اين كار از بخل آنهاست، تا كسى از تو خيرى نبيند، تو را به حق خودم قسم مى‏دهم دخول و خروجت فقط از در بزرگ باشد و چون سوار شدى مقدارى پول طلا و نقره همراهت بردار تا هر كه سؤال كند چيزى به او بدهى.

هر كه از عموهايت از تو احسانى خواست كمتر از پنجاه دينار نده، بيشتر از آن به اختيار توست، هر كه از عمه‏ هايت چيزى از تو خواست كمتر از بيست و پنج دينار نده، زيادى به اختيار توست، من مى‏ خواهم خدا تو را رفعت بخشد، انفاق كن، از جانب خدا از تنگدستى نترس. 2


نامه امام جواد (علیه السلام)به حاكم سجستان‏

3- مردى از بنى حنيفه گويد: در اولين سال خلافت معتصم عباسى كه امام جواد (علیه السلام) به حج رفته بود، با وى رفيق راه بودم روزى در سر سفره طعام كه عده‏اى از رجال خليفه نيز بودند، گفتم: فدايت شوم، والى ما مردى است كه شما اهل بيت را دوست دارد و من به دفتر او ماليات بدهكارم، اگر صلاح بدانيد نامه‏اى بنويسيد كه به من ارفاق كند.
امام فرمود: من او را نمى‏شناسم،گفتم:
فدايت شوم، او همانطور است كه گفتم: از دوستان شماست، نامه شما به حال من مفيد است،

امام (علیه السلام) كاغذ به دست گرفت و نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم آورنده نامه من از تو مذهب خوبى نقل كرد، از حكومت فقط كار نيك براى تو مى‏ ماند، به برادرانت نيكى كن، بدان خداى تعالى ازاندازه ذره و خردل از تو سؤال خواهد كرد.

آن مرد گويد: چون وارد سجستان شدم، به حسين بن خالد كه والى آن جا بود خبر داده بودند كه از جانب امام صلوات الله عليه نامه‏اى براى او مى‏آورم، والى در دو فرسخى شهر خودش را به من رسانيد نامه را به او دادم، گرفت و بوسيد و آن را بر دو چشم خويش گذاشت.

گفت: حاجتت چيست؟ گفتم: در دفتر تو ماليات بدهكارم، آن را از ديوان محو كرد و گفت:

تا بر سر كار هستم ديگر ماليات مده، بعد گفت: خانواده‏ات چند نفر است؟ گفتم: فلان قدر، فرمود به من و آنها احسان كردند، تا او زنده بود ديگر ماليات ندادم، و تا زنده بود مرتب به من احسان مى‏ كرد. 3


نامه امام جواد (علیه السلام)به على بن مهزيار اهوازى‏

4- امام جواد (علیه السلام) به ثقه جليل القدر على بن مهزيار اهوازى چنين نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم يا على! خداوند پاداش تو را نيكو گرداند و در بهشت خودش جاى دهد، و از خوارى دنيا و آخرت بدورت دارد، و با ما اهل بيت محشور فرمايد.

يا على! تو را امتحان كردم و در نصيحت و اطاعت و خدمت و توقير و احترام به امام و قيام به آنچه بر تو واجب است، صاحب اختيارت گردانيدم، اگر بگويم نظير تو را نديده‏ام اميدوارم راست گفته باشم.

خداوند پاداشت را جنات فردوس قرار بدهد، نه مقامت بر من پوشيده است و نه خدمتت در گرم و سرد و شب و روز، از خدا مى‏ خواهم چون اولين و آخرين را براى قيامت جمع كند، رحمتى بر تو عنايت فرمايد كه بوسيله آن مورد غطبه ديگران باشى كه او شنونده دعاست. .4

ناگفته نماند على بن مهزيار اهوازى از امام رضا (علیه السلام) حديث نقل كرده و از خواص امام جواد (علیه السلام) بود و از جانب آن حضرت وكالت داشت و نيز از جانب امام هادى (علیه السلام)، درباره وى توقيعاتى از آن حضرت صادر شد كه مقام و عظمت او را در نزد شيعه روشن كرد، او در روايت، موثق بود و كتابهاى مشهور نوشت. (رجال نجاشى).

دستوربه مدارا با پدرناصبى ‏

5
- بكربن صالح گويد : به امام ابى جعفر ثانى (علیه السلام) نوشت: پدرم ناصبى و خبيث الرأى است، از او بسيار سختى ديده‏ام، فدايت شوم براى من دعا كن و بفرما: چه كنم ، آيا افشاء و رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم ؟

امام (علیه السلام) در جواب نوشت: مضمون نامه‏ات در باره پدرت فهميدم، پيوسته انشاء الله براى تو دعا مى‏كنم، مدارا براى تو بهتر از افشاگرى است، با سختى آسانى هست، صبر كن «ان العاقبة للمتقين» خدا تو را در ولايت كسى كه در ولايتش هستى ثابت فرمايد. ما و شما در امانت خدا هستيم خدايى كه امانتهاى خويش را ضايع نمى ‏كند.

بكربن صالح گويد: خدا قلب پدرم را به من برگردانيد بطورى كه در كارى با من مخالفت نمى ‏كرد . 5.


ادامه نوشته

نمونه هايى از فضايل و سيره فردى امام محمد بن على الجواد(علیه السلام)‏





نمونه هايى از فضايل و سيره فردى امام محمد بن على الجواد(علیه السلام)‏

از ‏جانب مادرم فاطمه (سلام الله علیها) طواف كنيد

1- موسى بن قاسم گويد: به أبى جعفر ثانى (امام جواد) (علیه السلام) گفتم: خواستم بعوض شما و پدرتان طواف كنم، ولى مى ‏گويند از طرف اوصياء، طواف صحيح نيست؛ فرمود: نه، هر قدر بتوانى طواف كن، اين كار جايز است .

بعد از سه سال، به آن حضرت گفتم: من از شما اجازه خواستم كه از جانب شما و پدرتان طواف كنم، اجازه فرمودى، آنچه خدا خواست از طرف شما طواف كردم، بعد چيز ديگرى به نظرم آمد و به آن عمل كردم؟ امام فرمود: آن چيست ؟

گفتم: يك روز از طرف رسول الله (صلی الله علیه واله) سه بار طواف كردم، در روز دوم از طرف اميرالمؤمنين (علیه السلام) طواف به جاى آوردم، در روز سوم از جانب امام حسن و در روز چهارم از طرف امام حسين، روز پنجم بعوض على بن الحسين، روز ششم از أبى جعفر محمد بن على، روز هفتم از جعفر محمد، روز هشتم از جانب پدرت موسى بن جعفر روز نهم از جانب پدرت على بن موسى، روز دهم از جانب شما اى آقاى من!. اينها آنان هستند كه به ولايتشان عقيده دارم.

فرمود: آن وقت به خدا قسم به دينى اعتقاد دارى كه خداوند از بندگان غير آن را قبول ندارد، گفتم: گاهى هم از جانب مادرت فاطمه (سلام الله علیها) طواف كردم وگاهى نكردم، فرمود: اين كار را زياد كن، اين انشاء الله أفضل اعمالى است كه مى ‏كنى. 1



*مستشرقان به دلیل بهره‌گیری از منابع اهل سنت، هیچ‌گاه فضائل و مناقب اهل بیت‌(ع) را به طور کامل منعکس

*مستشرقان به دلیل بهره‌گیری از منابع اهل سنت، هیچ‌گاه فضائل و مناقب اهل بیت‌(ع) را به طور کامل منعکس نمی‌کنند.


حجت‌الاسلام خانجانی با بیان اینکه «ذهبی» در خصوص امام جواد (ع) جمله «از سروران و بزرگان و آقایان آل بیت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود» را ذکر می‌کند، خاطر نشان کرد:

این تعبیر نشانگر این است که حضرت جواد (ع) از جوانمردان و بزرگان اهل بیت پیامبر (ص) بوده و یکی از کسانی هستند که به جود، بخشش و سخا وصف شده است و به همین دلیل ایشان را جواد می‌نامند.

این استاد حوزه و دانشگاه به شخصیت دیگری از اهل سنت به نام «ابن تیمیه» اشاره کرد و گفت: «ابن تیمیه» فردی است که تفکرات اشتباه و غلط وی مبنای تفکرات امروزی وهابیان قرار گرفته است.

او نیز در یکی از آثار خود، امام جواد را از بزرگان و افراد سرشناس بنی هاشم معرفی کرده و ایشان را ملقب به سخاوت می‌داند همچنین سایر مؤلفان اهل سنت نیز این گونه امام جواد (ع) را یاد می‌کند.
وی تصریح کرد: اعتراف به عظمت و بزرگی امام جواد علیه السلام را زمانی می‌توان درک کرد که مشاهده می‌شود در دورات حیات گوهربار این امام همام، اختناق و خفقان آنقدر شدید بود که حتی شیعیان نمی‌توانستند با امام معصوم ارتباط برقرار کنند و از طرف دیگر تحریف، جعل و حذف مناقب اهل بیت (ع) به اندازه‌ای وسیع بود که تلاش می‌شد تا هیچ کدام از این خصوصیات منتشر نشود.

اما با وجود آنکه امام جواد (ع) سن زیادی نداشتند و دسیسه و توطئه حاکمان و جائرانی که روایاتی را علیه ائمه اطهار علیهم‌السلام در جامعه رواج می‌دادند کم نبود ذکر بزرگی و عظمت امام جواد (ع) اهمیت و جایگاه ویژه‌ای داشت.

حجت‌الاسلام خانجانی اظهار داشت: مستشرقان نیز با استفاده از منابع اهل سنت در ارتباط با ائمه علیهم‌السلام سخن گفته‌اند لذا یکی از آثار مهمی که در این راستا می‌‌توان به آن مراجعه کرد مدخلی است که در ارتباط با امام جواد (ع) در دایرةالمعارف اسلامیکا توسط فردی به نام «ویلفرد مادلونگ» به رشته تحریر در آمده است لذا براساس اینکه این فرد در نگارش آن از منظر منابع اهل سنت، بهره برده است طبیعتا نمی‌توان انتظار داشت که فضائل و مناقب اهل بیت(ع) را به طور کامل منعکس کند.وی با اشاره به نوع نگرش «مادلونگ» در دائرةالمعارف اسلامیکا عنوان کرد:

«مادلونگ» در این مقاله عمدتا سه محور مشخصات فردی امام جواد(ع)، توطئه مأمون در ازدواج حضرت و امامت ایشان و اختلاف بر سر کمی سن امام جواد(ع) را مورد بررسی قرار داده است.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه عنوان کرد: بنابراین، تمام مدخلی که در دایرة‌المعارف اسلامیکا به امام جواد (ع) پرداخته بود بسیار محدود است و از این رو نه تنها بسیاری از سخنان ایشان که به وسیله اتصال به وحی می‌‌توانست منبع مناسبی از علوم باشد مطرح نشد بلکه در برخی از موارد نیز مطالبی مطرح شده است که صحت و درستی آن‌ها نیازمند نقد و بررسی است.


وی در پایان با تاکید بر اینکه مناظرات علمی امام، امتحاناتی که از امام (ع) به عمل آمد، تفوق علمی، اثبات جایگاه والای علمی حضرت جواد (ع) به طور آشکار و فراوانی در منابع شیعه نقل شده و برخی از منابع اهل سنت به ذکر آنها پرداخته‌اند، ابراز داشت: اما با این حال مشاهده می‌شود در متون مستشرقان موقعیت علمی و برجستگی اخلاقی امام (ع) نادیده گرفته شده و تمرکز آنها فقط بر کمی سن حضرت هنگام امامت بوده است چراکه این گروه در صدد اثبات موقعیت علمی امام جواد (ع) نبوده‌اند.

منبع : رجا نیوز




اعتراف مستشرقان و علمای اهل سنت به جایگاه علمی امام جواد(ع)








اعتراف مستشرقان و علمای اهل سنت به جایگاه علمی امام جواد(ع)



عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: اعتراف به عظمت و بزرگی امام جواد(ع) توسط مستشرقان و علمای اهل سنت را زمانی می‌توان بهتر درک کرد که بر توطئه حاکمان در ترویج روایات جعلی علیه ائمه آگاهی داشت.

حجت‌الاسلام «قاسم خانجانی» استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در گفت‌وگو با فارس در ارتباط با فرا رسیدن سالروز شهادت امام جواد (ع) به بیان دیدگاه اهل سنت نسبت به جایگاه علمی این امام همام پرداخت و گفت: یکی از کهن‌ترین مؤلفان اهل سنت که به معرفی امام جواد علیه‌السلام پرداخته، فردی به نام «جاحظ» است که به لحاظ اعتقادی، عثمانی مذهب و از معتزلی‌ها به شمار می‌رود و دارای آثار بسیاری است.

وی اظهار داشت: «جاحظ» در معرفی امام جواد علیه‌السلام ایشان را جزو 10 نفر از طالبیان (بنی ابی‌طالب) ذکر کرده و هر یک از این 10 نفر طالبی را فردی عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده و پاک نهاد می‌داند. همچنین او معتقد است برخی از امامان بزرگوار، خلیفه و برخی دیگر نامزد خلافت هستند و بیان می‌کند که هیچ یک از خاندان‌های عرب و عجم چنین نسب شریفی ندارند. در واقع، اعتراف آشکار و صریحی را نسبت به شخصیت امام جواد (ع) ابراز می‌دارد.

استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه عنوان کرد: پس از دوران «جاحظ» مؤلف دیگری به نام «سبط بن جوزی» صاحب اثر معروف «تذکرة الخواص» است، وی نیز در ارتباط با شخصیت امام نهم (ع) می‌گوید: «امام جواد (ع) در علم، تقوا، زهد و بخشش به روش پدرش، امام رضا (ع) زندگی می‌کرد».

وی ادامه داد: با گذشت زمان، تعدادی از مؤلفان اهل سنت که به نوعی متعصب بوده و با اهل بیت علیهم‌السلام دشمنی دیرینه‌ای داشتند اما در معرفی امام جواد (ع) نتوانستند برخی از واقعیات را انکار کنند لذا تعابیر مختلفی را در ارتباط با امام محمد تقی (ع) به کار برده‌اند که از آن جمله می‌‌توان به «ذهبی» در قرن هشتم اشاره کرد که وی صاحب آثار مهمی مانند «تاریخ الاسلام» است و در ارتباط با حضرت جواد آورده است: «ایشان به جواد، قانع و مرتضی ملقب شد».








ویژه نامه شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام





در محفل سوگ تو، اشک ها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان می روند،
لحظه ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیه ها می تپند
گل های سجّاده ات، محراب را بوسه می زنند

جبرییل، چون شمع، بیقرارانه می سوزد و صدایِ گریه های مداوم
در و دیوار را غرق در ماتم می کند.

پله پله تا خدا رفتنت را ستاره ها در گوش زمین نجوا کردند؛
آن گاه که عرش، تو را در هاله ای از نور، به سوی معراج دل باختگان بُرد.

جواد الائمه! بعد از تو، دنیا سرگردان است و شادمانی رنگ باخته
شهادت به مقامِ والایت غبطه می خورد و دل های سوگوار
جز اشک و آه، حرفی ندارند.


شانه های آسمان، از یاد آوری سیمای روحانی ات می لرزد
و بغضِ ناشناخته ای گلوی زمین را می فشارد

و دوریِ تو، چونان رعد، افلاک را به آتش می کشد مولا جان!
بی تو، روح تشنه ی هستی، با کدامین زمزم سیراب شوند
و ضمیرهای مشتاق با شمیمِ کدامین نسیم رحمت، آکنده از روحِ عبادت گردند؟


افسوس که از بارِ سنگین مظلومیتِ تو آینه ی زمان در هم شکست
و کشتیِ ایثار و گذشت، در دریایِ وجود تو به اشک نشست.

ای که دعایت در سحرگاهانِ نیایش موجب نزول برکات است
و عبادتت در دلِ شب هایِ اِستغاثه، مایه ی پراکندگی نفحات قدسی!


محراب خالی، اشک های آسمان و بغض فرو خورده ی افلاکیان
بهانه ی سوگوارای داغداران تو است.





ویژه نامه شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام







۩۩نهمين کوکب هدايت۩۩

ویژه نامه شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام






یک جرعه نور

قال الامام امام محمد التقی الجوادعلیه السلام

عَلَيْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ
وَ هُوَ صِلَةُ بَيْنَ الاْخْوانِ، وَ دَليلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ
وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أُنْسٌ فِى الْغُرْبَة

حلية الأبرار، جلد 4، صفحه 599.

بر شما باد به تحصيل علم و معرفت، زیرا فراگيرى آن واجب
و بحث پيرامون آن مستحب و سودمند است. علم ارتباط
میان دوستان و برادران، نشانه مروّت و جوانمردى
تحفه مجالس و محافل،همدم و رفيق انسان در سفر
و انيس و مونس او در تنهایى است.




بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

http://ahlolbait.com/files/u947/kare-doustdashtanei_0.gif

صالح (ع)
مردم سرزمين (حجر) همه پيامبران را تكذيب كردند.
1. قرآن مى گويد:
(ولقد كذب اصحاب الحجر المسلمين) حجر/80
مى گويند سرزمين حجر, ميان شام و مدينه قرار داشته است. گويا مفهوم حجر و منع دراين كلمه ملاحظه شده است. يعنى سرزمينى كه حد فاصل باشد ميان شام سردسير و عربستان گرمسير ويا كوهستانى باشد ميان دو دشت شام و عربستان .
(تتّخذون من سهولها قصوراً و تنحتون من الجبال بيوتاً) اعراف/73
شما قوم ثمود, در دشتها قصر مرتفع مى سازيد و از كوهستانها خانه هاى سنگى مى تراشيد.
بنابراين بايد مساكن قوم ثمود را در دشتى هموار, در دامنه كوههاى سنگى جست وجو كرد, درجاى ديگرى مى گويد:
(فى جنات و عيون. و زروع ونخل طلعها هضيم) شعراء/147 ـ 148
از اين معلوم مى شود, دشتهاى آنان گرمسير بوده و استعداد پرورش نخل خرما داشته است.
2. اعتقادات قوم ثمود هم مانند قوم عاد و قوم نوح براساس بت پرستى بوده است. قرآن, فصل بيش ترى ازمعتقدات آنان را ياد مى كند. از جمله مى گويد:
(سران قوم ثمود كه دعوت صالح را تكذيب كردند و روز قيامت را دروغ انگاشتند. همانها كه ما در زندگى دنيا به آنان نعمت و عافيت بخشيديم, گفتند: صالح نيز مانند شما مردمان, بشرى است. مانند شما مى خورد و مى آشامد. اگر شما مردى همانند خود را در موضوع رسالت الهى تصديق كنيد و اطاعت نماييد, در سرنوشت خود دچار خسارت و زيان مى شويد. صالح به شما مؤمنان وعده مى دهد كه چون بميريد و خاك شويد و استخوانتان بپوسد, تجديد حيات مى كنيد و از گور بر مى خيزيد. هيهات! هيهات! ازاين وعده پوچ و بى اعتبار. زندگى جز همين زندگى حاضر نيست كه جمعى مى ميرند و عده اى ديگر جامه حيات مى پوشند. ما دوباره لباس زندگى برتن نخواهيم كرد كه از گورها برخيزيم. اين مرد بر خداى جهان افترا بسته است وما سخن او را نمى پذيريم.) مؤمنون/33 ـ 38

ادامه نوشته

بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

http://ahlolbait.com/files/u947/mehmane-khoda_0.gif

هود (ع)
رسالت هود (ع)
1. قرآن مجيد مى گويد:
(واذكر اخا عاد اذ أنذر قومه بالاحقاف و قد خلت النذر من بين يديه ومن خلفه)
احقاف/21
تپه هاى ماسه و شن را كه مانند پشته هاى مارپيچ باشد, احقاف مى گويند. ولى اين را نيز مى دانيم كه شنزارها و كويرها نمى توانند محل سكونت باشند. قرآن مجيد مى گويد:
(الم تر كيف فعل ربّك بعاد. ارم ذات العماد. التى لم يخلق مثلها فى البلاد)
حجر/6 ـ 8
و تصريح مى كند كه خانه هايشان را با ستونهاى سنگى افراشته بودند. وباز مى گويد:
(أتبنون بكل ريع آية تعبثون. و تتّخذون مصانع لعلّكم تخلدون) شعراء/129ـ 128
واين مى رساند كه در كوهستانهاى مرتفع مى زيسته اند وبازمى گويد:
(أمدّكم بانعام و بنين. و جنات و عيون) شعراء/134ـ133
وباز مى گويد:
(فلما رأوه عارضاً مستقبل أوديتهم) احقاف/24
و در مجموع مى رساند كه در داخل دره ها و طرفين رودخانه ها زندگى مى كرده اند. بنابراين امكان دارد كه بعد از يك هفته صاعقه و طوفان, خانه ها و دره ها به وسيله شن وماسه به صورت پشته هاى ريگ و شن و رمل درآمده باشد, ولى روشن نيست كه اين دره ها در كجا واقع شده اند.
با توجه به آنچه گذشت و آيه قرآن كه صراحت داشت كه قوم عاد, جايگزين قوم نوح شده اند, بايد سرزمين همه آنان را دريك منطقه جغرافيايى جست وجو كرد, منطقه اى كه سرزمين قوم ثمود هم بوده باشد.

ادامه نوشته

بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

http://ahlolbait.com/files/u947/namaze-avale-vaght_0.gif

ادريس (ع)
مورخان صدر اسلام امثال طبرى و نيز مفسران قرآن اعم از شيعه و سنى, ادريس را جد نوح مى دانند. اين تاريخ و تفسير از روايات يهوديان استخراج شده است. قرآن مجيد نام ادريس رادر دوسوره قرآن ياد مى كند. يك بار در سوره مريم و يك بار در سوره انبياء .سوره مريم درآيه 41 به داستان ابراهيم خليل مى پردازد و درآيه 48 نامى از اسحاق فرزند ابراهيم و از يعقوب نوه ابراهيم به ميان مى آورد. درآيه 51 نام موسى و درآيه 52 نام برادرش هارون و درآيه 54 نام اسماعيل صادق الوعد و درآيه 55 نام ادريس را به اين صورت ياد مى كند:
(واذكر فى الكتاب ادريس انّه كان صديقاً نبياً و رفعناه مكاناً علياً)
اين خود گواهى مى كند كه ادريس هم مانند اسماعيل صادق الوعد, از انبياء بنى اسرائيل است كه از نسل يعقوب پيامبر به دنيا آمده اند, ولذا درآيه 58 مى گويد:
(اولئك الذين انعم اللّه عليهم من النبيين من ذرية آدم وممن حملنا مع نوح ومن ذرية ابراهيم واسرائيل)
و در سوره انبياء آيه 78 به ياد داود و سليمان مى پردازد ودرآيه 83 از ايوب پيامبر نام مى برد و درآيه 85 مى گويد:
(واسماعيل وادريس و ذاالكفل كلّ من الصابرين)
وبا همان ترتيب در سوره مريم اسماعيل صادق الوعد وادريس را در زمره انبياى بنى اسرائيل نام مى برد. بنابراين ادريس پيامبر جد نوح نخواهد بود, و همچنين اساطيرى كه درباره نام او وارد شده است, معقول نمى نمايد; ازجمله طبرسى مى نويسد:
(وقيل انّه سمّى ادريس لكثرة درسه الكتب وهو اول من خط بالقلم.)
چه اگر اولين خط را ادريس پيامبر نوشته باشد, پس كتابهاى پيشينيان را چه كسى درس گرفته و چه كسى نوشته است؟ اصولاً كلمه ادريس عربى نيست تا مفهومى از درس و دراست درآن نهفته باشد, بلكه اعجمى و لغت بيگانه است, ولذا به خاطر عجميت وعلميت, منصرف نيست. چنان مى نمايد كه ادريس, تعريبى از كلمه ادريوس باشد واگر چنين باشد, نشان مى دهد كه دين يهوديت در يونان باستان نيز نفوذى داشته است.

ادامه نوشته

بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

امام صادق«علیه السلام»   هیچ مومنی نیست مگر آنکه خداوند از ایمان او انیس و دلارامی برای او قرار می دهد، چندان که اگر بر قله ای باشد احساس تنهایی نکند. میزان الحکمه، ج1،ص478

تقاضاى مهلت
قرآن مجيد مى گويد:
(خداوند به شيطان گفت: بعد ازآن كه فرمانت دادم و گفتم سجده كن, چرا سجده نكردى, آيا خود را بزرگ شمردى و يا از بزرگان و ارجمندان بودى؟ شيطان گفت: من از آدم بهتر و والاترم. تو مرا از آتش پديد كردى و او را از گِل آفريدى.)
(اعراف/11 ـ 12)
تو با اين تشريفات رسمى آدم را بر من ترجيح دادى وكرامت بخشيدى درحالى كه شايسته, نه اين بود. (اسراء/61 ـ 62)
ولااقل بايد درهنگام آفرينش من نيز چنين تشريفاتى معمول مى شد. خداوند بدو گفت ازاين جايگاه برين دور شو كه حق ندارى دراين جا كبر ورزى و ازحد خود تجاوز كنى. بيرون شو كه خوار و ذليلى! شيطان تقاضاى مهلت كرد و گفت:
(أنظرنى الى يوم يبعثون) اعراف/14
تا روز رستاخيز بشر به من مهلت بده تا دراين جايگاه برين بمانم وخداوند به او گفت: مهلت دارى اما تا روزى معين. و شيطان سوگند خورد كه تا نيرو و توان دارد, نسل بشر را اغوا كند و به بدبختى بكشاند. (حجر/35 ـ 36, ص/80 ـ 83)
ومنظور خداى عزوجل از روز معين, روزى بود كه هبوط همگان از آن جايگاه برين صورت بگيرد كه آدم و حوا و نسل بشر و شيطان با ذريه او, همگان به كره زمين نقل مكان بدهند.

ادامه نوشته

بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

امام صادق«علیه السلام»   هر چیزی با چیزی آرام می گیرد و مومن با برادر مومن خود آرامش می یابد، چنانکه پرنده با همجنس خود آرام می گیرد میزان الحکمه، ج1،ص69

چگونگى آفرينش آدم
قرآن مجيد درآيات متعددى به صراحت مى گويد: (ما نسل بشر را ازخاك آفريده ايم)(آل عمران/59, كهف/37, غافر/67) واز جمله مى گويد:
(واللّه خلقكم من تراب ثمّ من نطفة ثم جعلكم ازواجاً) فاطر/19
خداوند شما را ازخاك آفريد و سپس از نطفه اى. و سپس شما را جفت وهمسر ساخت.
ولى آيا مشت خاكى را به هم فشردند و پيكر آدم را ساختند؟ خاك با وزش طوفان از شرق به غرب و از غرب به شرق,از جنوب به شمال و ازشمال به جنوب منتقل مى شود, اما در ماهيت آن تحول رخ نمى دهد. پس منظور قرآن چيست؟ قرآن مجيد مى گويد:
(وجعلنا من الماء كلّ شيئ حيّ) انبياء/130
ما هر ذى حياتى را از آب آفريده ايم.
پس بايد گفت كه نسل بشر را ازخاك و آب (گل) آفريده اند و از اين رو قرآن مجيد مى گويد:
(الذى أحسن كلّ شيئ خلقه و بدء خلق الانسان من طين) سجده/7
آن خدايى كه هر آفرينش را به نيكوترين وجهى پيراست و آفرينش بشر را از گل آغاز نمود.
چرا كه اولين فعل و انفعالات, با آميزش آب وخاك به وجود آمد. ولى آيا بايد گفت كه مشتى گل را به قالب زدند و پيكر آدم وحوا را ساختند؟! نه! قرآن مجيد مى گويد:
(ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين. ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين) مؤمنون/ 13ـ12
ما انسان را ازشيره گِل آفريديم, سپس او را به صورت نطفه اى در رحم جاى داديم.
پس بايد گفت كه گل رامالش و پرورش دادند و عصاره آن را كه مى تواند درآب حل شود, به دست آوردند. ولى آيا عصاره گِل را خشك كردند و درقالب آدم وحوا ريختند؟ نه!. قرآن مجيد مى گويد:
(انا خلقناهم من طين لازب. بل عجبت ويسخرون) صافات/ 12ـ11

ادامه نوشته

بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

امام حسن عسکری«علیه السلام»    به درستی که قلب گاهی آماده و گاهی خسته است، زمانی که قلب شما آمادگی داشت و با نشاط و سرحال  بود آن را به انجام نوافل وادارید  و زمانی که خسته بود، به واجبات اکتفا کنید مستدرک الوسایل،ج1،ص177

بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن

محمد باقر بهبودى


قرآن مجيد بسيارى از مسائل علمى را روشن كرده است, بويژه آن رشته دانشهايى كه با تربيت فكرى و دينى بشر در تماس مى باشد. امام صادق(ع) مى گويد:
(من زاده رسول خدايم, من كتاب خدا را مى شناسم . آغاز آفرينش و برنامه كائنات دركتاب خدا درج است. اخبار آسمان, اخبار بهشت و دوزخ, آينده زندگى و گذشته گيتى در كتاب خدا درج است. من همه اين مسائل را مى دانم, گويا كه دركف دست خود مى نگرم. خداوند تبارك و تعالى مى گويد: كتاب من بيانگر همه پديده هاست.)
(صحيح الكافى, حديث 31و32)
اگر اصحاب رسول خدا با علم و دانش انس كافى مى داشتند, مسائل علمى را از رسول خدا مى پرسيدند. ولى در زمان رسول خدا مسائل علمى مورد پژوهش قرار نگرفت, زيرا كم تر كسى بود كه شوق واستعداد اين علوم ومعــارف را داشـته باشد. ولازم بود كه رسول خدا (ص) معارف قرآنى را با جانشين خود (على بن ابى طالب) درميان نهد تا در فرصت مناسب به نشر آن بپردازد. بعد از رسول خدا كه ديگران بر مسند آن سرور تكيه زدند, بدين جهت كه خود از معارف قرآنى بى خبر بودند, به ديگران ميدان دادند تا دراين زمينه اظهار نظر نمايند. ازيك سو به يهوديان و نصرانيان فرصت دادند تا مانند (تميم دارى) و (وهب بن منبه) معارف نصارى و يهود را دركنار قرآن مطرح كنند ونيازى را كه درجامعه اسلامى مشهود مى شد و رفته رفته رو به فزونى مى نهاد, برطرف سازند, گرچه با خرافات و لاطائلات همراه باشد! بدين سان بود كه درمسائل مختلف علمى ومذهبى, اسرائيليات يهود رواج و رونق گرفت!

ادامه نوشته

خوارج و نگرش به قرآن

امام علی «علیه السلام»  کجایند آنان که به دورترین خواست های دنیوی رسیدند؟

تفسير به رأى خوارج در ماجراى حكميّت
ماجراى اسف بار صفين وكج فهمى و گول خوردن خوارج وناگزيز شدن على بن ابى طالب به پذيرش حكميت 21 و پشيمانى خوارج پس از ديدن دستاورد زشت خود, برآگاهان به تاريخ اسلام پوشيده نيست. شرم آورتر از خطاهاى پيشين خوارج, متهم ساختن على(ع) و فراموش كردن اجبارها و تهديدهاى خود بود. آنان با استناد به آيه (لاحكم الاّ للّه) معتقد بودند كه پذيرش حكميت به معناى كنار نهادن حكم خداست; زيرا در اصل براى غير خدا, حق حكميت نيست.
ييكى از خوارج به نام عبداللّه بن الكواء در بين سخنرانى امام على(ع) اين آيه را با صداى بلند قراءت كرد:
(ولقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين) زمر / 65
به تو وهمه پيامبران پيشين وحى شد, كه اگر مشرك شوى, تمام اعمالت تباه مى شود واز زيانكاران خواهى بود.
او آن قدر اين آيه را تكرار كرد كه على(ع) در پاسخ او فرمود:
(فاصبر ان وعداللّه حقّ ولايستخفنّك الذين لايوقنون) روم/ 60
اكنون كه چنين است صبر پيشه كن كه وعده خدا حقّ است وهرگز كسانى كه ايمان ندارند تو را خشمگين نسازند.
عبداللّه ساكت شد وامام به سخنان خود ادامه داد.22
خوارج در پاسخ ابن عباس كه پرسيده بود: چرا على(ع) را دشمن مى داريد, سه دليل آوردند وگفتند:
(1. على(ع) انسانى را درحكم خداوند حاكم قرار داد و درجريان جنگ صفين حكميت را پذيرفت, در صورتى كه خداوند مى فرمايد: (ان الحكم الاّ للّه) . يوسف / 67
2. با دشمنان خويش جنگيد وازآنان اسير و غنيمت نگرفت, در صورتى كه اگر آنان كافر بودند, اسير گرفتن و كشتن آنان حلال است واگرمؤمن بودند, جنگ با ايشان حرام بود.
3. على يا اميرمؤمنان است, يا اميركافران واز آن جا كه او درجريان صلح, نام (اميرالمؤمنين) را از معاهده صلح برداشت, بنابراين او اميركافران است.)23

ادامه نوشته

خوارج و نگرش به قرآن

پیامبر خدا«صلی الله علیه و آله و سلم»  بر خداوند عزوجل است که هیچ چیز در دنیا بالا نرود، مگر این که آن را پایین آورد. فردوس، ج2،ص132

تفسير استدلالى و منطقى
ييكى از روشهاى خوارج در برداشت از آيات قرآن, سود بردن از برهانهاى منطقى در فهم آيات الهى است. آنان آيه اى از قرآن را صغرى و آيه ديگرى را كبرى قرارداده و سپس ازآن نتيجه مى گرفتند. براى نمونه آنان براى اثبات كفر انجام دهنده كبيره كه مسأله اى اختلافى بين خوارج و معتزله و شيعه است, اين گونه استدلال مى كردند:
(و امّا الذين فسقوا فمأواهم النّار… ) سجده / 20
وامّا كسانى كه فاسق شدند, جايگاه هميشگى آنان آتش است.
(فى جنّات يتساءلون عن المجرمين. ما سلككم فى سقر. قالوا لم نك من المصلّين. ولم نك نطعم المسكين. وكنا نخوض مع الخائضين. وكنّا نكذّب بيوم الدين) مدثر / 41 ـ 46
از مجرمان پرسش مى كنند چه چيز شما را به دوزخ كشانيد؟ مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم و اطعام مستمند نمى كرديم و پيوسته با اهل باطل همنشين وهمصدا بوديم و همواره روز جزا را انكار مى كرديم.
(والذين كذبوا بآياتنا هم اصحاب المشأمة) بلد/ 19
وكسانى كه آيات ما را انكار كرده اند, افرادى شومند.
در اين استدلال, صغراى برهان عبارت است از (هر فاسقى از اصحاب المشأمة است) وكبرى عبارت است از (هرتكذيب كننده اى از اصحاب المشأمة به شمار مى رود) وازاين صغرى و كبرى نتيجه مى گيريم:

ادامه نوشته