دانستنیهای قرآن

نــور قــرآن

نــور قــرآن رهگشــا و رهنماست 
هــر كلامــش پــرتــو ذات خداست 
تكيه گاهي محكمســت و استوار 
صــد اشــارت دارد از آن كـــردگــار 
جان و دل را عرضه كن در پيش او 
قول ذات است اين دار در كيش او 
خــواندن آنــرا تــــدبــــر گــــر بـود 
روشنــي بــخش دل مــضطــر بـود 
چشــم يــاري بي عمل باشد خطا 
لــيــس الانــــســان الا مــــا شــي 
مــعجز عشــق است و قرآن مبين 
جــلــوه هــاي بــاطــني در آن بـين 
معجز است از مصطفي نور الهدي 
آخــريــــن و بــــرتــريــن انـــــبــيــاء 
مــهــر رويـــش ذره را بــــالا بــــرد 
تــــا فــــرا ســــوي همــه مـعنا برد 
هــــر كـــه را باش هواي او هوس 
از مــن او را مــعني ايــن جمله بس 
بيــدلان كــويش به مژگان رفته اند 
ربــــنا افــــرغ عليــــنا گفتــــه انــــد 
ربـــنا گــــويــان بــه پيــمــــا راه او 
بــــر لــبت تسبــــيح منــــان را بــگو 
ره شنــــاسان زيـن طريق معرفت 
مي رسند آنجا به قرب و منــــزلـــت 
اين طريقت پيشـه كن گر عاشقي 
گر كني اين سان به پيشش لايقــي 
در نداي وحـــي او انــــديشه كــن 
بهر يوم الفصل خود ره تــــوشه كـن 
قرب يزدان عشق قرآنست و بـس 
هر دو عالم ذكر رحمان است و بـس

دانستنیهای قرآن

استشهادها و لطیفه‌های قرآنی

چون خبر يافت كه رسول خدا رحلت كرده است، توبه نمود و به عبادت مشغول شد. كسي سؤال كرد: چگونه شد كه توبه كردي و پشيمان شدي؟ جوان پاسخ داد: تا زماني كه پيامبر در حيات بود، به اين آيه پشت‌گرم بودم: 
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ؛[1] تا تو در ميان آنان هستي، خدا آنان را عذاب نخواهد كرد. 
اكنون آن در، بسته شد و پناه به اين آيه آوردم: 
وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛[2] مادامي كه از نافرماني خدا استغفار كنند، خدا آنان را عذاب نخواهد داد[3]. 
32ـ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً 
روزي منصور عباسي در حالي كه بر منبر نشسته بود و سخن مي‌گفت، مگسي روي بيني او نشست. منصور، مگس را با دستش دور كرد، در صورتي كه عادت خلفا اين بود كه دستشان را بر روي منبر تكان ندهند. مگس پرواز كرد و بر چشم او نشست. او مجدداً آن را پراند. ولي مگس دوباره روي چشم ديگر او نشست. تا اين كه منصور ناراحت شد و او را به دستش كشت. 
چون از منبر پايين آمد، از عمرو بن عبيد پرسيد: خدا مگس را براي چه خلق كرد؟ 
عمرو گفت: براي اين كه ستمكاران را ذليل كند. 
منصور پرسيد: اين را از كجا مي‌گويي؟ 
گفت: از فرمايش خداوند متعال كه مي‌فرمايد: 
وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ؛[4] اگر مگس چيزي از آنها بربايد، نمي‌توانند آن را بازستانند، و طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. 
منصور گفت: وصَدَقَ اللَّهُ الُْعَظيم[5]. 
33ـ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيم...ٍ 
روزي يك زنداني به زندان‌بان نوشت: 
ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ؛[6] از پروردگارتان بخواهيد تا يك روز از عذاب ما بكاهد. 
زندان‌بان نوشت: 
...ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ‌...؛[7] ستمكاران را در آن روز، نه خويشاوندي باشد و نه شفيعي كه سخنش را بشنوند[8]. 
34ـ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ... 
شيخ شرف‌الدين درگزيني از مولانا عضد‌الدين ايجي (دانشمند معروف) پرسيد كه: خداي تعالي در كجاي قرآن نامي از من برده است؟ 
مولانا پاسخ داد كه: در كنار علما ياد كرده است: 
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ؛[9] آيا آنان كه مي‌دانند با آنان كه نمي‌دانند برابرند؟[10] 
35ـ سورة بقره و سورة فيل 
شخصي به نماز جماعت حاضر شد و امام جماعت، سورة بقره را مي‌خواند. آن شخص خسته شد و نماز را فرادا خواند و پيِ كار خود رفت. روز بعد به جماعت آمده و امام شروع به خواندن سورة فيل كرد. 
نمازگزار با خود گفت: پناه بر خدا! من كه نتوانستم بر سورة بقره صبر كنم، چطور به سورة فيل توانم ايستاد؟![11] 
36ـ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ... 
شخصي به احمد بن خالد گفت: خدا به تو عطايي كرده كه به رسول خدا، (ص)، نكرده بود. احمد از اين گفته در خود فرو رفت و به خشم آمد و با عتاب، از گوينده، سؤال كرد: اي كم خرد آن چيست كه خداوند به من عطا كرده و به رسول اكرم ارزاني نداشته است؟ 
آن مرد در پاسخ گفت: خداوند به رسول خودش مي‌فرمايد: 
لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛[12] (اي پيامبر) اگر تو تندخو و سخت دل بودي، مردم از گرد تو متفرق مي‌شدند. 
در صورتي كه تو تندخو و سخت‌دل هستي و ما از گِردت متفرق نمي‌شويم[13]. 
37ـ سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا 
از شعبي پرسشي پرسيدند، گفت: نمي‌دانيم. 
به او گفتند: آيا از گفتن نمي‌دانم، حيا نمي‌كني و حال آنكه تو فقيه عراق هستي؟ 
او گفت: ملايكه نيز حيا نكردند آنگاه كه گفتند: 
سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا؛[14] منزّهي تو، ما را جز آن چه خود به ما آموخته‌اي دانشي نيست.[15] 
38ـ فَجٍّ عَمِيقٍ 
به صَعْصَعَة‌‌بن صوحان گفته شد: از كجا آمده‌اي؟ گفت: از 
فَجٍّ عَمِيقٍ؛[16] از راهي دور. 
پرسيده شد: كجا مي‌روي؟ گفت: 
الْبَيْتِ الْعَتِيقِ؛[17] خانة ديرينه (کعبه).[18] 
39ـ وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ 
طفيلي جمعي را ديد كه صحبت‌كنان با هم مي‌رفتند. ترديدي به دل راه‌ نداد كه به مجلس سور و طعام مي‌روند، پس به دنبال آنان روانه شد. در يك لحظه متوجه شد آنان شاعرند و آهنگ قصر سلطان را دارند تا سروده‌هاي خويش را بخوانند. از آنها جدا نشد و همراه آنان به خدمت سلطان رفت. هر يك از شعراء شعر خويش خواندند. و صله‌اي دريافت كردند و رفتند. نوبت به طفيل رسيد. سلطان به او گفت: شعرت را بخوان و به دوستانت بپيوند. 
طفيل گفت: ولي من شاعر نيستم! 
سلطان پرسيد: پس چه‌كاره‌اي؟ 
گفت: من غاوي هستم از آن كساني كه خداوند متعال فرموده‌ است: 
وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ؛[19] و گمراهان از پس شاعران مي‌روند. 
سلطان خنديد و صله‌اش بخشيد![20] 
40ـ يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا 
اسكافي در ديوان رسايلِ نوح‌بن‌منصور، دبير بود، ولي چون قدر او را نشناختند، از نزد او و بْخارا اعراض كرد و به نزد آلپتكين رفت. آلپتكين او را عزيز داشت و پايگاه بخشيد سپس بين نوح بن منصور و آلپكتين مجادله‌اي پيش آمد و كار بالا گرفت. نوح، نامه‌اي بسيار آتشين پر از وعيد و تهديد براي آلپتكتين نوشت، و به قول نظامي عروضي كه راوي اين حكايت است: همة نامه پر بود از آنكه بيايم و بگيرم و بكشم. 
چون نامه به آلپتكين رسيد، بسيار آزرده خاطر شد كه چرا نوح از حدّ خود تجاوز كرده و آن همه لاف و گزاف نوشته است. سپس از اسكافي خواست كه در پاسخ، سنگ تمام بگذارد. 
اسكافي با فراست و بالبديهه به آية بسيار مناسبي از قرآن مجيد استشهاد كرد و آن را در پشت نامة نوح نوشت. آيه چنين بود: 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛[21] اي نوح! با ما جدال كردي و در جدال، زياده‌روي نمودي، اگر راست مي‌گويي وعده‌هايي را كه به ما مي‌دهي انجام ده[22]. 
41ـ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا... 
يكي از اكابر، به صاحب بن عباد، رقعه‌اي نوشت در شفاعت و حمايت ظالمي كه مستوجب قتل شده و مجازات وي بر اين وجه قرار گرفته بود كه او را در حوض آب، مكرر غوطه دهند تا وقتي كه بميرد. صاحب عباد در جواب رقعة آن بزرگ، اين آيه را نوشت: 
وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ؛[23] در مورد (اخلاص) آنها كه ظلم كردند با من خطاب مكن كه ايشان غرق‌شوندگانند[24]. 
42ـ وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ 
امير اسماعيل گيلكي، پسر خوانده‌اي داشت كه دچار مرض آبله شد و زيبايي صورتش در اثر اين بيماري از بين رفت. روزي وي به همراه امير‌اسماعيل ايستاده بود و قاضي ابومنصور كه در آن جا حاضر بود، اين آيه را خواند: 
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ؛[25] همانا ما انسان را در نيكوترين صورت آفريديم، سپس او را به صورت پست‌ترين پستان، برگردانديم. 
چون خود قاضي نيز چهرة زيبايي نداشت، پسر در پاسخ گفت: 
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ؛[26] براي ما مثلي زد و خلقت خويش را فراموش نمود. قاضي خجل گشت و ديگران از فطانت پسر، متعجب شدند[27]. 
43ـ هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا 
يكي از بزرگان به صاحب بن عباد، مكتوبي نوشت در نهايت لطافت، كه بسي آثار فصاحت وبلاغت از آن ظاهر بود، چون صاحب بن عباد آن را مطالعه كرد، دريافت كه اكثر اين كلمات نغز و بديع كه در نامه درج شده، از خود اوست، از اين رو، در جواب او، اين آيه را نوشت: 
هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا؛[28] اين كالاي ماست كه به سوي ما بازگردانيده شده است[29]. 
44ـ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري 
در زمان خلافت مأمون، شخصي، خلافي كرد. امر به گرفتاريش شد. او فرار كرد. برادرش را گرفتند و نزد مأمون آوردند. مأمون به او گفت: برادرت را حاضر ساز، وگرنه تو را به جاي او به قتل خواهم رساند. 
آن شخص گفت: اي خليفه! اگر سرباز تو بخواهد مرا بكشد و تو حكمي بفرستي كه مرا رها كند، آيا آن سرباز مرا آزاد مي‌كند يا نه؟! گفت: آري. 
گفت: من نيز حكمي از پادشاهي آورده‌ام كه اطاعت او بر تو لازم است و به واسطة حكم او، بايد مرا رها سازي؟ گفت: آن كيست و آن حكم چيست؟
گفت: آن كس خداي تعالي و حكم، اين آيه است: 
...وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري...؛[30] ...‌و هيچ گناهكاري، گناه ديگري را متحمل نمي‌شود... . 
مأمون متأثّر شد و گفت: او را رها كنيد كه حكمي صحيح آورده است[31]. 
45ـ يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ... 
ديوانه‌اي در شهر بغداد از آزار و سنگ‌اندازي كودكان مي‌گريخت تا اين كه به خواجة بزرگواري رسيد، به نزدش دويد و اين آيه را خواند: 
يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلي أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا؛[32] اي ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج، فساد (و خونريزي) مي‌كنند، آيا چنانكه ما خرج آن را به عهده بگيريم، سدي ميان ما و آنها مي‌بندي (كه از شر آنان آسوده شويم)؟ 
خواجه از اقتباس او به اين آيه متعجب شد و كودكان را از آزار او بازداشت و از طعام، سيرش ساخت[33].
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة انفال، آية 33. 
[2] . همان. 
[3] . مجلّة بشارت، سال دوم، شماره دهم، ص 61. 
[4] . سورة حج، آية 73. 
[5] . الاقتباس، ج 2، ص 156. 
[6] . سورة غافر، آية 49. 
[7] . همان، آية 18. 
[8] . الاقتباس، ج 2، ص 47. 
[9] . سورة زمر، آية 5. 
[10] . مجلّة بشارت، سال دوم، شماره يازدهم، ص 60. 
[11] . همان. 
[12] . سورة آل عمران، آية 159. 
[13] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة سوم، ص 57. 
[14] . سورة بقره، آية 32. 
[15] . الاقتباس، ج2، ص39. 
[16] . سورة حجّ، آية 27. 
[17] . همان، آية 33. 
[18] . الاقتباس، ج2 ، ص37. 
[19] . سورة شعراء، آية 224. 
[20] . الاقتباس، ج2، ص 47. 
[21] . سورة هود، آية.32. 
[22] . قرآن‌پژوهي، ص 782ـ 783، به نقل از چهار مقاله، نظامي عروضي سمرقندي، ص 13ـ 15. 
[23] . سورة هود، آية 37. 
[24] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة پنجم، ص 62. 
[25] . سورة تين، آيات 4ـ5. 
[26] . سورة يس، آية 78. 
[27] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة پنجم، ص 62. 
[28] . سورة يوسف، آية 65. 
[29] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة پنجم، ص 62. 
[30] . سورة انعام، آية 164. 
[31] . مجلّة بشارت، سال سوم، شمارة چهاردهم، ص 60. 
[32] . سورة كهف، آية 94. 
[33] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة دهم، ص 62.

دانستنیهای قرآن

استشهادها و لطیفه‌های قرآنی


به او گفتند: مگر سخن خداي بزرگ را نشنيده‌اي كه مي‌فرمايد: 
قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً؛[1] بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد سودي به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهرة كمي از زندگاني نخواهيد گرفت. 
وليد گفت: من فقط همان بهرة كم را مي‌خواهم نه چيز ديگري را!![2] 
20ـ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ... 
روزي عقيل بن ابي‌طالب در دمشق پيش معاويه نشسته بود و همة اعيان شام و حجاز و عراق حاضر بودند. معاويه بر سبيل ظرافت گفت: اي اهل شام و حجاز و عراق، آيا آية تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ[3] را شنيده‌ايد؟ گفتند: بلي، معاويه گفت: ابي‌لهب عموي عقيل است. 
عقيل گفت: اي اهل شام و حجاز و عراق، آيا آية وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.[4] را شنيده‌ايد. گفتند: بلي. عقيل گفت: اين حَمَّالَةَ الْحَطَبِ عمة معاويه است. 
معاويه از ظرافت خود پشيمان، و از آن جواب خجل گشت[5]. 
21ـ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ 
منصور دوانقي به زياد بن عبدالله مبلغي داد تا آن را در ميان افراد نابينا و يتيم تقسيم نمايد. ابوزياد تميمي كه طمع در مال داشت، گفت: نام مرا در ميان نابينايان بنويس. زياد بن عبدالله گفت: باشد مي‌نويسم چرا كه خداوند مي‌فرمايد: 
...فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛[6] اين كافران را چشمان سر گرچه كور نيست، ليكن چشم باطن و ديدة دلها كور است. 
سپس ابوزياد درخواست كرد كه نام فرزندش نيز در دفتر نام ايتام نوشته شود. زياد بن عبدالله گفت: آن را هم مي‌نويسم، هر كه را تو پدري، يتيم است[7]. 
22ـ وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ 
شخصي به ابن عمر گفت: مختار گمان مي‌كند كه به او وحي مي‌شود. ابن عمر پاسخ داد: البته درست مي‌گويد چرا كه خداوند متعال فرموده است: ...وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ...؛[8]... و شياطين سخت به دوستان خود وسوسه (وحي) كنند...[9]. 
23ـ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ 
هنگامي كه عبدالله بن مطرف درگذشت، پدرش با لباسهاي نو و در حالي كه خود را معطر كرده بود، در برابر مردم ظاهر شد، در اين حال بستگانش بر او ايراد گرفتند كه: عبدالله مرده است و تو اين گونه در ميان ما آمده‌اي؟! مطرف گفت: آيا بايد گريه كنم؟ در حالي كه پروردگارم به سه ويژگي مرا وعده داده و اين ويژگي‌ها براي كساني است كه مي‌خواهند از اين دنيا به سوي خدا بروند: 
الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛[10] آنها كساني هستند كه هرگاه مصيبتي به ايشان مي‌رسد، مي‌گويند: ما از آن خداييم و به سوي او باز مي‌گرديم. اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا، شامل حالشان شد و آنها هدايت‌يافتگان هستند. 
آيا باز هم بعد از اين بايد گريه كنم؟ 
سپس اين مصيبت بر بستگان وي آرام شد[11]. 
24ـ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ 
مهدي عباسي در خواب ديد كه صورتش سياه شد. همين كه از خواب برخاست، تمام معبرين را جمع كرد و از خوبش براي آنها نقل كرد. همه، اظهار عجز نمودند و گفتند كه تعبير اين، نزد استادمان ابراهيم كرماني است. ابراهيم را نزد خليفه حاضر كردند و خليفه خواب خود را براي او نقل كرد. ابراهيم گفت: خداوند عالم، دختري به شما كرامت فرمايد. خليفه گفت: از كجا مي‌گويي؟ ابراهيم گفت: از قول خداي متعال كه مي‌فرمايد: 
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ؛[12] و چون يكي از ايشان را از دختر خبر دهند، چهره‌اش (از خشم و تأسف) سياه شود و تأسف خود را فرو خورد. 
مهدي عباسي از اين تعبير بسيار خشنود شد و امر كرد تا ده هزار درهم به او بدهند. پس از گذشت مختصر زماني، خداوند دختري به خليفه، روزي فرمود. آنگاه خليفه دستور داد تا يك هزار درهم ديگر براي ابراهيم معبر، بفرستند و رتبة او را نزد خودش بلند نمود[13]. 
25ـ فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ 
روزي اصمعي، لغويِ‌ مشهور، بر سفرة هارون‌الرشيد نشسته بود، پالودة عسل آوردند. اصمعي گفت: بسياري از اعراب، نام پالودة عسل را هم نشنيده‌اند. خليفه گفت: بايد ثابت كني كه چنين چيزي است كه اگر ثابت كني كيسه‌اي زر به تو دهم. اتفاقاً اعرابي را ديدند كه هيچ نمي‌دانست. پالودة عسل به او خوراندند و از وي سؤال كردند: آيا مي‌داني اين چيست؟ اعرابي گفت: خدا در قرآن مي‌فرمايد: 
فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ؛[14] در آن دو بهشت، ميوه و خرما و انار بسيار است. 
نخل كه در نزد ما هست حتماً اين رمان است. 
اصمعي رو به خليفه نمود و گفت: اي خليفه، دو كيسه زر بر تو واجب شد، چرا كه اين عرب نه تنها معناي پالوده را نمي‌داند، بلكه معناي رمان را نيز نمي‌داند[15]. 
26ـ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ 
ابوالعينا در ايام جواني وارد اصفهان شد. اتفاقاً مقارن ساعت ورودش، بچه‌ها سنگ‌بازي مي‌كردند و بدون نظر بر سر او سنگي زدند و سرش را شكستند. صورت و لباس‌هاي او به خون، آلوده گرديد. اين يك ناراحتي براي ابوالعينا بود. 
ناراحتي ديگرش آن بود كه در اصفهان دوستي داشت كه مي‌خواست بر او وارد شود و چون جاي او را نمي‌دانست گردش زيادي كرد تا مقداري از شب گذشت و خانة دوستش را يافت و به آن جا نزول نمود. و نيز چون در خانة ميزبانش، خوراكي وجود نداشت و دكاني هم باز نبود، ناچار ابوالعينا آن شب را گرسنه به سر برد تا روز شد و به خدمت مهذّب وزير رسيد. وزير پرسيد: چه ساعتي وارد شهر شده‌اي؟ ابوالعينا گفت: 
فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ؛[16] در ساعت دشوار. 
باز پرسيد: در چه روزي آمدي؟ گفت: 
فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ؛[17] در روز نكبت دنباله‌دار. 
در پايان، سؤال كرد: به كجا وارد شده‌اي؟ پاسخ داد: 
بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ؛[18] در محلي كه هيچ حاصلي نداشت. 
وزير از اين جوابها خنديد و او را از انعام خود ممنون ساخت[19] 
27ـ وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْ‏آخِرِ 
شخصي در نماز جماعت حاضر شد، شنيد كه امام جماعت اين آيه را مي‌خواند: 
الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً؛[20] باديه‌نشينانِ عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است. 
مرد چوبي برداشت و بر سر امام جماعت زد و از مسجد بيرون رفت. روز ديگر كه به نماز جماعت آمد. شنيد كه امام جماعت اين آيه را مي‌خواند: 
وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْ‏آخِرِ؛[21] گروهي از عربهاي باديه‌نشين، به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند. 
مرد گفت: اي امام! معلوم است چوب در تو اثر كرد![22] 
28ـ وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً 
مهدي عباسي سومين خليفة عباسي بود. او پسر منحرفي به نام ابراهيم داشت كه نسبت به حضرت علي، (ع)، كينة خاصي مي‌ورزيد. روزي نزد مأمون، هفتمين خليفه عباسي آمد و به او گفت: 
در خواب، علي را ديدم كه با هم راه مي‌رفتيم تا به پلي رسيديم كه مرا در عبور از پل، مقدم داشت. من به او گفتم: تو ادعا مي‌كني كه اميرِ بر مردم هستي، ولي ما از تو به مقام امارت و پادشاهي سزاوارتريم. اما، او به من پاسخ كامل و رسايي نداد. 
مأمون گفت: آن حضرت به تو چه پاسخ داد؟ 
ابراهيم گفت: چند بار به من سلام كرد و گفت: سَلاماً، سَلاماً. 
مأمون گفت: او، تو را ناداني كه قابل پاسخ نيستي معرفي كرده است، چرا كه قرآن در توصيف بندگان خاص خود مي‌فرمايد: 
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً؛[23] بندگان خداوندِ‌ رحمتگر، كساني هستند كه با آرامش و بي‌تكبر، بر زمين راه مي‌روند. و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب سازند و (سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مي‌گويند (و با بي‌اعتنايي و بزرگواري مي‌گذرند)[24]. 
29ـ فَسُقْناهُ إِلي بَلَدٍ مَيِّتٍ 
عربي بر سرِ خوانِ خليفه‌اي حاضر شد. طعامي آوردند. خليفه او را همكار خود كرد؛ در طعام، پيش خليفه، روغنِ بسيار بود و طعامِ نزد عرب، خشك بود، عرب با سرِ انگشتِ خود، جويي ساخت تا روغن به طرف او روان گشت، خليفه اين آيه را خواند: 
أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها؛[25] آيا كشتي را سوراخ مي‌گرداني، تا اهل آن را غرق نمايي. 
عرب اين آيه را خواند: 
فَسُقْناهُ إِلي بَلَدٍ مَيِّتٍ؛[26] ما ابر پر آب را بر زمينِ افسرده رانديم (تا زمين مرده را زنده گردانيم)[27]. 
30ـ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ 
روزي شخصي به عيادت مريضي رفت، حال او را سخت يافت بدو گفت: خدا را شكر كن و حمد او را بجاي آور. مريض گفت: چطور شكر كنم و حال آن كه خداوند فرموده است: 
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ؛[28] اگر شكر كنيد بر شما زياد كنم. 
مي‌ترسم شكر كنم و بيماري‌ام افزون شود[29]. 
31ـ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ 
جواني در زمان رسول خدا، (ص)، حركات ناپسندي انجام مي‌داد و بر منهيات اقدام مي‌نمود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة احزاب، آية 16. 
[2] . مجلّة بشارت، سال سوم، شمارة سيزدهم، ص 63. 
[3] . سورة مسد، آية 1. 
[4] . همان، آيات 4ـ5. 
[5] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة چهارم، ص 63. 
[6] . سورة حج، آية 46. 
[7] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة چهارم، ص 63. 
[8] . سورة انعام، آية 121. 
[9] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة چهارم، ص 62. 
[10] . سورة بقره، آيات 156ـ157. 
[11] . مجلّة بشارت، سال سوم، شمارة سيزدهم، ص 64. 
[12] . سورة نحل، آية 58. 
[13] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة نهم، ص 64. 
[14] . سورة الرحمن، آية 68. 
[15] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة چهارم، ص 63. 
[16] . سورة توبه، آية 117. 
[17] . سورة قمر، آية 19. 
[18] . سورة ابراهيم، آية 37. 
[19] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة نهم، ص 64. 
[20] . سورة توبه، آية 97. 
[21] . همان، آية 99. 
[22] . مجلّة بشارت، سال سوم، شماره چهاردهم، ص 60. 
[23] . سورة فرقان، آية 63. 
[24] . مجلّة بشارت، سال سوم، شماره چهاردهم، ص 61. 
[25] . سورة كهف، آية 71. 
[26] . سورة فاطر، آية 9. 
[27] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة چهارم، ص 63. 
[28] . سورة ابراهيم، آية 7. 
[29] . مجلّة بشارت، سال دوم، شماره يازدهم، ص 61.

دانستنیهای قرآن

استشهادها و لطیفه‌های قرآنی

اما اميرالمؤمنين فرموده است: از من بپرسيد از مطالب فوق عرش؛ از من سؤال كنيد قبل از آن كه مرا از دست بدهيد. سَلُوني قَبْل أَنْ تَفْقِدُوني. و نيز در روز فتح خيبر، به حضور پيامبر آمد، رسول خدا به حاضرين فرمود: برترين شما، داناترين شما و بهترين قضاوت‌كننده، علي است. 
حجاج گفت: آفرين! چرا او را از حضرت سليمان برتر مي‌داني؟ 
گفت: حضرت سليمان، (ع)، از خدا خواست. 
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛[1] پروردگارا به من سلطنتي ده كه بعد از من سزاوار كسي نباشد. 
اما علي فرمود: اي دنيا، من تو را سه بار طلاق داده‌ام، و نيازي به تو ندارم. آن گاه اين آيه در موردش نازل شد: 
تِلْكَ الدَّارُ الْ‏آخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً؛[2] اين خانه آخرت را، براي كساني كه اراده علو و سركشي در زمين را ندارند، اختصاص داده‌ايم. 
حجاج او را تحسين كرد و گفت چرا او را از حضرت عيسي برتر مي‌داني؟ گفت: خدا دربارة عيسي، (ع)، فرموده است: 
إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ؛[3] و ياد كن آنگاه كه خدا به عيسي بن مريم گفت: آيا تو مردم را گفتي كه من و مادرم را دو خداي ديگر، سواي خداي عالم، اختيار كنيد؟ عيسي گفت: خدايا تو منزّهي، هرگز مرا نرسد كه چنين سخني به ناحق بگويم. چنانچه من اين را گفته بودم تو مي‌دانستي، كه تو از اسرار من آگاهي و من از سر تو آگاه نيستم، همانا تويي كه به همة اسرار غيبِ جهانيان، كاملاً آگاهي، من به آنها چيزي نگفتم جز آن چه تو مرا بدان امر كردي. 
حضرت عيسي قضاوت دربارة كساني كه او را خدا دانستند به قيامت واگذاشت، اما علي، كساني را كه دربارة او غلو كردند محاكمه كرد و به قتل رسانيد. اينها فضايل علي است. و ديگران را با او قياس نيست. 
حجاج او را تحسين كرد و گفت: خوب پاسخ گفتي و گرنه تو را مجازات مي‌كردم. آنگاه او را گرامي داشت و به او هديه داد[4]. 
8ـ اجْعَلْ لَنا إِلهاً... 
روزي يك يهودي به حضرت علي، (ع)، گفت: هنوز پيامبرِ شما را دفن نكرده بودند كه اختلاف در ميان شما پيدا شد، حضرت فرمود: اختلافي كه در ميان ما پيدا شد از فراق او بود، نه در دين او؛ حال آن كه پاهاي شما هنوز از گل و لاي نيل خشك نشده بود كه به پيغمبر خود گفتيد: 
اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ؛[5] براي ما خدايي پيدا كن همچنان كه بت‌پرستان را خداياني است. 
آن يهودي از اين جواب، منفعل شد[6]. 
9ـ أَ لَمْ يَعْلَمْ... 
روزي يكي از علماي بزرگ، از علاّمة طباطبايي، رحمة‌الله عليه، تقاضاي نصيحت مي‌كند. ايشان در كمال سادگي و تواضع فرمودند: 
أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري؛[7] آيا انسان نمي‌داند كه خدا او را مي‌بيند[8]. 
10ـ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ... 
كسي به ديگري گفت: آيا تو مؤمني؟ مخاطب در پاسخ گفت: اگر منظور تو از مؤمن، مؤمني است كه در اين آيه آمده: 
آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا؛[9] ما به خدا و كتابي كه به ما نازل شده ايمان آورده‌ايم. 
آري، مؤمنم. ولي اگر منظورت مؤمني است كه در اين آيه آمده است: 
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛[10] مؤمنان، تنها آنها هستند كه چون از خدا ياد شود، دلهاشان ترسان و لرزان شود. 
نمي‌دانم![11] 
11ـ أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ... 
پيرزني به نزد جنيد بغدادي آمد و گفت: مدتي است كه پسرم از خانه رفته و خبري از او ندارم. بيش از اين بر فراق و دوري او نمي‌توانم صبر كنم. جنيد گفت: عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ؛ صبر پيشه كن! 
پيرزن پنداشت كه منظور جنيد آن است كه: تو بايد صِبر بخوري، پس به بازار رفت و صِبرِ تلخ خريد و به خانه آورد و آن را حلّ كرد و خورد و دهانش سوخت و با همان حالت تلخي به نزد جنيد آمد و گفت: خوردم. جنيد به او گفت: تو را گفتم كه صَبر كن نه صِبر خور. 
پيرزن چون اين جمله را شنيد بر سر و روي خود زد و گفت: مرا بيش از اين طاقت صبر نيست. جنيد سر بر آسمان كرد و دعايي نمود و گفت: اي پيرزن! به خانه برو كه پسرت در خانه است. 
پيرزن به خانه آمد و پسر خود را ديد كه آمده بود. سپس به خدمت جنيد آمد و گفت: از كجا دانستي كه پسرم آمده است. جنيد گفت: من اضطراب تو ديدم و دانستم كه دعا اجابت مي‌شود و دعا كردم كه خداوند فرموده است: 
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ؛[12] آن كيست كه دعاي بيچارگانِ مضطر را به اجابت مي‌رساند و رنج و غم آنها را برطرف مي‌سازد. 
پس دعا كردم و يقين به اجابت داشتم[13]. 
12ـ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلي أَمْرِهِ 
محمد بن يوسف بنا از جمله بزرگان اهل طريقت است كه صفت انزوا و انقطاع، بر وي غالب بود. جنيد بغدادي نيز او را بزرگ مي‌داشت. روزي جنيد مكتوبي به علي بن سهل اصفهاني نوشت كه از شيخ استاد محمد بن يوسف سؤال كن كه: مَا الْغالِبُ عَلَيْكَ؟ كدام صفت و حال از صفات و احوال ارباب كمال، بر تو غالب است؟ 
علي بن سهل آن مكتوب را به محمد بن يوسف نشان داد. گفت: به جنيد بنويس: 
وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلي أَمْرِهِ؛[14] خداي، غالب است بر امر و شأن من. 
يعني حق سبحانه در مظهر من كه يكي از شؤون و مظاهر قدرت اويم، متصرف است و هيچ حال در من متصرف نيست[15]. 
13ـ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ 
شخصي شير مي‌فروخت و آب در آن مي‌ريخت، پس از چندين سال سيلابي بيامد و گوسفندان و اموالش را برد. به پسر خود گفت: نمي‌دانم اين سيل از چه آمد؟ پسر گفت: اي پدر، اين آبي است كه به شير داخل مي‌كردي، اندك اندك جمع شد و هر چه داشتيم برد: 
ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ؛[16] و آن چه از رنج و مصائب به شما مي‌رسد، همه از اعمال زشت خود شما است[17]. 
14ـ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي 
بخيلي سفارشِ ‌ساختِ كوزه و كاسه‌اي را به كوزه‌گر داد. كوزه‌گر پرسيد: بر كوزه‌ات چه نويسم؟ بخيل گفت: بنويس. 
فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي؛[18] هر كس از آن آب بنوشد، از من نيست. 
كوزه‌گر پرسيد: بر كاسه‌ات چه نويسم؟ بخيل گفت: 
وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي؛[19] هر كس از آن نخورد، از من است. 
15ـ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ 
مسكيني به نزد امير آمد و گفت به مقتضاي آية: 
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ مؤمنان برادر يكديگرند. 
مرا در مال تو سهمي است، چرا كه برادرت هستم. 
امير دستور داد تا يك دينار به او دادند. 
مسكين گفت: اي امير، اين مبلغ، كم است. امير گفت: اي درويش، تنها تو برادر من نيستي، بلكه همة مؤمنان عالم، برادر من هستند، پس اگر مال مرا به همة ايشان قسمت كنند، به تو بيش از اين نرسد[20]. 
16ـ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ... 
سلطان سليمان كه از سلاطين عثماني بوده است، روزي قصد زيارت مرقد مطهر علي، (ع)، را در نجف كرد. نزديكي حرم، از اسب پايين آمد تا به احترام حضرت امير تا حرم پياده رود. يكي از همراهان او كه از ديدن اين صحنه به شگفت آمده بود، بر سلطان خُرده گرفت كه شما شأن خود را با اين عمل پايين آورديد. سلطان در پاسخ گفت: احترام اميرالمؤمنين بر من واجب است. قاضي قانع نشد و اصرار كرد تا به قرآن تفأل زده شود. سلطان نيز چنين كرد، اين آيه در اول صفحه ظاهر شد: 
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوي؛[21] پس كفشهاي خود را درآور، چرا كه در مكان مقدسي هستي[22]. 
17ـ ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا... 
از طفيلي پرسيدند: كدام سوره براي تو شگفت‌انگيز است؟ 
گفت: سورة مائده! (مائده به معناي سفرة آراسته از غذا است). 
پرسيدند: كدام آيه؟ 
گفت: آيه ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا؛[23] بگذار آنها بخورند و بهره گيرند! 
گفتند: ديگر كدام آيه؟ 
گفت: آيه ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ؛[24] داخل اين باغ‌ها شويد با سلام و امنيت. 
باز هم گفتند: پس از آن كدام آيه را دوست داري؟ 
گفت: آية وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ؛[25] و هيچگاه از آن اخراج نمي‌گردند[26]. 
18ـ بَلي وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي 
همساية اصمعي از او چند درهم قرض كرد. روزي اصمعي به او گفت: آيا به ياد قرضت هستي؟ 
همسايه گفت: بله، آيا تو به من اطمينان نداري؟ 
اصمعي گفت: چرا مطمئنّم، اما مگر نشنيده‌اي كه حضرت ابراهيم، (ع)، به پروردگارش ايمان داشت و خداوند از او پرسيد: 
أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؛[27] مگر ايمان نياورده‌اي؟ 
و ابراهيم پاسخ داد: 
بَلي وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي؛[28] 
چرا، ولي مي‌خواهم قلبم آرامش يابد[29]. 
19ـ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً 
روزگاري مردم دمشق به بيماري طاعون گرفتار شدند. در اين هنگام وليد بن عبدالملك تصميم گرفت كه از آن جا خارج شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة ص، آية 35. 
[2] . سورة قصص، آية 83. 
[3] . سورة مائده، آيات 116ـ117. 
[4] . سرگذشت‌هاي تلخ و شيرين قرآن، ج 3، ص 23ـ 28. 
[5] . سورة اعراف، آية 138. 
[6] . مجلّة بشارت، سال دوم، شمارة ششم، ص 61. 
[7] . سورة علق، آية 14. 
[8] . داستانهايي از قرآن، ص 156. 
[9] . سورة آل عمران، آية 84. 
[10] . سورة انفال، آية 2. 
[11] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة سوم، ص 56ـ 57. 
[12] . سورء نمل، آية 62. 
[13] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة سوم، ص 55ـ 76. 
[14] . سورة يوسف، آية 21. 
[15] . مجلّة بشارت، سال اول، شماره سوم، ص 56. 
[16] . سورة شوري، آية 30. 
[17] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة دوم ص 59. 
[18] . سورة بقره، آية 249. 
[19] . همان. 
[20] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة دوم، ص 59. 
[21] . سورة طه، آية 12. 
[22] . مجلّة بشارت، سال اول، شمارة دوم، ص 58. 
[23] . سورة حجر، آية 3. 
[24] . همان، آية 46. 
[25] . همان آية 48. 
[26] . مجلّة بشارت، سال سوم، شمارة سيزدهم، ص 63. 
[27] . سورة بقره، آية 260. 
[28] . همان. 
[29] . مجلّة بشارت، سال سوم، شمارة سيزدهم، ص 64.

دانستنیهای قرآن

 

زمان ها در قرآن

1. صبح: « وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ » (تكویر / 18) قسم به صبح ،هنگامی كه تنفس كند. 
2. شب: « وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ » (تكویر / 17) وقسم به شب،هنگامی كه پشت كند و به آخر رسد. 
3. شامگاهان: « فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ » (نور / 37) درخانه هایی كه خدا رخصت داده كه(قدر و منزلت) آنها رفعت یابد ونامش در آنها یاد شود. در آن (خانه) ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می‌كنند. 
4. بامداد: « إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً » (اسراء / 78) همانا قرآن فجر (نماز صبح)، مشهود (فرشتگان شب وروز) است. 
5. سال: « فَإِنَّها مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً » (مائده / 26) خداوند (به موسی) فرمود: این سرزمین (مقدس) چهل سال بر آنها ممنوع است. 
6. ماه: « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ » (بقره / 185) ماه رمضان (همان ماه) است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است. 
7. جمعه: « إِذا نُودِیَ لِلصَّلاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ » (جمعه / 9) هنگامی كه برای نمازروزجمعه اذان گفته شود . 
8. شنبه: « وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِی السَّبْتِ » (بقره / 65) به طور قطع از حال كسانی از شما ، كه در روز شنبه نافرمانی و گناه كردند، آگاه شده‌اید . 
9. عصر، بعد از ظهر: « وَ الْعَصْرِ » (عصر / 1) قسم به عصر و بعداز ظهر. 
10. طلوع: « وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ » (ق / 39) و پیش از طلوع آفتاب تسبیح و حمد پروردگارت را بجاآور. 
11. غروب: « وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ » (ق / 39) و پیش از غروب آفتاب. 
12. وقت زوال: « أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ » (اسراء / 78) نماز را وقت زوال آفتاب تا اول تاریكی شب بیاد آر. 
13. چاشگاه: « أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ » (اعراف / 98) آیا اهل شهر و دیار از آن ایمنند كه به روز كه سرگرم بازیچه دنیا هستند عذاب ما آنان را فرا رسد. 
14. سپیده دم: « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » (فلق / 1) بگو من پناه می‌جویم به خدای فروزنده صبح روشن. 
15. ماه‌های حرام (ذی قعده، ذی‌حجه، محرم، رجب): « فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ » (توبه / 5) پس از آن كه ماه‌های حرام درگذشت. 
16. سرخی مغرب: « فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ » (انشقاق / 16) قسم به شفق (هنگام نماز مغرب). 
17. شبانگاه: « وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْكُونَ » (یوسف / 16) و برادران شبانه با چشم گریان به نزد پدر بازگشتند. 
18. شب تاریك: « وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ » (فلق / 3) و از شر شب تاریك هنگامی كه درآید. 
19. فردا: « أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً » (یوسف / 12) او را فردا با ما به صحرا فرست. 
20. روز: « تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ » (آل عمران / 27) روز را در شب ناپدید گردانی.

گیاهان در قرآن

1. كدو: « وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ » (صافات / 146) و بوته كدویی بر او رویاندیم . 
2. سبزیجات: « فَادْعُ لَنا رَبَّكَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها » (بقره / 61) از خدای خود بخواه كه از انچه زمین می‌رویاند از سبزیجات. 
3. خیار: « وَ قِثَّائِها » (بقره / 61) و خیار. 
4. سیر: « وَ فُومِها » (بقره / 61) و سیر. 
5. عدس: « وَ عَدَسِها » (بقره / 61) و عدس. 
6. پیاز: « وَ بَصَلِها »(بقره / 61) و پیاز. 
7. انگور: « أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ» (اسراء / 91) یا باغی از نخل وانگور از ان تو باشد. 
8. دانه: « وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ » (ق / 9) و از آسمان، آبی پر بركت نازل كردیم، و به بوسیله آن باغها و دانه‌هایی راكه درو می‌كند رویاندیم. 
9. انار: « فِیهِما فاكِهَهٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ » (رحمان / 68) در آن میوه‌های فراوان و درخت خرما واناراست. 
10. موز: « وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ» (واقعه / 29) و موزی كه میوه‌هایش روی هم چیده شده. 
11. خرما: « وَ هُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُساقِطْ عَلَیْكِ رُطَباً جَنِیًّا » (مریم / 25) و تنه درخت را سوی خود تكان بده كه خرمای تازه بر تو بیفكند. 
12. خوشه گندم: « فِی كُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ» (بقره / 261) در هر خوشه،یكصد دانه باشد. 
13. میوه: « فِیهِما فاكِهَهٌ» (رحمان / 68) در انها میوه‌های فراوان است. 
14. برگ درخت: « وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُها » (انعام / 59) هیچ برگی (از درختی) نمی‌افتد،مگر اینكه (خدا) از ان آگاه است. 
15. درخت: « وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ » (نحل / 10) و(همچنین) گیاهان و درختانی كه حیوانات خود را در آن به چرا می‌برید،نیز از آن است. 
16. درخت خرما: « وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ » (شعراء / 148) در این زراعتها و نخلهایی كه میوه‌هایش شیرین و رسیده ‌است. 
17. گیاهان: « فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَیْ‏ءٍ» (انعام / 99) و بوسیله آن (آب) گیاهان گوناگون رویاندیم. 
18. درخت سدر: « مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ » (سباء / 16) و اندكی درخت سدر. 
19. میوه تلخ: « أُكُلٍ خَمْطٍ » (سباء/ 16) درختانش تلخ و ترش و بدطعم. 
20. درخت گز (شوره): « وَ أَثْلٍ »( سباء / 16) و شوره گز. 
21. برگ خشك: « وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ» (الرحمن / 12) و دانه‌هایی كه همراه با ساقه و برگی است كه به صورت كاه در می‌آید. 
22. هسته خرما: « إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی » (انعام / 95) خداوند شكافنده دانه و هسته خرما است. 
23. درختی در جهنم: « إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ » (دخان / 43) همانا درخت زقوم جهنم. 
24. خار خشك تلخ و بدبو: « لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِیعٍ » (غاشیه / 6) غذایی جزء ضریع (خار خشك تلخ و بدبو) ندارند. 
25. گیاه بی‌ساقه: « وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ » (الرحمن / 6) گیاه و درخت برای او سجده می‌كنند. 
26. درختای كه سقفی و عرشی می‌خواهند: « وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ » (انعام / 141) اوست كه باغهای معروش (باغهایی كه درختانش روی داربست‌ها قرار دارد) را آفرید.
حیوانات در قرآن
 1. گاو:« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً » (بقره / 67) خداوند به شما دستور می‌دهد ماده گاوی را ذبح كنید. 
2. شتر:« هذِهِ ناقَهُ اللَّهِ لَكُمْ آیَهً » (اعراف / 73) این شتر الهی برای شما معجزه‌ای است. 
3. مار:« فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعی» (طه / 20) پس موسی آن(عصا)را افكند، كه ناگهان ماری شد كه به هر سو می‌شتافت. 
4. اژدها:« فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ » (اعراف / 107) (موسی) عصای خود را افكند، ناگهان اژدهایی آشكار شد. 
5. ملخ:« یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ» (قمر / 7) همچون ملخهای پراكنده از قبرها خارج می‌شوند. 
6. خوك:« أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ » (انعام / 145) یا گوشت خوك كه اینها پلیدند. 
7. میمون:« فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ » (بقره / 65) ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه‌هایی طرد شده در‌ایید. 
8. قورباغه:« فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ » (اعراف / 133) سپس (بلاها را پشت سر هم بر آنها نازل كردیم) طوفان و ملخ و افت گیاهی و قورباغه‌هاو... 
9. بز:« وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ » (انعام / 143) واز بز دو جفت. 
10. میش:« مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ » (انعام / 143) از میش دو جفت. 
11. زنبورعسل:« وَ أَوْحی رَبُّكَ إِلَی النَّحْلِ » (نحل / 68) و پروردگار تو به زنبورعسل وحی (الهام غریزی) نمود. 
12. مگس:« إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً » (حج / 73) كسانی را كه غیر از خدا می‌خوانید،هرگز نمی‌توانند مگسی بیافرینند. 
13. شانه به سر یا هدهد:« فَقالَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ » (نمل / 20) (و سلیمان )گفت:چرا هدهد را نمی‌بینم. 
14. پشه:« إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها » (بقره / 26) خداوند از اینكه (به موجودات ظاهرا كوچكی مانند) پشه و حتی كمتر از آن، مثال بزند شرم نمی‌كند. 
15. استر:« وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِینَهً » (نحل / 8) هم چنین اسبها واسترها و الاغها را آفرید، تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد.
16. الاغ:« كَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً » (جمعه / 5) مانند الاغی هستند كه كتابهایی حمل میكنند. 
17. اسب:« وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ » (انفال / 60) هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید و (همچنین) اسبهای ورزیده. 
18. ماهی:« فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ » (صافات / 142) (او را به دریا افكندند) وماهی عظیمی او را بلعید، در حالیكه مستحق سرزنش بود. 
19. فیل« أَ لَمْ تَرَ كَیْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ » (فیل / 1) ایا ندیدی پروردگارت با فیل سواران چه كرد؟ 
20. شیر:« فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ » (مدثر / 51) كه از (مقابل) شیری فرار كرده‌اند. 
21. سگ:« فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ » (اعراف / 176) مثل او همچون سگ (هار ) است كه اگر به او حمله كنی ، دهانش را باز، و زبانش را بیرون می‌آورد. 
22. مورچه‌« قالَتْ نَمْلَهٌ یا أَیُّهَا الَّنمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ » (نمل / 18) مورچه‌ای گفت: به لانه‌های خود بروید. 
23. موریانه:« ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّهُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ » (سبا / 14) كسی آنها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر موریانه كه عصای او را می‌خورد. 
24. گرگ:« وَ تَرَكْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ » (یوسف / 17) و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم، وگرگ او را خورد. 
25. گوسفند:« وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما » (انعام / 146) واز گاو وگوسفند پیه وچربیشان را بر آنان (یهودیان)تحریم نمودیم. 
26. عنكبوت:« إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْكَبُوتِ » (عنكبوت / 41) سست‌ترین خانه‌ها، خانه عنكبوت است. 
27. كلاغ:« فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ » (مائده / 31) سپس خداوند كلاغی را فرستاد كه در زمین، جستجو(وكند و كاو) می‌كرد. 
28. پروانه:« یَوْمَ یَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ » (قارعه / 4) روزی كه مردم مانند پروانه‌های پراكنده خواهند بود. 
29. حیوانات شكاری: « قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ » (مائده / 4) بگو برای شما هر چه پاكیزه است حلال شده، صدای كه به سگان شكاری آموخته‌اید. 
30. ماده شتر: « ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ » (مائده / 103) خدا برای شتر ماده حكمی مقرر نفرموده. 
31. شتر آزاد كه برای نذری و قربانی گذاشته شود: « ما جَعَلَ اللَّهُ ...وَ لا سائِبَهٍ » (مائده / 103) خدا حكمی مقرر نفرموده برای شتر نذر شده. 
32. گوسفند ماده: « وَ لا وَصِیلَهٍ » (مائده / 103) خداوند حكمی مقرر نفرموده برای گوسفند. 
33. شتر آزاد: « وَ لا حامٍ » (مائده / 103) خداوند حكمی مقرر نفرموده برای شتر آزاد. 
34. شتران باركش: « وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَهً » (انعام / 142) و از بعضی از حیوانات استفاده باربری و سواری كنید. 
35. چهارپایان: « وَ مِنَ الْأَنْعامِ » (انعام / 142) و از بعضی از حیوانات. 
36. دسته‌های مرغان: « وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ » (فیل / 3) و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد. 
37. اسبان نیكو: « إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ » (ص / 31) یاد كن وقتی را كه بر او اسبهای بسیار تند و نیكو را هنگام عصر ارائه دادند. 
38. میش ماده: « وَ لِیَ نَعْجَهٌ واحِدَهٌ » (ص / 23) و من یك میش دارم. 
39. قربانی كه به مكه فرستند: « وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ » (حج / 36) و نحر شتران فربه را از شعائر حج قرار دادیم. 
40. اسبان دونده: « وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً » (عادیات / 1) قسم به اسبانی كه نفس‌شان به شماره افتاده. 
41. گوساله: « ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ » (بقره / 51) پس شما گوساله پرستی اختیار كردید. 
42. شتران ده ماهه آبستن: « وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ » (تكویر / 4) و شتران آبستن به كلی رها كنند و بدور افكنند. 
43. گاو میان‌سال: « عَوانٌ بَیْنَ ذلِكَ » (بقره / 68) بلكه میان این دو.
 
اشیاء مختلف در قرآن
 1. میخ: « وَ الْجِبالَ أَوْتاداً » (نبأ / 7) و كوه‌ها را میخهای زمین. 
2. پشم: « وَ مِنْ أَصْوافِها » (نحل / 80) و از پشمهای آنان . 
3. كرك: «وَ أوبارَها» (نحل / 80) و كركهای آنها. 
4. مو: « وَ أَشْعارِها » (نحل / 80) و موهای آنها. 
5. اثاث: « أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ » (نحل / 80) اثاث و متاع(و وسایل مختلف زندگی) تا زمان معینی قرار داد. 
6. قلم: « ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ » (قلم / 1) ن، سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند. 
7. ظروف غذا: « یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ » (سبأ / 13) آنها هر چه سلیمان می‌خواست برایش درست می‌كردند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها. سوزن: « وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ 8. حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ » (اعراف / 40) و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد. 
9. چراغدان: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوهٍ» (نور / 35) مثل نور خداوند همانند چراغدانی است. 
10. چراغ: « الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ » (نور / 35) و آن چراغ در شیشه‌ای است. 
11. تخت: « مُتَّكِئِینَ عَلی سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ » (طور / 20) در حالی كه بر تختهای صف كشیده در كنار هم تكیه می‌زنند. 
12. پرده: « وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ » (بقره / 7) و بر چشمهایشان پرده‌ای افكنده شده. 
13. سفال: « خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ » (رحمان / 14) انسان را از گل خشكیده‌ای همچون سفال آفرید. 
14. دیگ: « وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ » (سبأ / 13) و دیگهای ثابت(كه از بزرگی قابل حمل و نقل نبود. 
15. پیمانه: « وَ أَوْفُوا الْكَیْلَ إِذا كِلْتُمْ » (اسراء / 35) و هنگامی كه پیمانه می‌كنید،حق پیمانه را ادا نمایید. 
16. ترازو: « وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ » (اسراء / 35) و با ترازوی درست وزن كنید. 
17. كلید: « لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ » (زمر / 63) كلیدهای آسمانها وزمین از آن اوست. 
18. آبریز(ظرف دستشویی): « بِأَكْوابٍ وَ أَبارِیقَ » (واقعه / 18) با جامها و آبریزها. 
19. پیاله: « وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ» (واقعه / 18) وپیاله (ها)یی از باده‌ناب روان. 
20. قفل: « أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها » (محمد / 24) آیا آنها در قران تدبر نمی‌كنند،یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟ 
21. دلو: « فَأَدْلی دَلْوَهُ » (یوسف / 19) او دلو خود را در چاه افكند. 
22. بالش: « مُتَّكِئِینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ » (رحمان / 76) بر بالش سبز تكیه زده‌اند. 
23. فرش: « وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ » (رحمان / 76) وفرش نیكو تكیه زده‌اند. 
24. عصا: « قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَكَّؤُا عَلَیْها » (طه / 18) (موسی) گفت: این عصای من است، بر آن تكیه می‌دهم. 
25. صندلی و تخت: « وَ أَلْقَیْنا عَلی كُرْسِیِّهِ جَسَداً » (ص / 34) و بر تخت او (سلیمان) جسدی بیفكندیم.
اماكن، شهرها و كوهها در قرآن
 
1. بكه (نام دیگر مكه) : «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّهَ مُبارَكاً » (ال عمران / 96) نخستین خانه‌ای كه برای مردم (و نیایش خداوند) قرارداده شد،همان است كه در سرزمین مكه است،كه پربركت است. 
2. حنین: « وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ » (توبه / 25) و در روز حنین (نیز یاری نمود) در آن هنگام كه فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت. 
3. ایكه: « كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْكَهِ الْمُرْسَلِینَ » (شعراء / 176) اصحاب ایكه (شهری نزدیك مدین) رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را تكذیب كردند) 
4. جودی: « وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ » (هود / 44) و (كشتی) بر (دامنه كوه) جودی، پهلو گرفت. 
5. احقاف: « وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ » (احقاف / 21) (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد كن، آن زمان كه قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد. 
6. كهف: « إِذْ أَوَی الْفِتْیَهُ إِلَی الْكَهْفِ » (كهف / 10) زمانی را به خاطر بیاور كه آن جوانان به غار پناه بردند. 
7. یثرب: « یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ » (احزاب / 13) ای اهل یثرب (ای مردم مدینه) اینجا جای توقف شما نیست. 
8. مصر: « وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» (یوسف / 99) و (یوسف) گفت: همگی داخل مصر شوید، كه انشاء الله در امن و امان خواهیدبود. 
9. بابل: « وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَكَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ » (بقره / 102) و (نیزیهود) از آنچه بر دو فرشته بابل«هاروت» و «ماروت» نازل شد پیروی كردند.

10. حجر: « وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ» (حجر / 80) و اصحاب حجر (سرزمین قوم ثمود) پیامبران را تكذیب كرد. 
11. طور سیناء: « وَ شَجَرَهً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ » (مؤمنون / 20) و درختی را كه از طور سینا می‌روید. 
12. مدین: « وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً » (اعراف / 85) و به سوی زمین،برادرشان شعیب را (فرستادیم) . 
13. وادی ایمن: « فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَكَهِ » (قصص / 30) پس چون به آن (ارتش رسید) از جانب راست وادی،در آن جایگاه مبارك ندا آمد. 
14. مكه: « وَ هُوَ الَّذِی كَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَیْدِیَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّهَ » (فتح / 24) و او كسی است كه دست آنها را از شما و دست شما را از آنان در دل مكه كوتاه كرد. 
15. مسجد: « یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ » (اعراف / 31) ای فرزندان آدم زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد،با خود بردارید. 
16. مسجدالحرام: « فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ » (بقره / 144) پس روی خود را به سوی مسجدالحرام كن. 
17. مسجدالاقصی: « سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی » (اسراء / 1) پاك ومنزه است خدایی كه بنده‌اش را در یك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داد. 
18. مدینه: « یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَهِ... » (منافقون / 8) آنها می‌گویند:اگر به مدینه باز گردیم... . 
19. كعبه: « جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ » (مائده / 97) خداوند،كعبه (بیت الحرام) را وسیله‌ای برای استواری و سامان بخشیدن به كار مردم قرار داده. 
20. صفا و مروه: « إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ » (بقره / 158) صفاو مروه از شعائر (ونشانه‌های) خداست. 
21. سلسبیل: « عَیْناً فِیها تُسَمَّی سَلْسَبِیلاً » (انسان / 18) از چشمه‌ای در بهشت كه نامش سلسبیل است. 
22. روم: « غُلِبَتِ الرُّومُ » (روم / 2) رومیان مغلوب شدند. 
23. بهشت: « الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ » (فرقان / 15) بهشت جاویدانی كه به پرهیزگاران وعده داده شده. 
24. جهنم: « وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» (ال عمران / 162) و جایگاه او جهنم،و پایان كار او بسیار بد است. 
25. مسجد ضرار: « وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً ...» (توبه / 107) (گروهی دیگر از آنها) كسانی هستند كه مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان) ، و (تقویت) كفر،... 
26. طوی: « إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی » (نازعات / 16) در آن هنگام كه پروردگارش او را سرزمین مقدس«طوی» ندا داد

اعداد در قرآن

1. یك: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص / 1) بگو: اوست خدای یگانه. 
2. دو: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَهُ بَیْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّهِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ ...» (مائده / 106) ای كسانی كه ایمان آورده‌اید هنگامی كه مرگ یكی از شما فرا رسد، در موقع وصیت از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد. 
3. سه: « لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ » (مائده / 73) آنها كه گفتند: خداوند، یكی از سه خداست به یقین كافر شدند. 
4. چهار: « وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی أَرْبَعٍ » (نور / 45) وگروهی(از جنبندگان) بر چهار پا راه می روند . 
5. پنج: « وَ یَقُولُونَ خَمْسَهٌ » (كهف / 22) وگروهی می گویند: پنج نفر بودند. 
6. شش: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ...» (اعراف / 54) خداوندی است كه آسمانها و زمین را در شش روز آفرید. 
7. هفت: «ِ كَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ » (بقره / 261) همانند بذری هستند كه هفت خوشه برویاند. 
8. هشت:« وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ» (زمر / 6) وبرای شما هشت زوج از چهارپایان ایجاد كرد. 
9. نه:« كانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ» (نمل / 48) و در ان شهر، نه گروهك بودند. 
10. ده: «فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَهِ مَساكِینَ» (مائده / 89) كفاره این گونه قسمها،اطعام ده نفر مستمند است. 
11. یازده:« إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً » (یوسف / 4) من در خواب دیدم یازده ستاره را. 
12. دوازده:« إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً» (توبه / 36) تعداد ماه ها نزد خداوند دوازده ماه است. 
13. نوزده:« عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ » (مدثر / 30) نوزده نفر(از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند. 
14. بیست:« إِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ ...» (انفال / 65) هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند... 
15. سی: « وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَهً » (اعراف / 142) و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم. 
16. چهل:« فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً » (اعراف / 142) به این ترتیب میعاد پروردگارش(با موسی)، چل شب تمام شد. 
17. پنجاه:« إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً» (عنكبوت / 14) مگر پنجاه سال. 
18. شصت:« فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْكِیناً » (مجادله / 4) وكسی كه استطاعت ندارد، شصت مسكین را اطعام كند. 
19. هفتاد:« وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا» (اعراف / 155) موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید. 
20. نود و نه:« إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً» (ص / 23) این برادر من است، و او نودو نه میش دارد. 
21. صد:« فِی كُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ » (بقره / 261) در هر خوشه، یكصد دانه باشد. 
22. دویست:« یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ » (انفال / 66) بر دویست نفر پیروز می شوند. 
23. سیصد:« وَ لَبِثُوا فِی كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَهٍ سِنِینَ » (كهف / 25) آنها در غارشان سیصد سال درنگ كردند. 
24. نهصد و پنجاه:« فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً » (عنكبوت / 14) ( و نوح) در میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد. 
25. هزار:« لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ » (قدر / 3) شب قدر بهتر از هزار ماه است. 
26. دو هزار:« یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ » (انفال / 66) بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد. 
27. هزارها:« وَ هُمْ أُلُوفٌ » (بقره / 243) و آنان هزارها نفر بودند. 
28. پنجهزار:« هذا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَهِ مُسَوِّمِینَ » (ال عمران / 125) خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه هایی با خود دارند، مدد خواهد كرد. 
29. پنجاه هزار:« فِی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمسینَ أَلْفَ سَنَهٍ » (معارج / 4) در آن روزی كه مقدارش پنجاه هزار سال است. 
30. صد هزار:« وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ » (صافات / 147) و او را(یونس) به سوی جمعیت یكصد هزار نفری-یا بیشتر- فرستادیم. 
31. سه هزار: «أَ لَنْ یَكْفِیَكُمْ أَنْ یُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَهِ مُنْزَلِینَ» (آیه 124 سوره آل عمران) آیا خداوند كه شما مدد نفرمود كه سه هزار فرشته بیاری شما فرستاد؟ 
اعداد كسری 
32 ـ یك سوم: «فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِی الثُّلُثِ»(نساء 12) و اگر بیش از یك نفر باشند همه آنها ثلث ‌تركه را به ارث می‌برند. 
33ـ دو سوم: «فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ» (نساء، 176) آنها دو ثلث (دو سوم) تركه ارث می‌برند. 
34ـ یك چهارم: «فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ» (نساء، 12)، و برای آنها فرزند باشد ربع خواهد بود. 
35ـ یك پنجم: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ» (انفال، 41) و ای مؤمنان بدانید كه هر چه به شما غنیمت رسد خمس آن مخصوص خدا و رسول خدا است. 
36. یك هشتم: «فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الُّثمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» (نساء، 12) و چنانچه فرزند داشته باشید یك هشتم خواهد بود. 
37. یك دهم: «وَ كَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ» (سباء، 45) و كفار پیش از اینان هم پیغمبرانشان را تكذیب كردند و این كافران امت تو یك دهم آن گذشتگان نرسیدند.

 

دانستنیهای قرآن

كودكان، نوجوانان و فرزندان در قرآن


از كودكان، نوجوانان، و فرزندان در قرآن كریم درباره افراد مختلف با الفاظ متفاوت سخن به میان آمده كه به مواردی از آن اشاره می‌نمائیم. 
1. كودكی موسی: «فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ»[1] «و چون از آسیب فرعونیان به او ترسیدی به دریا بینداز.» 
2. كودكی عیسی: «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا كَیْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»[2] «مریم با اشاره حواله به طفل داد آنها گفتند ما چگونه با طفل در گهواره سخن بگوئیم.» 
3. كودكی یحیی: «یا یَحْیی خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا»[3] «ای یحیی كتاب آسمانی ما را به قوت نبوت فراگیر و به او در همان سن كودكی مقام نبوت بخشیدیم.» 
4. كودكی یوسف: «قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلی إِخْوَتِكَ»[4] «گفت ای فرزند زنهار خواب خود را به برادران حكایت مكن.» 
5. اسماعیل: «یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْنامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ»[5] «ابراهیم گفت: ای فرزند عزیزم من در عالم خواب چنین دیدم كه تو را قربانی كنم.» 
6. فرزندان ابراهیم: «وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ»[6] «ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود توصیه نمودند.» 
7. فرزندان یعقوب: «یا بُنیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ»[7] «و گفت ای پسران من همه از یك در وارد نشوید.» 
8. امام حسن و امام حسین ـ علیه السلام ـ : «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ»[8] «بگو بیائید ما و شما با فرزندان و زنان به مباهله برخیزیم.» 
9. پسر نوج: «یا بُنَیَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِینَ»[9] «ای پسر تو هم به این كشتی سوار شو و با كافران همراه مباش.»
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره قصص، آیه 7. 
[2] . سوره مریم، آیه 29. 
[3] . سوره مریم، آیه 12. 
[4] . سوره یوسف، آیه 5. 
[5] . سوره صافات، آیه 102. 
[6] . سوره‌بقره، آیه 132. 
[7] . سوره‌یوسف، آیه 67. 
[8] . سوره‌آل عمران، آیه 61. 
[9] . سوره‌هود،‌ آیه 42.

اعضای بدن انسان در قرآن

1. رگ: « وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ » (ق / 16) و ما از رگ گردنش به او نزدیكتریم. 
2. ریش: « لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی » (طه / 94) ریش مرا مگیر. 
3. موی پیشانی: «ناصیهٍ كاذبهٍ خاطئهٍ» (علق / 16) (همان) موی پیشانی دروغزن گناه پیشه را . 
4. چشم: « وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ » (مائده / 45) و چشم در برابر چشم. 
5. بینی: « وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ " (مائده / 45) و بینی در برابر بینی . 
6. گوش: « وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ " (مائده / 45) و گوش در برابر گوش. 
7. زبان و لب: « وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ " (بلد / 9) و یك زبان و دو لب. 
8. دندان: « وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ " (مائده / 45) و دندان دربرابر دندان. 
9. چانه: « إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ » (یس / 8) ما درگردنهای آنان غلهایی قرار دادیم كه تا چانه‌ها ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا داشته است. 
10. گردن: « وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» (اسرا / 13) وهرانسانی،اعمالش رابرگردنش آویخته‌ایم. 
11. رحم: « أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ » (انعام / 143) یا آنچه شكم ماده‌ها در برگرفته؟ 
12. روده: « وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ » (محمد / 15) و آبی جوشان به خوردشان داده می شود (تا) روده‌هایشان را از هم فروپاشد. 
13. پوست: « كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً » (نساء / 56) هر گاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوستهای دیگری به جای آن قرار می‌دهیم. 
14. حنجره: « إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ » (غافر / 18) آنگاه كه جانها به گلو گاه می‌رسد. 
15. خون: « نُسْقِیكُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ » (نحل / 66) ازدرون شكم آنها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیرخالص وگوارا به شما می‌نوشانیم. 
16. سر: « فَتَأْكُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ» (یوسف / 41) و پرندگان از سر او می‌خورند. 
17. گوشت: « ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً » (بقره / 259) و گوشت بر آن می‌پوشانیم. 
18. پا: « أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها » (اعراف / 195) آیا (آنها حداقل همانند خود شما) پاهای دارند كه با آن راه بروند؟) 
19. دست : « أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها » (اعراف / 195) یا دستهایی دارند كه با آن چیزی بگیرند (و كاری انجام دهند؟) 
20. انگشت: « جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ » (نوح / 7) انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده. 
21. دهان: « وَ لا لِ‏آبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَهً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ » (كهف / 5) و نه پدرانشان سخن بزرگی را دهانشان خارج می‌شود. 
22. شكم: « وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ » (نحل / 78) و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود. 
23. حلقوم: « فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ » (واقعه / 83) پس چرا هنگامی كه جان به گلوگاه می‌رسد (توانایی بازگرداندن آن را ندارید؟) 
24. استخوان: « أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ » (قیامت / 3) آیا انسان می‌پندارد كه هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم كرد؟ 
25. صورت: « فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ » (مائده / 6) پس بشوئید صورتهای خود را. 
26. مفصل: « وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَی الْكَعْبَیْنِ » (مائده / 6) و پاهای خود را تا مفصل(برامدگی پشت پا) مسح كنید. 
27. پشت: « یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ » (طارق / 7) از میان صلب پدر و سینه مادر بیرون آمده است. 
28. تن: « فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ » (یونس / 92) پس ما امروز بدنت را به ساحل نجات می‌رسانیم. 
29. سرانگشت: « وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ » ( انفال / 120) تا همه انگشتشان قطع كنید. 
30. عورت: « لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما » (اعراف / 7) و قبایح آنان را در نظر انسان پدید آورد. 
31. سینه: « أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ » (شرح / 1) ای رسول گرامی آیا تو را شرح صدر عطا نكردیم. 
32. پاره گوشت: « فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً » (مؤمنون / 14) آن گوشت پاره را استخوان پوشانیدیم. 
33. رگ: « وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ » (ق / 16) از رگ گردن به او نزدیكتریم. 
34. شاه رگ: « ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ » (حاقه / 46) و شاه‌رگ او را قطع می‌كردیم. 
35. بازو: « قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیكَ » (قصص / 35) به همدستی برادرت هارون بازوریت را قوی گردانیم.

گرنگها در قرآن

1. سبز «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ» (یوسف / 43) وهفت خوشه سبز. 
2. سفید «كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَكُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ» (بقره / 187) بخوریدو بیاشامید،تا رشته سپید صبح. 
3. سیاه« مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ » (بقره / 187) از رشته سیاه (شب) برای شما آشكار گردد. 
4. زرد« إِنَّها بَقَرَهٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ »(بقره / 69) گاوی باشد زرد یكدست كه رنگ آن، بینندگان را شاد و مسرور سازد. 
5. سرخ:« وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها » (فاطر / 27) و سرخ و به رنگهای مختلف. 
6. سیاه متمایل به سبز: « فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوی » (اعلی / 5) و آن گاه خشك و سیاه متمایل به سبز گرایید. 
7. زرد پررنگ: « فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ » (بقره / 69) زرد زرینی باشد كه رنگ آن بینندگان افرح بخش است. 
8. سبز سیه فام: « مُدْهامَّتانِ » (الرحمن / 64) كه آن دو درخت در منتهای سبزی و خرمی است.

دانستنیهای قرآن

فروع دین در قرآن

1. نماز: « وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّكاهَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِینَ » (بقره / 43) و نماز را بپا دارید، و زكات را بپردازید، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنید(و نماز را با جماعت بگذارید). 
ـ « فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ كانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ كِتاباً مَوْقُوتاً » (نساء / 103) پس نماز را (به طور معمول) انجام دهید، زیرا نماز، وظیفه ثابت و معینی برای مؤمنان است. 
ـ « إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ » (عنكبوت / 45) همانا ، نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز می‌دارد. 
2. روزه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ » (بقره / 183) ای افرادی كه ایمان آوره‌اید روزه بر شما نوشته شده، همان گونه كه بر كسانی كه قبل از شما بودند، نوشته شد. 
3. خمس: « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساكِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ » (انفال / 41) بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی‌القبی و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه است. 
4. زكات: « وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَكاهٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ » (روم / 39) و آنچه را به عنوان زكات می‌پردازیدو تنها رضای خدا را می‌طلبید (مایه بركت است، و) كسانی كه چنین می‌كنند دارای پاداش مضاعفند. 
5. جهاد: « كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ » (بقره / 216) جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد، در حالی كه برایتان ناخوشایند است. 
ـ « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَكُونَ فِتْنَهٌ » (بقره / 193) و با آنها پیكار كنید تا فتنه باقی نماند. 
6. حج: « وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً » (ال عمران / 97) و برای خدا، حج آن خانه بر كسانی كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است. 
ـ « إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما » (بقره / 158) صفا و مروه از شعایر (و نشانه‌های) خداست، پس كسانی كه حج خانه را به جای می‌آورند یا عمره می‌گزاند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهی نشده‌اند. 
7. امربه معروف و نهی از منكر: « كُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ » (ال عمران / 110) شما بهترین امتی هستید كه برای مردم پدیدار شده‌اید.به كار پسندیده فرمان می‌دهید، و از كار ناپسند باز می‌دارید. 
ـ « وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ » (لقمان / 17) امر به معروف و نهی از منكر كن. 
8. تولی و تبری: « لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ » (ال عمران / 28) افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند. 
ـ « أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ » (شوری / 9) آیا به جای او دوستانی برای خود گرفته‌اند؟خداست كه دوست راستین است. 
ـ « لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْ‏آخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ » (مجادله / 22) 
هیچ قومی را كه ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی كه با دشمنان خدا و رسولش دوستی كنند. 
ـ « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِیاءَ » (ممتحنه / 1) 
ای كسانی كه ایمان آورده‌اید دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید. 
ـ « لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ » (ممتحنه / 13) 
با قومی كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نكنید.



پیامبران(ع) در قرآن

خداوند برای هدایت و راهنمایی انسان‌ها، پیامبران را فرستاده است كه تعداد آنها زیاد می‌باشد. از میان این پیامبران تعداد 26 پیامبر نام آنها در قرآن ذكر شده است. 
1. آدم: 25 بار. 
2. ادریس: 2 بار. 
3. نوح: 43 بار. 
4. هود: 7 بار. 
5. صالح: 9 بار. 
6. لوط: 27 بار. 
7. ابراهیم: 68 بار. 
8. اسماعیل 12 بار. 
9. اسحاق: 17 بار. 
10. یوسف: 27 بار. 
11. ایوب: 4 بار. 
12. یونس: 4 بار. 
13. شعیب: 11 بار. 
14. موسی: 136 بار. 
15. هارون:20 بار. 
16. داود: 16 بار. 
17. سلیمان: 17 بار. 
18. الیاس: 2 بار. 
19. الیسع: 2 بار. 
20. دولكفل: 2 بار. 
21. عزیر:1 بار. 
22. زكریا: 7 بار. 
23. یحیی: 5 بار. 
24. عیسی: 33 بار. 
25. یعقوب: 16 بار. 
26. محمد ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ : 5 بار. 
از بین پیامبران حضرت موسی بیشتر از همه اسمش در قرآن آمده است و عزیز كمتر از همه در قرآن اسمش آمده است. 
از بین پیامبران 5 نفر از آنها از پیامبران اولوالعزم هستند، كه عبارتند از: 1. نوح، 2. ابراهیم، 3. موسی، 4. عیسی، 5. محمد ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ . 
معجزات پیامبران 
پیامبران برای اثبات ادعای خود كه از طرف خداوند آمده‌اند و پیامبر الهی هستند، معجزاتی داشته‌اند و ممعمولاً معجزات پیامبران هماهنگ با علومی بوده است كه در آن زمان پیشرفت داشته‌ است. 
1. عیسی: معجزات حضرت عیسی در قرآن عبارتند از: 
الف: ساختن و خلق كردن پرنده از گِل. «أَنِّی أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ »[1]؛ من از گل چیزی به شكل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌ای می‌گردد. 
ب: شفا دادن بیماری‌های لاعلاج: «وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ»[2]و به اذن خدا كور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی) را شفا می‌بخشم. 
ج: زنده كردن مردگان: « وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ»[3] و مردگان را به اذن خدا زنده می‌كنم. 
د: خبر دادن از خوردنی‌هایی كه در خانه ذخیره كرده‌اند:‌«وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِكُمْ»[4] و از آنچه كه می‌خورید و در خانه‌های خود ذخیره می‌كنید، به شما خبر می‌دهم. 
هـ : سخن گفتن در گهواره : «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا كَیْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»[5] ( مریم ) به او اشاره كرد گفتند : چگونه با كودكی كه در گهواره است سخن بگوییم ؟ 
2. موسی : معجزات حضرت موسی عبارتند از : 
الف: ید بیضا، : «وَ أَدْخِلْ یَدَكَ فِی جَیْبِكَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»[6] و دستت را در گریبان داخل كن ، هنگامی كه خارج می شود سفید و درخشنده است . 
ب: اژدها شدن عصا: «فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ»[7] (موسی) عصای خود را افكند ناگهان اژدهایی آشكار شد. 
ج: شكافتن دریا توسط عصا : «فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»[8] به موسی وحی كردیم عصایت را به دریا بزن ودریا هم شكافته شد. 
2. پیامبر اسلام (ص) معجزات پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ در قرآن عبارتند از: 
الف. قرآن: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»[9] بگو اگر انسان‌ها و پریان اتفاق كنند كه همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورند. 
ب. معراج: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی»[10] پاك و منزه است خدایی كه بنده‌اش را دریك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد. 
ج. شق القمر:«وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»[11] و ماه از هم شكافت.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره آل عمران، آیه 49. 
[2] . سوره آل عمران، آیه 49. 
[3] . سوره آل عمران، آیه 49. 
[4] . سوره آل عمران، آیه 49. 
[5] . سوره مریم، آیه 29. 
[6] . سوره نمل، آیه 12. 
[7] . سوره اعراف، آیه 107. 
[8] . سوره شعراء، آیه 63. 
[9] . سوره اسراء، آیه 88. 
[10] . سوره اسراء، آیه 1. 
[11] . سوره قمر، آیه 1.


نام‌ها و صفات پیامبر اسلام(ص) در قرآن

پیامبر اسلام(ص) در نزد خداوند دارای مقامی با عظمت است و بر دیگر پیامبران الهی برتری دارد. 
اسم مبارك پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ در قرآن پنج بار آمده است كه یك بار با نام احمد ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ و چهار بار با نام محمد ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ آمده است كه در آیات زیر می‌باشند. 
1. «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»[1] «و بشارت دهند به رسولی كه بعد از من می‌آید و نام او احمد است. 
2. «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرسل»[2] «محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. 
3. «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ »[3] «محمد پدر هیچ یك از مردان شما نیست ولی رسول خدا و ختم كننده و آخرین پیامبران است.» 
4. « وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ»؛[4] و كساین كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد نازل شده ایمان آوردند. 
5. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»[5]محمد فرستاده خداست. 
اما صفات پیامبر در قرآن: 
1. اول المسلمین: سوره انعام، آیه 163. 
2. اول المؤمنین: سوره شعراء، آیه 51. 
3. اول العابدین: سوره زخرف، آیه 81. 
4. برهان: سوره نساء، آیه 174. 
5. بشیر: سوره سباء، آیه 28. 
6. خاتم النبین: سوره احزاب، ‌آیه 40. 
7. داعیاً الی الله: سوره‌احزاب، آیه 46. 
8. رحمه للعالمین: سوره‌انبیاء، آیه 107. 
9. رحیم: سوره توبه، ‌آیه 128. 
10. رسول: سوره آل عمران، آیه 144. 
11. رسول الله: سوره فتح،‌ آیه فتح. 
12. رسول مبین: سوره زخرف،‌ آیه 29. 
13. رسول كریم: سوره حاقه، آیه 40. 
14. رئوف: سوره‌ توبه، آیه 128. 
15. سراج منیر: سوره احزاب، 46. 
16. شاهد: سوره احزاب، آیه 45. 
17. شهید: سوره بقره، آیه 143. 
18. صاحب: سوره‌ نجم، آیه 2. 
19. طه: سوره طه، آیه 20. 
20. عبدالله:‌ سوره اسراء، آیه 1. 
21. مبشر: سوره اسراء، آیه 105. 
22. مدثر: سوره مدثر، آیه 1. 
23. مذّكر: سوره غاشیه، آیه 21. 
24. مزمل: سوره مزمل، آیه 1. 
25. منذر: سوره رعد،‌آیه 7. 
26. ناصح امین:‌ سوره‌ اعراف، آیه ‌68. 
27. النبی: ‌سوره‌ انفال،‌ آیه 43. 
28. النبی الامی: سوره اعراف، آیه 158. 
29. نذیر: سوره هود، آیه‌ 12. 
30. نذیر مبین: سوره عنكبوت،‌ آیه 50. 
31. ولی: سوره مائده، آیه 55. 
32. یس (یاسین): سوره یس، آیه‌1.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره صف، آیه 6. 
[2] . سوره آل عمران، آیه 144. 
[3] . سوره احزاب، آیه 40. 
[4] . سوره محمد، آیه 2. 
[5] . سوره فتح، آیه 29.

جنگ‌های پیامبراسلام (ص) در قرآن

در قرآن مجید بعضی از جنگ‌های پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ را صریحاً نام برده است و بعضی را بدون ذكر نام بیان می‌كند كه از شأن نزول‌ها و بیان مفسران می‌فهمیم كه مربوط به كدام یك از جنگ‌های پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و اله و سلّم ـ است. 
الف: جنگ‌هایی كه اسم آن‌ها در قرآن آمده است: 
1. جنگ بدر: «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[1] «خداوند شما را در جنگ بدر یاری كرد و بر دشمنان خطرناك پیروز ساخت در حالی كه شما نسبت به آن‌ها ناتوان بودید. پس از خدا بترسید تا شكر نعمت او را به‌جا آورده باشید.» 
و در سوره انفال آیات 43، 44، 10، 9، 8،‌7 به جنگ بدر اشاه شده است. 
2. جنگ احزاب: «یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِیكُمْ ما قتَلُوا إِلاَّ قَلِیلاً»[2] «آن‌ها گمان می‌كنند هنوز لشكر احزاب نرفته‌اند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست دارند در میان اعراب بادیه نشین پراكنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند و اگر در میان شما باشند جز اندكی پیكار نمی‌كنند.» 
3. جنگ حنین: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ»[3] «خدا شما را در جاهای زیادی یاری كرد و در روز حنین (نیز یاری كرد.).‌» 
ب: جنگ‌هایی كه بدون ذكر نام در قرآن به آن‌ها اشاره شده است: 
1. حمراء الاسد: سوره آل عمران، آیات 4 ـ 173. 
2. جنگ بنی قریظه: سوره احزاب آیات 25 ـ 27. 
3. جنگ بنی مصطلق: سوره حج، آیات 1 ـ 2. 
4. جنگ خیبر: سوره‌ فتح،‌آیه 20. 
5. جنگ فتح المبین:‌سوره فتح، آیه 24. 
6. جنگ تبوك: سوره توبه،‌آیه 117. 
7. جنگ احد: سوره آل عمران، آیه 166. 
8. جنگ ذات اسلال: سوره عادیات، آیه 1 ­ـ 5. 
9. جنگ بنی نظیر:‌سوره حشر، آیات 1 ـ 7.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره‌آل عمران،‌آیه‌123. 
[2] . سوره‌ احزاب، آیه 20. 
[3] . سوره‌توبه، آیه 25.

فرشتگان در قرآن

1. جبرئیل( روح الامین) (مأمور نزول وحی): لفظ جبرئیل سه بار در قرآن آمده است. در سوره بقره، آیه 97 ـ 98، و سوره تحریم: آیه 4. 
2. ماروت (آموزگار سحر برای دفع فتنه سحر): یك بار در قرآن آمده است. (در سوره بقره، آیه 102.) 
3. هاروت (آموزگار سحر برای رفع فتنه سحر): یك بار در قرآن آمده است. (در سوره بقره،‌ آیه 102.) 
4. میكال: یك بار در قرآن آمده است. (در سوره‌ بقره، آیه 98.) 
5. مالك (نگهبان جهنم): یك بار در قرآن آمده است. (در سوره زخرف، آیه 77.) 
6. ملك الموت (مأمور قبض روح): یك بار در قرآن آمده است. (در سوره سجده، آیه 11.) 
7 و 8 . عتید و رقیب: (مأموران ثبت اعمال خوب و بد): كه هر كدام یك بار در قرآن آمده اند. (در سوره ق، آیه 18.)

 
آیات اخلاقی در قرآن

1. توكل: « وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً » (طلاق / 3) وهر كس بر خدا توكل كند، كفایت امرش را می‌كند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه‌ای قرار داده است. 
2. تقوا: « مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ » (طلاق / 2و3) هر كس تقوای الهی پیشه كند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌كند و او از جایی كه گمان ندارد، روزی می‌دهد. 
3. شكر نعمت، كفر نعمت: « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ » (ابراهیم / 7) اگر شكرگزاری كنید، (نعمت خود را)بر شما خواهم افزود، و اگر ناسپاسی كنید، مجازاتم شدید است. 
4. صبر: « وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال / 46) وصبر و استقامت كنید كه خداوند با استقامت كنندگان است. 
5. توبه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسی رَبُّكُمْ أَنْ یُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ » (تحریم / 8) ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، بسوی خدا توبه كنید، توبه‌ای خالص، امید است(با این كار)پروردگارتان گناهانتان را ببخشدو شما را در باغهایی از بهشت كه نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد كند. 
6. اخلاص: « فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ » (غافر / 14) (تنها)خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص كنید، هر چند كافران ناخشنود باشند. 
7. رضا: « رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ » (توبه / 72) و خشنودی خدا بزرگتر است. 
8. احترام به پدر و مادر: « لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً » (بقره / 83) جز خدا را نپرستید وبه پدر و مادر خود احسان كنید. 
9. خوش گفتاری: « وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً » (بقره / 83) وبا مردم (به زبان) خوش سخن بگویید. 
10. امانت: « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها » (نساء / 58) خداوند به شما فرمان می‌دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهید. 
11. عدل: « إِذا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ » (نساء / 58) هنگامی كه میان مردم داوری می‌كنید، به عدالت داوری كنید. 
12. امر به معروف و نهی از منكر: « وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (ال عمران / 104) باید از میان شما، جمعی دعوت به نیكی ، و امر به معروف و نهی از منكر كنند و آنها همان رستگارانند. 
13. نقض عهد، قطع رحم، فساد: « وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ » (رعد / 25) آنها كه عهد الهی را پس از محكم كردن می‌شكنند، و پیوندهایی را كه خدا دستور به برقراری آن داده قطع می‌كنند، و در روی زمین فساد می‌كنند، لعنت برای آنهاست. 
14. پیروی از احسن: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ » (زمر / 18) همان كسانی كه سخنان را می‌شنوند و از نیكوترین آنها پیروی می‌كنند، آنان كسانی هستند كه خدا هدایتشان كرده، و آنها خردمندانند. 
15. صدق و راستگویی: « اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » (توبه / 119) از خدا بترسید و با راستگویان باشید. 
16. قرض‌الحسنه: « مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِیرَهً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ » (بقره / 245) كیست كه به خدا قرض‌الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد. 
17. قولنامه: « إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاكْتُبُوهُ » (بقره / 282) چون وامی تا مدتی معین به یكدیگر می‌دهید، آن را بنویسید. 
18. تمسخرو استهزاء: « الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ » (توبه / 79) آنهایی كه از مؤمنان اطاعت كار، در صداقتشان عیب جویی می‌كنند، و كسانی را كه (برای انفاق در راه خدا)جز به مقدار (ناچیز)توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می‌نمایند، خدا آنها را مسخره می‌كند و برای آنها عذاب دردناكی است. 
19. القاب زشت: « وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ » (حجرات / 11) و با القاب زشت و ناپسند یكدیگررا یاد نكنید. 
20. دروغ: « وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْكَذِبَ» (نحل / 116) به خاطر دروغی كه بر زبانتان جاری می‌شود نگویید این حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببندید. 
21. بخل: « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ » (ال عمران / 180) كسانی كه بخل می‌ورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده انفاق نمی‌كنند، گمان نكنند این كار به سود آنها است، بلكه برای آنها شر است بزودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان می‌افكنند. 
22. غیبت: « وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ » (حجرات / 12) وهیچ یك از شما دیگری را غیبت نكند، آیا كسی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟(به یقین)همه شما از این امر كراهت دارید. 
23. گمان بد: « اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ » (حجرات / 12) از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا كه بعضی از گمانها گناه است. 
24. تجسس: « وَ لا تَجَسَّسُوا » (حجرات / 12) و هرگز(در كار دیگران)تجسس نكنید. 
25. حسد: « أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ » (نساء / 54) با اینكه نسبت به مردم و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟ 
26. ظلم: « وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ » (شعراء / 227) آنها كه ستم كردند به زودی می‌دانند كه بازگشتشان به كجاست. 
27. شایع كردن زشتیها (تشیع فاحشه): « إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْ‏آخِرَهِ » (نور / 19) كسانی كه دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناكی برای آنان در دنیا و آخرت است. 
28. سخن چینی: « هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ » (قلم / 11) كسی كه بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمدو شد می‌كند، (پیروی مكن). 
29. عیب‌جویی: « وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ » (همزه / 1) وای بر هر بدگوی عیبجویی.