ديني که به تقليد باشد چه اسلام و چه مسيحيت چه دين ديگر به حکم قطعي عقل مردود است که آيات و روايات بسياري هم مؤيد اين حکم عقل است.

اول: از منظر عقل نگاه مي کنيم که آيا عقل اجازه مي دهد که ما در اصل دين تقليد کنيم؟ حال چه از پدر و مادر که چون آنها مسلمان هستند ما هم مسلمان باشيم يا تقليد از هر شخص ديگر ولو از دانشمندان و بزرگان؟ اول بايد ديد معناي تقليد چيست؟ 

تقليد بر دو قسم است:
تقليد عاقلانه : يعني مراجعه در عمل به کارشناس مربوطه. مثلا در بيماري به پزشک، در ساختمان سازي به مهندس و در مسائل ديني به مرجع تقليد.
تقليد کورکورانه : يعني پيروي از ديگران بدون مطالبه دليل، که مورد بحث ماست.

با توجه به تعريف تقليد عقل به نحو قطعي حکم مي کند که تقليد در اصول دين از هيچ کس جايز نيست چون تقليد علم آور نيست و احتمال خطا و ضرر وجود دارد. و عقل هر عاقلي حاکم به وجوب دفع ضرر محتمل است، لذا عقل حکم مي کند که پذيرش يا انکار اصل دين يا نوع آن که همه حرکت هاي فردي و اجتماعي و سعادت و شقاوت انسان منوط به آن است نمي تواند مبتني بر تقليد باشد.

مرحوم مظفر از علماء بزرگ شيعه مي فرمايد شناسايي اصول عقايد از راه تفکر و تدبر پيش از آن که از راه شرع واجب باشد از راه عقل واجب است (عقائد الاماميه، محمد رضا مظفر، ص 32). 
اما از نظر آيات و روايات هر کس با قرآن کريم و متون اسلامي آشنا باشد مي داند که اسلام به طور صريح و روشن تقليد در اصول عقايد را تحريم کرده است و با اصرار تمام از مردم مي خواهد که بدون تحقيق و برهان عقل از هيچ عقيده اي پيروي نکند و هيچ پيامبري هم به مردم نگفته است در اصول عقايد از وي تقليد کنند و انبياء حتي از مخالفين خود هم طلب برهان مي کردند و به آنها مي گفتند: «هاتوا برهانکم» (بقره، آيه 111 - نمل، آيه 62). و همه فلاسفه و متکلمان، تقليد در اصول دين را مردود مي دانند حتي فقها در رساله هاي عمليه تصريح مي کنند که مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد و تقليد در اصول دين جايز نيست و قرآن کريم کساني را که از پدران و گذشتگان خود تقليد مي کنند سرزنش مي کند (بقره، آيه 170 - مائده، آيه 104). 

و در روايات تصريح شده که تقليد در دين نه فقط از پدر و مادر مردود است حتي تقليد در عقايد از شخصيت هاي بزرگ هم جايز نيست (ميزان الحکمه، ح 6296 - بحارالانوار، ج 23، ص 103).

پس انسان بايد اصل دين و اصول اعتقادي خود را از راه تحقيق و تفکر به دست بياورد و به آنها يقين و قطع پيدا کند. چنانچه آيات و روايات زيادي انسان ها را ترغيب به تفکر در عالم هستي مي کنند تا از اين راه به حقيقت دست يابند.

نکته اي که تذکرش لازم است اين که لازم نيست هر مسلماني به تمام ادله مفصل که بر اصول عقايد يک دين ارائه مي شود آگاهي يابد بلکه ملاک حصول يقين به درستي دين و اصول عقايد است ولو مانند دليل آن پير زن که براي اثبات وجود خدا به حرکت چرخ ريسندگي استدلال کرد و يا ممکن است از مطالعه اجمالي آموزه هاي يک دين يقين به صحت آن دين پيدا کرد و اگر ما يک نگاه اجمالي به آموزه هاي دين اسلام کنيم که همواره در طريق به سعادت رساندن انسان و مطابقت با فطرت انسان ها است داشته باشيم و مقايسه اي اجمالي با آموزه هاي ساير اديان داشته باشيم به درستي اصول عقايد اسلام يقين پيدا خواهيم کرد و به همين علت است که بسياري از روشنفکران اديان و مذاهب ديگر وقتي بدون غرض به مطالعه اسلام و تشيع پرداختند به حقانيت اين مکتب يقين پيدا کردند که نمونه هاي زيادي دارد و يکي از نمونه هاي بارزش در زمان ما دکتر محمد تيجاني است که کتابي با عنوان ثم اهتديت (آنگاه هدايت شدم) نوشته و اين که چگونه به حقانيت شيعه پي برده که مناسب است مطالعه شود. پس اسلام ما و اعتقادات ما وقتي ارزش واقعي دارند که عالمانه و محققانه باشند.

براي مطالعه بيشتر در اين زمينه مي توانيد به منابع ذيل مراجعه فرمايد:
- مباني شناخت، محمدي ري شهري
- ترجمه بدايه المعارف الالهيه، سيد محسن خرازي، ج 1
- اصول عقايد، مصباح يزدي، ج 1