قرآن - برترين معجزه پيامبر

قرآن مهمترين معجزات پيامبر اسلام (ص) است، نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت، و شيرينى بيان و رسا بودن معانى، بلكه از جهات مختلف ديگر نيز داراى اعجاز است كه شرح آن در كتب عقايد و كلام داده شده است.

به همين دليل معتقديم:هيچ كس نمى‏تواند مانند آن، و حتى مانند يك سوره آن را بياورد، قرآن بارها همه كسانى را كه در شك و ترديد بودند بارها به اين امر دعوت كرد ولى آنها هرگز توان مقابله با آن را پيدا نكردند: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا، بگو اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند همانند آن را نخواهند آورد، هر چند يكديگر را در اين كار يارى كنند» . (1)

«و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين، و اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر اسلام) نازل كرده‏ايم، شك و ترديد داريد (دست كم) يك سوره همانند آن را بياوريد، و گواهان خود غير خدا را براى اين كار فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد»(2)

ادامه نوشته

شیوه برخورد جامعه اسلامی با مؤمنان و کافران

نتیجه تصویری برای شیوه برخورد جامعه اسلامی با مؤمنان و کافران

سوره مبارکه فتح آیه ۲۹
مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم ۖ تَراهُم رُکَّعًا سُجَّدًا یَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ سیماهُم فی وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ ۚ ذٰلِکَ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ ۚ وَمَثَلُهُم فِی الإِنجیلِ کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَویٰ عَلیٰ سوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظیمًا﴿۲۹﴾
محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آن‌ها را در حال رکوع و سجود می‌بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند؛ نشانه آن‌ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آن‌ها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
* * *

 

* نشانه‌های امت اسلامی

اسلام پیروان خود را اینجور تربیت می‌کند: «و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعا سجّدا یبتغون فضلا من اللَّه و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود»؛ این‌ها نشانه‌های امت اسلامی است. این‌ها آن معنویتی است که در آن‌ها وجود دارد؛ آن توکل، آن توجه به خدا، آن تذکر، آن خضوع در مقابل پروردگار. این، خاصیت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام اینجور انسانی پرورش می‌دهد: در مقابل خدای متعال، خاضع؛ با برادران ایمانی، رحیم، مهربان؛ اخوت اسلامی، برقرار؛ اما در مقابل مستکبران، در مقابل ظالمان، مثل کوهِ استوار می‌ایستند؛ «و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه». این،‌‌ همان مراحل رشد امت اسلامی است؛ سر می‌زند، رشد می‌کند، بالندگی پیدا می‌کند، مستحکم می‌شود. «یعجب الزّرّاع»؛ خود آن کسانی که این زمینه را فراهم کردند، به شگفت می‌آیند. این دست قدرت الهی است که اینجور انسان‌ها را رشد می‌دهد. «لیغیظ بهم الکفّار»؛(۱) دشمن مستکبر وقتی به این انسان مسلمانِ تربیت شده‌ی بالیده‌ی در دامان اسلام نگاه می‌کند، معلوم است که به خشم می‌آید و ناراحت می‌شود. ما باید اینجوری عمل کنیم. خود را بسازیم. خود را با قرآن تطبیق دهیم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستکبران، طبق برنامه‌ی قرآن تنظیم کنیم. خداوند متعال وعده کرده است که به افرادی که اینجور حرکت کنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. این اجر، هم در دنیاست، هم در آخرت. در دنیا عزت است، برخورداری از زیبائی‌ها و تمتعات الهی در این عالم است - که برای انسان‌ها فراهم کرده است - در آخرت هم رضوان الهی و بهشت الهی است.(۲)
ادامه نوشته

قرآن، قرعه کشی را تایید می کند؟

 

قرعه کشی سابقه ای بس دیرینه دارد. این رسم کهنه، هم در گذشته و هم در حال حاضر، انواع مختلفی داشته و دارد. قرآن اما برخی از انواع قرعه کشی را جایز و برخی را حرام می داند.

تفسیر قرآن برای نوجوانان
قرعه کشی یکی از روش های رایج در حل اختلاف ها به شمار می رود. این روش، در میان امت های پیشین نیز معمول بوده است. امروزه نیز در برخی کشورها، هم در صنعت بانکداری، و هم در برخی میادین ورزشی، به عنوان روشی برای اهداء جوایز به شرکت کنندگان استفاده می شود که طی این قرعه کشی ها، نام تعدادی از افراد به طور کاملا تصادفی به عنوان برگزیده بیرون می آید. 
قرعه کشی سابقه ای بس دیرینه دارد. این رسم کهنه، هم در گذشته و هم در حال حاضر، انواع مختلفی داشته و دارد. به عنوان مثال، در برخی امت های پیشین، پیاده سازی این قاعده بدین منوال بوده که نام افراد را بر تیرک های چوبی می نوشتند و آن ها را در آب روان می افکندند. هر تیرکی که بر روی آب می ماند، فردی که نامش بر روی آن نوشته شده بود، انتخاب می شد. بخت آمایی نیز در دوران کنونی، یکی از شایع ترین شیوه های قرعه کشی است که این نوع از قرعه کشی، در میان برخی از کشورها، قمار و غیرقانونی قلمداد می شود.
نظر به پاره ای شبهات پیرامون استفاده از این روش اختلاف زدا در جامعه، نوشتار حاضر به تبیین دیدگاه قرآن پیرامون قرعه پرداخته است. پیش از بررسی مستندات قرآنی، نخست، اشاره ای کوتاه به حکم شرعی قرعه از منظر فقها خواهیم داشت.
قرعه از منظر اهل فقاهت

قرعه، نزد فقها یکی از قواعد مسلم فقهی است که در کثیری از ابواب فقه جریان دارد. اهل فقاهت، هر كجا كه موضوعات مشتبه هستند، بدان تمسک می جویند . قاعده قرعه، هم داراى مدرک قرآنى است و هم مستند روایى. 
علاوه بر اینها اجماع علما را به همراه داشته و عمل به مقتضای آن یک حکم عقلایى است. به این معنا که عقلاء، در صورت بسته شدن تمام راهها، قرعه را راهی برای رسیدن به واقع مى دانند و به وسیله آن رفع مشکل و اشتباه مى کنند.[1]
در میان فقها، اختلافی در مشروعیت اصل قرعه وجود ندارد و فقط در موارد جواز آن اختلاف وجود دارد.

قرعه در آیات قرآن

با تامل در آیات قرآن می توان دریافت که قرعه انداختن برای برون رفت از مشکلات، در میان امت های پیش از اسلام و نیز در عصر جاهلیت رواج داشته است. قرآن در دو آیه ضمن روایت برخی داستان های تاریخی درباره حضرت یونس(علیه السلام)، و نیز حضرت مریم (سلام الله علیها) تصریح دارد که عده ای برای تصمیم گیری و رفع مشکلات به وجود آمده به قرعه روی آوردند. در یک آیه نیز نوعی خاص از قرعه کشی مورد تحریم واقع شده است. همینطور در شان نزول برخی از آیات نیز به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در عمل به قرعه استناد شده است.
یک. مغلوب شدن حضرت یونس(ع) در قرعه کشی

در قرآن پیرامون ماجرای به کشتی افکندن حضرت یونس(علیه السلام) آمده است: فَسَاهَمَ فَکانَ مِنَ الْمدْحَضِین(صافات/141)
" ساهم" از ماده" سهم" در اصل به معنى تیر و" ساهمه" به معنى قرعه كشى آمده است، زیرا به هنگام قرعه كشى نامها را بر چوبه هاى تیر مى نوشتند، و با هم مخلوط مى كردند، سپس یك چوبه تیر از آن بیرون مى آوردند و به نام هر كس اصابت مى كرد مشمول قرعه مى شد." مدحض" از ماده" ادحاض" به معنى باطل كردن و زائل نمودن و مغلوب كردن است، و در اینجا منظور این است كه قرعه به نام او اصابت كرد.
این تفسیر نیز گفته شده كه دریا طوفانى شد، و بار كشتى سنگین بود و هر لحظه خطر غرق شدن سرنشینان كشتى را تهدید مى كرد و چاره اى جز این نبود كه براى سبك شدن كشتى بعضى از افراد را به دریا بیفكنند، و قرعه به نام یونس درآمد، او را به دریا انداختند، و درست در همین هنگام نهنگى فرا رسید و او را در كام خود فرو برد.[2]
در تفاسیر روایی نیز اخباری در ذیل این آیه از حضرات معصومین(ع) نقل شده است که دلیل بر مشروعیت قرعه کشی در فقه شیعه است. از جمله روایتی که صاحب تفسیر برهان از امام صادق(ع) آورده است که حضرتش فرمود: اى قضیة اعدل من القرعة اذا فوض الامر الى اللَّه عز و جل، یقول: فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمدْحَضِینَ «كدام داورى از قرعه عادلانه تر است (هنگامى كه كارها به بن بست رسد) و موضوع به خدا واگذار شود، مگر خداوند (در قرآن مجید در باره یونس) نمى گوید: فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمدْحَضِینَ :" یونس با سرنشینان كشتى قرعه افكند، و قرعه به نام او درآمد و محكوم شد!» [3]
دو. قرعه کشی در جریان سرپرستی حضرت مریم(سلام الله علیها)

خداوند در سوره آل عمران، از اختلاف کاهنان بنی اسرائیل در مساله سرپرستی حضرت مریم(سلام الله علیها) پرده از حقیقت ماجرا برداشته و خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه می فرماید: ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نوحیهِ إِلَیْكَ وَ ما كنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یلْقونَ أَقْلامَهمْ أَیّهمْ یَكْفل مَرْیَمَ وَ ما كنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمون (آل عمران/44)
(اى پیامبر!) این، از خبرهاى غیبى است كه به تو وحى مى كنیم؛ و تو در آن هنگام كه قلمهاى خود را (براى قرعه كشى) به آب مى افكندند تا كدامیك كفالت و سرپرستى مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامى كه (دانشمندان بنى اسرائیل، براى كسب افتخار سرپرستى او،) با هم كشمكش داشتند، حضور نداشتى؛ و همه اینها، از راه وحى به تو گفته شد.)
به گفته مفسران، هنگامى كه حنّه همسر عمران، مریم را زایید، وى را براى بیت المقدّس نذر كرد. مریم زمانى از مادر متولّد شد كه پدرش عمران از دنیا رفته بود. كاهنان و بزرگان بنى اسرائیل بر سر موضوع سرپرستى مریم به رقابت پرداختند و سرانجام میان خود قرعه زدند و قرعه به نام زكریا شوهرخاله مریم درآمد. در آن هنگام بود كه دیگران مریم را رها كردند و زكریا سرپرستى مریم را به عهده گرفت و ولى و سرپرست مریم شد.[4]
از این آیه و آیاتى كه در سوره صافات در باره یونس(علیه السلام ) آمده استفاده مى شود كه براى حل مشكل و یا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مى رسد و هیچ راهى براى پایان دادن به نزاع دیده نمى شود مى توان از قرعه استمداد جست همین آیات به ضمیمه روایات پیشوایان اسلام سبب شده كه قاعده قرعه به عنوان یكى از قواعد فقهى در كتب اسلامى شناخته شود و از آن بحث گردد اما همان طور كه در بالا اشاره شد، قرعه مشروط به وجود بن بست كامل است بنا بر این هر گاه طریق دیگرى براى حل شكل پیدا شود از قرعه نمى توان استفاده كرد.
طرز قرعه كشى در اسلام صورت خاصى ندارد بلكه مى توان از چوبه هاى تیر یا سنگ ریزه یا كاغذ و مانند آن طورى استفاده كرد كه تبانى و زدوبند در آن راه نداشته باشد روشن است كه در اسلام از طریق قرعه كشى نمى توان برد و باخت كرد. زیرا این موضوع مشكلى نبوده كه براى حل آن متوسل به قرعه شویم و چنان درآمدى مشروع نیست.
این نكته نیز لازم به یادآورى است كه قرعه مخصوص منازعات و اختلافات میان مردم نیست بلكه بن بستهاى دیگر را نیز مى توان با آن گشود مثلا همانطور كه در احادیث وارد شده. اگر انسان منحرفى با گوسفندى آمیزش جنسى كند، سپس آن را در میان گله گوسفندان رها نماید و شناخته نشود باید به قید قرعه یكى از آنها را خارج ساخت و از خوردن گوشت آن اجتناب نمود زیرا كنار گذاشتن همه آنها زیان بزرگى است و استفاده از گوشت همه آنها نیز جایز نمى باشد. در اینجا قرعه حل مشكل مى كند. [5]

سه. قرعه کشی به شیوه بخت آزمایی

افزون بر دو آیه پیش گفته که مستند قرآنی بر مشروعیت برخی از اَشکال بی اِشکال قرعه کشی است، در آیه ای از قرآن، به شیوه ای نادرست از قرعه کشی نیز اشاره شده که در عهد جاهلیت مرسوم بوده است: حرِّمَتْ عَلَیْكم الْمَیْتَة وَ الدَّم وَ لَحْم الْخِنْزیرِ وَ ما أهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمنْخَنِقَة وَ الْمَوْقوذَة وَ الْمتَرَدِّیَة وَ النَّطیحَة وَ ما أَكَلَ السَّبع إِلاَّ ما ذَكَّیْتمْ وَ ما ذبِحَ عَلَى النّصبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِموا بِالْأَزْلامِ ذلِكمْ فِسْق ..(مائده/3)
«گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك، و حیواناتى كه به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند، و آنها كه به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده- مگر آنكه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتى كه روى بتها (یا در برابر آنها) ذبح مى شوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنین) قسمت كردن گوشت حیوان به وسیله چوبه هاى تیر مخصوص بخت آزمایى؛ تمام این اعمال، فسق و گناه است.»
بر پایه گزارش ابن اسحق (م. ۱۵۱ق.) حضرتش در نبرد بنی مصطلق، قرعه افکند که نام عایشه از آن بیرون آمد. مفسران در ضمن بیان شان نزول آیه "افک" به این مساله نیز اشاره کرده اند.
در این آیه به ممنوعیت خوردن یازده چیز اشاره شده كه عبارت اند از: اول: مردار؛ دوم: خون؛ سوم: گوشت خوك؛ چهارم: گوشت حیواناتى كه طبق سنت جاهلیت به نام بت ها و یا اصولًا به نام غیر خدا سر بریده مى شوند؛ پنجم: گوشت حیواناتى كه به هر صورتى خفه شده باشند؛ ششم: گوشت حیواناتى كه با شكنجه و یا در اثر بیمارى جان بسپارند؛ هفتم: گوشت حیواناتى كه بر اثر «پرت شدن از بلندى» بمیرند؛ هشتم: گوشت حیواناتى كه بر اثر ضربه ى شاخ بمیرند؛ نهم: گوشت حیواناتى كه توسط درندگان كشته شوند؛ دهم: گوشت حیواناتى كه در مقابل سنگ نصب قربانى شوند ؛ یازدهم: گوشت حیواناتى كه با چوبه هاى شرطبندى (و قمار) تقسیم شود.[6]
چنانکه ملاحظه می شود آخرین گوشت حرامی که خوردن آن در این آیه حرام دانسته شده است، گوشت حیوانی است که اعراب جاهلی در جریان نوعی قرعه کشی در میان خود تقسیم می کردند.
در جاهلیت مرسوم بود كه ده نفر با هم شرطبندى مى كردند و حیوانى را مى خریدند و سپس سر مى بریدند؛ آن گاه ده چوبه ى تیر انتخاب مى كردند و بر هفت عدد آنها عنوان «برنده» و بر سه عدد عنوان «بازنده» مى نوشتند و در كیسه ى مخصوصى مى ریختند و به صورت قرعه كشى، به نام هر كدام از ده نفر بیرون مى آوردند و هفت نفر برنده، هر كدام سهمى از گوشت برمى داشتند و سه نفر بازنده، هر كدام یك سوم قیمت حیوان را مى پرداختند، بدون این كه سهمى از گوشت داشته باشند. این چوبه هاى شرطبندى را «ازلام» مى نامیدند و كار آنان نوعى قمار به شمار مى رفت.[7]
سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در قرعه کشی

به گفته دانشمندان اسلامی، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در سفرهای خود به قید قرعه یکی از همسران را به همراه خود می بردند. بر پایه گزارش ابن اسحق (م. ۱۵۱ق.) حضرتش در نبرد بنی مصطلق، قرعه افکند که نام عایشه از آن بیرون آمد. مفسران در ضمن بیان شان نزول آیه "افک" به این مساله نیز اشاره کرده اند.
پی نوشت ها:

1. بجنوردى، سید محمد، قواعد فقهیه، ج ، ص 221 - 222.
2. تفسیر نمونه،ج 19، 155.
3. تفسیر" برهان" جلد 4 صفحه 37 (حدیث 6).
4. ترجمه تفسیر كاشف، ج 2، ص: 103.
5. تفسیر نمونه، ج 2، ص: 546.
6. تفسیر قرآن مهر، ج 5، ص: 36
7. ر. ك: تفسیر صافى، ج 2، ص 8

قرآن

قرآن 
نورخدا ترکاشوند

قرآن بر دعا تحریص مى کند


قرآن بر دعا تحریص مى کند
اما کتاب : آیاتى از قرآن کریم بر آن دلالت دارند: از جمله خداى تعالى فرمود: قل ما یعبوبکم ربى لو لا دعاءکم (1) بگو پروردگارم به شما اعتنائى نمى کرد اگر دعاى شما نبود و فرمود: ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادى سیدخلون جهنم داخرین (2) مرا بخوانید اجابتتان مى کنم آنانى که از عبادت من (دعا) اعراض و سرکشى مى کنند، زود با ذلت و خوارى در دوزخ شوند. پس خداى تعالى دعا را عبادت قرار داد و کسى که به سبب تکبر عبادت نکند، به منزله کافر تلقى شده است .(3)
و نیز گفتار حق تعالى : ((و ادعوه خوفا و طمعا(4))): و با ترس و امید او را بخوانید و گفتار حق تعالى : و اذا سالک عبادى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوالى و لیومنو بى لعلهم یرشدون (5) وقتى بندگانم از من چیزى را بخواهند پس من نزدیکم و خواهش دعا کننده را به هنگامى که دعا نمود بر مى آورم پس طلب اجابت کنند و به (اجابت ) من ایمان بیاورند شاید رستگار شوند.

قرآن

قرآن 
نورخدا ترکاشوند
استفاده از آیه
بدانکه این آیات بر امورى دلالت دارند:
اول : خداى تعالى تلویحا با این گفتار و اذا سالک عبادى فانى قریب بندگان را به دعا و خواست از خود، دعوت کرد.
دوم : نهایت توجه حق تعالى ، به سرعت در اجابت ، معطوف است . و جواب خود را متوقف بر تبلیغ پیامبر (صلى الله و علیه و آله و سلم ) نکرده است ، بلکه فرمود ((فانى قریب )) یعنى من نزدیکم و نفرمود بگو به ایشان که من نزدیکم .
سوم : جواب ((فانى قریب )) بافاء آمده است که فاء (به معناى پس ) دلالت بر اجابت شدن بدون فاصله مى کند.
چهارم : خداى تعالى ایشان را مشرف فرمود به اینکه خود او اجابت مى کند تا آنکه بدان منزلت دعا و شرف و محل آن را در نزد خودش به ایشان گوشزد کند.
امام باقر (علیه السلام ) فرمود: از دعا خسته نشو! زیرا دعا در نزد خدا منزلت و مقامى عظیم دارد. و امام باقر (علیه السلام ) در پاسخ سئوال برید بن معاویه بن وهب که پرسیده بود: زیاد قرآن خواندن بهتر است یا دعاى زیاد؟ فرمود: دعاى زیاد بهتر است سپس آیه قل ما یعبوبکم ربى لولادعائکم را قرائت فرمود.
پنجم : این آیه دلالت دارد که خداى تعالى مکان ندارد، زیرا اگر مکان داشت نزدیک همه مناجات کنندگان نبود.
ششم : خداى تعالى امر به دعا فرمود در این سخنش ((فلیستجیبوا لى )) پس از از من طلب اجابت کنید؛ یعنى مرا بخوانید.
هفتم : گفتار خداى تعالى ((ولیومنوابى )) و ایمان به من آورند. امام صادق در معناى آن فرمود: یعنى بندگان به این مطلب برسند که من قدرت بر اعطاى در خواست ایشان را دارم پس امر کرد که ایشان اعتقاد به قدرت بر اجابت حق تعالى پیدا کنند.(1)
این کلام دو فایده دارد: ایشان را آگاه کرد که صفت قدرت در او موجود است و امیدوارشان کرد که ایشان به خواسته هاى دلخواه مى رسند و به مرادهاى خود دست پیدا مى کنند و به خواهش خود نایل مى گردند، زیرا وقتى انسان طرف معامله و قرار داد خود را تواناى بر دفع عوض دانست ، همان ، انگیزه براى معامله با او مى گردد، و رغبت در معاوضه با او پیدا مى کند، چنانکه اگر بداند که او عاجز از پرداخت عوض است دیگر انگیزه و رغبت معامله با او پیدا نمى کند و لذا مردم از معامله با مفلس اجتناب مى کنند.
هشتم : خداى تعالى ایشان را به رشاد بشارت داده است ، رشاد یعنى راه هدایتى که انسان را به مطلوب مى رساند، انگار ایشان را به اجابت دعا بشارت داد.
و همانند آن ، گفتار امام صادق ، جعفر بن محمد - علیهما السلام - است که فرمود: هر کس آرزوى چیزى را کند، که خداى تعالى بدان راضى است ، نمى میرد مگر آنکه آن چیز به او اعطا نشود. حضرت فرمود: وقتى دعا کردى پندار که مطلوب تو به در خانه است (2) و همین حدیث نیز از پیامبر (صلى الله و علیه و آله و سلم ) روایت شده است .

قرآن، كتاب جامع سعادت

قرآن، كتاب جامع سعادت

خدای سبحان قرآن كریم را به عنوان «تبیان» همه چیز به انسانها شناسانده و در این باره می‏‌فرماید: 

«ونزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شی‏ء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین؛[1] یعنی هر چیزی كه در تأمین سعادت انسانها سهم مؤثر دارد، در این كتاب الهی بیان شده است و اگر انجام كاری سبب فراهم نمودن سعادت بشر است، در قرآن آمده و اگر ارتكاب عملی مایه شقاوت بشر می‏شود، پرهیز از آن به صورت دستوری لازم در آن تعبیه شده است. 

اشتمال قرآن بر همه معارف و اخلاق و اعمال الهی و انسانی به طور رمز یا ابهام یا معمّا و مانند آن، كه از قانون محاوره و اسلوب تعلیم و تربیت جداست نیست. بلكه به طور روشن بیان شده است خواه به نحو تفصیل و خواه به نحو اختصار؛ زیرا خدای سبحان از جامعیت قرآن نسبت به همه اصول اسلامی به عنوان «تبیان» یاد كرده است.

قرآن برای جهان آفرینش آغازی قایل است به نام «مبدأ» كه فیض خلقت ازآنجا شروع شده و انجامی به نام «معاد» كه نظام كیهانی كنونی به آن سمت می‏رود و مسیری به نام «صراط مستقیم» و «دین» كه با پیمودن این مسیر و راه صحیح باید به‏آن مقصد رسید. همه معارف دین در همین سه بخش مبدأ و معاد و راه آمده است.


امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) برای اینكه ما را به اهمیّت این سه بُعد فراگیر آگاه كند، طبق برخی از نقلهای مُرْسَل، فرموده: «رحم الله امرءً عرف من أیْن؟ وفی أیْن؟ وإلی أیْن؟» آن كس از رحمت خداوند برخوردار است كه «مبدأ»، یعنی توحید را بشناسد، «منتهی» یعنی معاد را بشناسد تا بداند به كجا حركت می‏كند و مسیری را كه در آن گام برمی‏دارد تشخیص دهد.

به بیان استاد، علّامه طباطبایی(رضوان الله علیه) آنچه كه صریحاً یا ظاهراً در قرآن كریم آمده چند دسته است:
الف ـ معارفی كه به اسما و صفات خداوند مربوط می‏شود، از قبیل حیات و علم و قدرت و سمع و بصر و توحید الهی و سایر اوصاف كمالی كه مربوط به ذات خداست.
ب ـ معارفی كه مربوط به افعال الهی است، مانند خلق و امر، اراده و مشیّت، هدایت، قضا و قدر، جبر و تفویض، رضا، سخط، كه مربوط به افعال خداست.
ج ـ معارف مربوط به واسطه‏های فیضی كه بین انسان و خدای متعال قرار گرفته است؛ مانند لوح، قلم، عرش، كرسی، بیت‏ معمور و امثال آن.
د ـ مباحث مربوط به شناخت انسان و تبیین حقیقت وی در جهان؛چه انسانِ‏ قبل از دنیا و چه انسانِ بعد از دنیا و چه انسانِ در دنیا. مباحثی كه در زمینه‏پیدایش انسان، معرفت انسان، معرفت اصول اجتماعی انسان، انسانهای‏كامل و نمونه و كمال انسان به نام نبوّت، رسالت، وحی، الهام،شریعت، نیز مطالبی كه بیان كننده آینده انسان به نام برزخ و معاد است ونیزمعارفی كه متعلّق به اخلاق، تهذیب و تربیت انسان و مقامات اولیای الهی‏است.

در مجموع، همه آنچه كه مربوط به سعادت بشر است در زمینه عقیده و اخلاق و عمل، در قرآن كریم آمده و قرآن تبیان همه این امور است و از آنجا كه عقیده، پایه اخلاق و عمل است. خدای سبحان عنایت خاصّی نسبت به آن فرموده و می‏توان گفت كه هیچ عقیده‏ای در عالم نیست كه قرآن كریم درباره آن سخن نگفته باشد؛ حق را تأیید و باطل را نفی كرده و این امر شامل همه عقائد گذشته و آینده می‏شود؛ زیرا مكاتب بشری خواه آنچه قبل از نزول قرآن كریم پدید آمده بود و خواه آنچه معاصر آن بود و خواه آنچه بعداً پدید آید، باید بر قرآن عرضه شود؛ این كتاب جامع الهی نیز درباره صحت و سقم آنها اظهار نظر كرده است.[2]

_________________________________________

[1] ـ سوره نحل، آیه 89. 

[2].جوادی آملی، کتاب قرآن در قرآن  
صفحه .222

قرآن، ريسمان دو سويه

قرآن، ريسمان دو سويه


قرآن، ريسمان دو سويه

آيت الله جوادي آملي

از آنجائي كه در تعبيرات روائي و متون ديني ما از ماه مبارك رمضان به عنوان (( رأس السنه )) و (( قره الشهور )) ياد مي كنند ، دهه پاياني ( شعبان المعظم ) فرصتي مغتنم و حساس براي سالكان كوي الهي محسوب مي شود .
بر اين اساس ضرورت حسابرسي به اعمال يكساله انسان در مقطع پاياني ماه شعبان و تزكيه نفس و تضحيه روح براي ورود خالصانه و عارفانه به ماه ضيافت الهي احساس مي شود .
آنچه پيش روي خوانندگان عزيز قرار دارد ، بيانات اخلاقي حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظله العالي) در تحليل فضائل ماه شعبان ، پيچيدگي رحمت حضرت سبحان در اين ماه شريف و چگونگي پيروي از سنت هاي جاودان رسول اكرم (ص) است كه با جذبه هاي عرفاني و نغمات روحاني اين فقيه اخلاقي و مفسر حكيم، شهدي گوارا براي جويندگان راه حقيقت است .باهم آن را از نظر مي گذرانيم.
... ماه پر بركت شعبان است كه در دهه سوم اين ماهيم و در آستانه ماه پر بركت رمضان قرار داريم. اين ماه طبق دعاهائي كه خوانده مي شود ماه پيامبر است و محفوف به رحمت است. حداكثر بهره را بايد از اين زماني كه پيچيده به رحمت است و شب و روزش رحمت است استفاده كنيم.

«آسان» و «سنگين» بودن معارف قرآن كريم

بهترين رحمتي كه وجود مبارك آن حضرت براي جوامع بشري آوردند، همين «قرآن كريم» است. اين قرآن كريم از نظر محتوا وزين است، حرف هاي دلپذير دارد؛ و از نظر تبيين و تفهيم، ساده و روان و آسان است. اين دو صفت را ذات أقدس اله به عنوان اوصاف ثبوتي براي قرآن كريم ذكر كرد كه محتواي عميق علمي و عريق دارد، سست نيست، كتاب بي محتوا نيست، حرف بي برهان نيست: انا سنلقي عليك فولا ثقيلا(1)، قول ثقيل يعني مطلب وزين. مطلبي كه برهاني باشد، حق محض باشد، صدق صرف باشد، حسن باشد، و خير باشد مي شود «ثقيل». در بخش هاي حكمت نظري حق است، در بخش هاي حكمت عملي خير؛ چنين كتابي مي شود وزين.
اما همين قول ثقيل، همين كتاب وزين چون مطابق با فطرت است، دلپذير است، بر جان بشر تحميل نيست، بلكه پاسخ به سؤال فطرت است؛ مي شود آسان: يسرنا القرآن للذكر(2). فرمود: ما اين كتاب را آسان قرار داديم، هيچ كس نمي تواند بگويد من اين كتاب را نمي فهمم! درست است آيات سنگين و عميق دارد، ولي همان آيات عميق به وسيله مثل ها، قصه ها، داستانها، شفاف و روشن شده است. هيچ كس در روي زمين پيدا نمي شود كه قرآن را نفهمد: انا يسرنا القرآن للذكر. پس هم (يسير) است، هم (ثقيل). از نظر تبيين آسان است، ادراكش سخت نيست؛ از نظر معنا و محتوا وزين است، برهاني است؛ اينها اوصاف ثبوتي قرآن كريم است.

ادامه نوشته

قرآن، قول فصل است؛ یعنی چه؟

 قرآن، قول فصل است؛ یعنی چه؟


قرآن كریم كه كلام خداست، به دلیل مصونیت آن از نقص، قول فصل است. خدای متعال به همه امور آگاه و از شهوت و غضب منزّه است، و نیز سهل‏انگاری، اغراق، مبالغه‏گویی یا ظنز و شوخی در ساحت مقدسش راه ندارد. 

اما سخنان بشری، حقّ محض، هدایت صرف و فصل الخطاب نیست، زیرا بشر از بسیاری امور آگاهی ندارد، به همین دلیل علم آن‌ها در داوری‏ها و احكام غیرداوری كه به اصل معرفت جهان و امثال آن مربوط است، با جهل آمیخته می‌شود. افزون بر این در صورت عالم بودن، غبار شهوت و غضب بر چشم علمِ آن‌ها می‌نشیند و از تشخیص درست جلوگیری می‌کند. هم‌چنین گاهی انسان با علم به حقیقت و تنزّه از شهوت و غضب، به سهل‏انگاری، مبالغه‏گویی و اغراق دچار می‌شود.


قرآن کریم

وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ

وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ

وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ (طارق 11-14)

سوگند به آسمان پرباران و سوگند به زمین شخم خورده آماده کشت که، درحقیقت، قرآن گفتاری است که حق را از باطل جدا می کند و (هرگز) شوخی نیست.

 

قَول‌ٌ فَصل

قول‌»، به‌ معنای‌ سخن‌، یکی‌ از اوصاف‌ و اسامی‌ و عناوین‌ قرآن‌ کریم‌ است‌.

«قیل‌» هم‌ به‌ همین‌ معناست‌: «وَ مَن‌ اَصدَُِ مِن‌َ اللهِ قیلاً» (و چه‌ کسی‌ در سخن‌ از خداراستگوتر است‌).

در شماری‌ از آیات‌ منظور از «قول‌» قرآن‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌: «اَفَلَم‌یَدَّبَّرُوا القَول‌َ اَم‌ جائَهُم‌ مالَم‌یَأت‌ِ 'ابائَهُم‌ُ الاَوَّلین‌َ» (آیا در آن‌ گفتار (قرآن‌) نیندیشیده‌اند یا برای‌ آنان‌ چیزی‌ آمده‌ که‌ برای‌ پدران‌ و پیشینیانشان‌ نیامده‌ است‌)؛ «وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُم‌ُ القَول ‌َلَعَلَّهُم‌ یَتَذَکَّرون‌َ» (به‌ راستی‌ که‌ گفتار [وحیانی‌] را پیاپی‌ برایشان‌ نازل‌ کردیم‌ بدان‌ امید که‌ پند پذیرند)؛ «اِنّا سَنُلقی‌ عَلَیک‌َ قَولاً ثَقیلاً» (ما به‌ راستی‌ بر تو گفتار سنگینی‌ رامی‌افکنیم‌)؛ «اِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَریم‌ٍ» (به‌ راستی‌ که‌ قرآن‌ گفتار فرستادة‌ ارجمندی‌ است‌).

و «فصل‌»، مصدر است‌ به‌ معنای‌ جدا کردن‌ دو یا چند چیز از یکدیگر، خواه‌ در امور مادی‌ باشد خواه‌ معنوی‌؛ و در اینجا «قول‌ فصل‌» به‌ این‌ اعتبار است‌ که‌ قرآن‌ سخن‌ قاطعی‌ است‌ که‌ حق‌ را از باطل‌ جدا می‌کند و جای‌ ابهام‌ و تردید باقی‌ نمی‌گذارد؛ و از این‌ روست‌ که‌ خداوند در ادامه‌ فرموده‌ است‌:«وَ ما هُوَ بِالهَزل‌ِ»؛ یعنی‌ قرآن‌ شوخی‌ و پوچ‌ نیست‌؛ بلکه‌ سخنی‌ جدّی‌ است‌.

 

ادامه نوشته

انقلاب اسلامی،قرآن،عترت و تعیلم وتربیت اسلامی

انقلاب اسلامی،قرآن،عترت و تعیلم وتربیت اسلامی

مقدمه :

تعلیم و تربیت با شکل عالی خود گیاه لذیذ و خوشبویی است که تحت شرایط و اوضاع غامضی عادت به رشد در مکان مخصوص و نادری در مواقع معین دارد . نژاد بشری برای آن به تعلیم و تربیت احترام می گذارد که او را از فقر و بیچارگی نجات می دهد. [1]بدون تردید سازندگی درونی انسان و اصلاح و تهذیب نفس او در سعادت فردی و اجتماعی ، دنیوی ، اخروی او نقش به سزایی دارد . بطوریکه اگر انسان تمامی علوم را تحصیل کند و کلیه نیروهای طبیعت را به تسخیر خویش درآورد ، اما از تسخیر درون و تسلط بر نفس خود ناتوان باشد، از رسیدن به سعادت و نیل به کمال باز خواهد ماند . تمامی پیشرفتهای علمی و صنعتی ، در صورتی که همراه با اصلاح انسان نباشد ، بسان کاخ های سر به فلک کشیده ای هستند که بر بالای کوه آتشفشان بنا گردیده است . از این رو تربیت روحی و اخلاقی انسان و به عبارتی که در یک کلام خلاصه کنیم « برنامه انسان سازی » برای هر جامعه ای امری به غایت جدی و حیاتی است . با این وصف نگاهی به جامعه بشری نشان می دهد که آنچه قبل از همه به دست فراموشی سپرده شده است ، تربیت اخلاقی و معنوی انسان است . تمامی نابسامانیهای موجود در سطح جهانی و انواع گرفتاریهایی که بشریت امروزه با آن دست به گریبان است همگی ناشی از غفلت انسان از امر « تربیت » و سازندگی روحی و اخلاقی خویش است . تربیت بذر افشانی است . فصل شناسی ، ضرورت باروری بذرها است . امام رضا ( ع )

ادامه نوشته

قرآن، ذكر محفوظ است

از آياتي كه دلالت بر حفظ قرآن از بطلان و تحريف دارد، آيه‌ي كريمه‌ي «رصد» است كه مي‌فرمايد: « فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً»[11] رصد يعني مراقباني كه در كمينند « إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[12]. خداي سبحان طبق اين آيه، وجود مبارك رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در محافظت فرشتگان قرار داده كه برخي پيش ازآن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستند تا وحي را از مبدأ نزول، تا قلب مطهّر آن حضرت - صلّي الله عليه و آله ـ همراهي كنند و برخي پس از آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ تا رسول اكرم وحي الهي را صحيح و سالم، نگهداري كرده و به مردم برساند پس اين گونه نيست كه فرشتگان وحي را به آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ برسانند و كار را رها كنند بلكه در مرحله‌ي بعدي نيز حافظ آن هستند « فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ».[13]

ادامه نوشته

در قرآن، درباره قرآن چه آمده است؟


نمى‌دانم كدام يك از پرسش‌هايى كه فرستاده‌اى، در نظرت مهم‌تر است تا اوّل آن را پاسخ بدهم. در هر حال پاسخ‌هايم را با پرسشى كه به خود قرآن مربوط مى‌شود، آغاز مى‌كنم. در اين پرسش نوشته بودى: «در قرآن، درباره قرآن چه آمده است؟» برادرم! بايد بدانى كه آيه‌هاى مربوط به خود قرآن در قرآن كريم بسيارند. اگر بخواهم همه اين آيه‌ها را برايت بنويسم، خودش يك كتاب مى‌شود؛ امّا براى آن كه پرسشت بى‌جواب نماند، از آيه‌هاى مربوط به قرآن، چند آيه‌اى را در اين جا مى‌آورم:
1.
آيه 77 سوره نمل: «واِنَّه لَهُدًى ورَحمَةٌ لِلمُؤمِنين» ؛ به درستى كه قرآن براى مؤمنان هدايت و رحمت است.
2.
آيه 15 سوره مائده: «قَد جاءَكُم مِنَ اللّهِ نورٌ وكِتـابٌ مُبين»؛ از طرف خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمده است.
3.
آيه 9 سوره حجر: «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ واِنّا لَهُ لَحـافِظون»؛ ما قرآن را نازل كرديم و خودمان از آن نگهدارى مى‌كنيم.
4.
آيه 2 سوره بقره: «ذلِكَ الـكِتـابُ لارَيبَ فيهِ هُدًى لِلمُتَّقين»؛ اين كتاب كه شكى در [حقّانيت<] آن نيست، هدايت‌گر پرهيزكاران است.
5.
آيه 4 سوره طه: «تَنزيلاً مِمَّن خَلَقَ الاَرضَ والسَّمـاواتِ العُلى»؛ اين قرآن از سوى كسى نازل شده كه زمين و آسمان‌هاى بلند را آفريده است.
همان طور كه گفتم، از اين دست آيات، در قرآن فراوان است كه هر كدام به گونه‌اى، ما را به ارزش و عظمت و اهمّيت قرآن توجّه مى‌دهند. اگر مشخّص‌تر مى‌پرسيدى كه مى‌خواهى با آيات مربوط به كدام جنبه قرآن آشنا شوى، شايد پاسخ دقيق‌ترى برايت مى‌نوشتم. فعلا درباره اين چند آيه، خوب بينديش و اگر مايل بودى، براى دريافت پاسخى مشخّص‌تر، بار ديگر سؤالت را دقيق‌تر و روشن‌تر تكرار كن.

ادامه نوشته

قرآن، نورافكن شبهاى ظلمانى


5 ـ عَنْ اِبْنِ سَعيدِ الْخُدْرى، قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)قالَ فى خُطْبَتِه: لا عَيْشَ اِلاّ لِعالِم ناطِق، اَوْ مُسْتَمِع واع. اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّكُمْ فى زَمانِ هُدْنَة، وَ اِنَّ السَّيْرَ بِكُمْ سَريعٌ، وَ قَدْ رَاَيْتُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ كَيْفَ يُبْلِيانِ كُلَّ جَديد، وَ يُقَرِّبانِ كُلَّ بَعيد، وَ يَأْتِيانِ بِكُلِّ مَوْعُود. فَقالَ لَهُ الْمِقْدادُ: يا نَبِىَّ اللهِ، وَ مَا الْهُدْنَةُ؟ فَقال(صلى الله عليه وآله): دارُ بَلاء وَانْقِطاع، فَاِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الاُْمُورُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ،فَاِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَ صادِقٌ مُصَدَّقٌ، وَ مَنْ جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَى الْجَنَّةِ;وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِلَى النّارِ...   (بحار،ج77، ص 177)

ترجمه:

از ابوسعيد خُدرى روايت شده كه گفت: پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى ما خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود:

اى مردم، شما در زمان مهلت و آرامش هستيد و به سرعت داريد مى رويد و به خوبى مى بينيد كه شب و روز چگونه هر چيز نو و تازه اى را كهنه و هر چيز دورى را نزديك مى گردانند و هر وعده اى را حاضر مى سازند.

آن گاه مقداد گفت: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، «هُدنه» چيست؟

حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود: يعنى، دنيا سراى آزمايش و كوچ كردن است پس هنگامى كه رخدادها بر شما مانند پاره اى شب تار، مشتبه شد بر شما باد كه به قرآن بازگشت كنيد; چرا كه قرآن شفاعتگرى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود وراستگويى است كه سخنش تصديق شده است. كسى كه قرآن را پيش روى خود قرار دهد (و به آن عمل كند)، او را به بهشت رهبرى مى كند و هر كس آن را پشتِ سر بيندازد (و به آن بى اعتنايى كند) او را به جهنّم مى راند...»

ادامه نوشته