آداب سلوک پيامبر أعظم با خانواده

 

حکمت مانایی سیره پیامبر اعظم(ص)

سيره عملى پيامبر أعظم صلي الله عليه و آله و خاندان پاكش در تمامى زمينه‌ها بهترين تابلو و الگو براى تاسيس مدينه فاضله و جامعه نمونه اسلامى است.

رهبران اسلام در همه زمينه‌هاى زندگى، راهنمايى‌هاى لازم را بيان كردند تا هر عضو جامعه اسلامى از هر جهت فردى و اجتماعى كامل باشد.

مشاهده سيره عملى "اسوه‌هاى حسنه" از سخنان آنان نقش بيشترى در زندگى نسل جوان دارد، سيره هر شخصيت بيشتر از سخنش گوياى هويت واقعى اوست. اگر سخن از زبان شخص بيرون مىآيد، سيره از مركز دل آن شخصيت برمى خيزد. و سيره عملى پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و خاندان پاكش در تمامى زمينه‌ها بهترين تابلو و الگو براى تاسيس مدينه فاضله و جامعه نمونه اسلامى است.

يافتن و داشتن اسوه و چهار چوب‌هاى فكرى، كردارى و گفتارى در روابط خانوادگى براى هر انسانى توفيقى در جهت تكامل هر چه بهتر اوست. از سويى محك اخلاق انسان در خانواده است زيرا اشخاص در بيرون قدرت بر انجام رفتار ضداخلاقى ندارند يا به دليل پاره‌اى ملاحظات، بد اخلاقى نمىكنند. آن كس كه در منزل كه زن و فرزندانش تحت نظر اويند خوش رفتارى كرد، خوش اخلاق است.

 


نمايى كلى از اخلاق خانوادگى پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را ـ كه سرمشق اعلا و بالاترين اسوه و نمونه برجسته اخلاق الهى است و براى تكميل اخلاق مبعوث شد ـ به تصوير مىكشيم تا با الهام گيرى از سيره والاى ايشان زندگى خداپسندانه‌اى داشته باشيم و به گونه‌اى كه آن بزرگوار با اعضاى خانواده رفتار مىكرد معاشرت كنيم، به گونه‌اى سخن بگوييم كه آن حضرت سخن مىگفت، آن جايى غضب كنيم كه آن عزيز خشمگين مىشد، و جايى عفو كنيم كه آن جناب مىبخشيد. 
 

 

در اين مقاله نمايى كلى از اخلاق خانوادگى پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را ـ كه سرمشق اعلا و بالاترين اسوه (1) و نمونه برجسته اخلاق الهى است و براى تكميل اخلاق مبعوث شد ـ (2) به تصوير مى كشيم تا با الهام گيرى از سيره والاى ايشان زندگى خداپسندانه‌اى داشته باشيم و به گونه‌اى كه آن بزرگوار با اعضاى خانواده رفتار مىكرد معاشرت كنيم، به گونه‌اى سخن بگوييم كه آن حضرت سخن مىگفت، آن جايى غضب كنيم كه آن عزيز خشمگين مىشد، و جايى عفو كنيم كه آن جناب مىبخشيد.(3)

اخلاق خانوادگى پيامبر صلي الله عليه و آله

عايشه، عيال رسول خدا صلي الله عليه و آله كه به خصوصيات اخلاقى او آگاه بود، جزئيات اخلاقى و رفتارى پيامبر را در يك جمله خلاصه كرد؛ كه در روايت آمده است:

قال سعد بن هشام: دخلت على عايشه، فسالتها عن اخلاق رسول الله صلى الله عليه و آله. فقالت: إما تقرء القرآن؟ قلت: بلى، قالت: خلق رسول الله صلي الله عليه و آله القرآن.

مرحوم فيض كاشانى در كتاب "محجة البيضاء" از "سعدبن هشام" روايت كرده كه گفت: به ديدار "عايشه" رفتم و از اخلاق رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدم. او گفت: آيا قرآن نمىخوانى؟ گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا صلي الله عليه و آله قرآنى است.(4)

قالت عايشه: ما كان احد احسن خلقا منه 9 ما دعاه احد من اصحابه ولا اهل بيته الا قال: لبيك؛ عايشه گفته است: احدى از پيامبر صلي الله عليه و آله خوش خلق تر نبود، هيچ كس از اصحاب و اهل بيت او را صدا نمىزد مگر اين كه در جواب مىفرمود: لبيك.(5)


مرحوم فيض كاشانى در كتاب "محجة البيضاء" از "سعدبن هشام" روايت كرده كه گفت: به ديدار "عايشه" رفتم و از اخلاق رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدم. او گفت: آيا قرآن نمىخوانى؟ گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا صلي الله عليه و آله قرآنى است. 
 

رشيد الدين ميبدى در تفسير آيه "انك لعلى خلق عظيم"(6) مىگويد:

"رسول خدا صلي الله عليه و آله امر و نهى قرآن را چنان پيش رفت و به خوش طبعى رفتار نمود كه گويى خُلق وى و طبع وى خود آن بود."

بلغ العلى بكماله             كشف الدجى بجماله

حسنت جميع خصاله        صلوا عليه و آله

او رهنمودهاى قرآن را به دل مىگرفت و در زندگىاش از شيوه‌اى كه قرآن پيشنهاد مىكرد ـ بى هيچ انحرافى و بى آن كه هيچ ناراحتى در آن روا دارد ـ پيروى مىكرد و لذا تجسم قرآن به حساب مىآمد. و اين ادعا از نظر كلام الله مجيد مورد تاييد است. (7)

كار در منزل

"خيركم، خيركم لنسائه و انا خيركم لنسائى(8)؛ بهترين شما شخصى است كه با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم."

در اخلاق پيامبر اکرم همين بس كه با آن جلالت و موقعيتى كه به سلاطين نامه دعوت مىنوشت در خانه، تا حد امكان كارش را شخصا انجام مى داد. (9)

اهل سيره نوشته‌اند: پيامبر خدا در خانه خويش خدمتكار اهل خود بود، گوشت را تكه تكه مىكرد و بر سفره غذاى حقيرانه مى نشست و انگشتان خويش را مى ليسيد، بز خود را مىدوشيد و لباس خود را وصله مىنمود و بر شتر خود عقال - ريسماني که به وسيله آن زانوي شتر را مي‌بندند - مىزد و به ناقه خود علف مىداد، با خدمتكار منزل آرد را آسياب مىكرد و خمير مى ساخت.(10)

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب، (ج 1، ص 146) روايت كرده كه: "رسول خدا صلي الله عليه و آله كفش خود را وصله مى زد، پوشاك خويش را مىدوخت، در منزل را شخصا باز مىكرد، گوسفندان و شترها را مىدوشيد و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس كردن به كمك او مى شتافت و آب وضوى شبش را خود تهيه مى كرد. و در همه كارها به اهل خانه كمك مى كرد. و لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه مى برد."

 


ابن شهر آشوب در كتاب مناقب، روايت كرده كه: "رسول خدا صلي الله عليه و آله كفش خود را وصله مىزد، پوشاك خويش را مىدوخت، در منزل را شخصا باز مىكرد، گوسفندان و شترها را مىدوشيد و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس كردن به كمك او مىشتافت و آب وضوى شبش را خود تهيه مىكرد. و در همه كارها به اهل خانه كمك مىكرد. و لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه مىبرد." 
 

 

گاه اتفاق مى افتاد كه حضرت خانه خويش را نظافت مى كرد و جارو مى كشيد و خود مكرر مى فرمود: "كمك به همسر و كارهاى منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب مى شود."(11)

از عايشه نقل شده كه گفته است: محبوب‌ترين كارها نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله خياطى بود. (12)

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با همه عظمت و موقعيت ممتازش در منزل كار مىكرد. و به نگهدارى و پرستارى از كودكان مى پرداخت.(13)

عايشه همسر آن حضرت مىگويد:

وقتى خلوت مى شد، پيامبر لباس خود را مى دوخت و كفش خويش را وصله مى كرد.(14)

على عليه السلام بيش از سى سال عمر خود را با رسول خدا صلي الله عليه و آله سپرى كرده و شناساترين فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلى و خارجى حضرتش اطلاع دقيق داشته، امام حسين عليه السلام مى فرمايد:

سالت ابى عن مدخل رسول الله صلى الله عليه و آله، فقال: كان دخوله فى نفسه ماذونا فى ذلك، فاذا آوى الى منزله جزا دخوله ثلاثه اجزا، جزء الله و جزء الاهله و جزء النفسه. ثم جزء جزئه بينه و بين الناس فيرد ذلك بالخاصة على العامة ولا يدخر عنهم عنه شيئا...(15) ؛ از پدرم در مورد امور رسول خدا صلي الله عليه و آله در داخل خانه سوال كردم، فرمودند: وقتى به خانه‌اش مىرفت، اوقاتش را سه قسمت مىكرد: يك قسمت براى خدا، و يك قسمت براى خانواده‌اش، و يك قسمت براى خودش، آن گاه قسمت خودش را نيز ميان خود و مردم تقسيم مى كرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (كه در منزلش به خدمت او مى رسيدند) قرار مىداد و ذره‌اى از امكانات خود را از آنان دريغ نمى نمود (بلكه آن چه امكان داشت در حقشان انجام مى داد.)(16)

حضرت در مورد امورى كه به شخص او مربوط مىشد، خشمگين نمى شد. تنها براى خدا، آن گاه كه حرمت‌هاى الهى شكسته مى شد، غضب مى كرد.

يكى از همسران آن حضرت مى گويد: وقتى رسول خدا صلي الله عليه و آله غضب مى كرد به جز على عليه السلام كسى را ياراى سخن گفتن با حضرتش نبود.(17)


حضرت در مورد امورى كه به شخص او مربوط مى شد، خشمگين نمى شد. تنها براى خدا، آن گاه كه حرمت‌هاى الهى شكسته مى شد، غضب مى كرد. 
 

علاوه بر همسران، هم نشينان روزانه پيامبر صلي الله عليه و آله عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهى تاريخ و روايات فراوان، علاقه پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله به آن‌ها قابل قياس با ديگر كسان و نزديكان حضرت نبود. به موجب روايتى كه عايشه نقل كرده است، هر گاه فاطمه عليهاالسلام بر پدر وارد مى شد رسول خدا صلي الله عليه و آله جلوى پاى دخترش بلند مى شد و او را مى بوسيد و در جاى خود مى نشانيد.(18)

در عروسى فاطمه عليهاالسلام زنان مسرور بودند و اظهار شادمانى مى كردند و سرود مى خواندند و مى گفتند: "ابوها سيد الناس". رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بگوييد "و بعلها ذو الشده الباس".

و اين مصراع چون در مدح حضرت اميرالمومنين عليه السلام بود، با آن كه رسول خدا خواسته بود بانوان بگويند اما عايشه، زنان را از اضافه كردن اين مصراع منع كرد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله متوجه موضوع شد و کلام سرزنش آميزي نسبت به عايشه به زبان آوردند. (19)

روزى رسول اكرم صلي الله عليه و آله وارد اطاق عايشه شد مشاهده كرد كه تكه نانى روى زمين و زير دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:

"يا حميرا! اكرمى جوار نعم الله عليك فانها لم تنفر من قوم فكادت تعود اليهم"؛ اى حميرا! از نعمت‌هاى الهى صحيح استفاده کن و آنان را گرامى دار تا هرگز نعمت‌هاى خداوند از مردم دور نشوند.(20)

پى نوشت‌ها:

1. لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه لمن كان يرجوالله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا / سوره احزاب، آيه 22. و نيز نك: نهج البلاغه، خطبه 160/ ربيع الابرار، ص383.

2. قال النبى صلي الله عليه و آله: "انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ همانا مبعوث شدنم براى تكميل اخلاق است."

3. مجمع البيان، ج 10، (تفسير سوره قلم.)

4. مجموعه ورام، ج 1، ص 89 / سنن النبى، ص 58 / محجه البيضاء، ج 4، ص 120.

5. كحل البصر، ص 94.

6. قلم، آيه 4.

7. آمن الرسول بما انزل اليه من ربه، (بقره، آيه 285).

8. وافى ، ج 3، ص 117/ وسائل، ج 14، ص 122/ الاحياء، ج2، ص 41.

9. مجمع الزوائد، ج 4، ص 303.

10. كحل البصر، ص 102.

11. خدمتك زوجك صدقه. ر.ك: العبقريات الاسلاميه، ص 192 .

12. مكارم الاخلاق، ص 10.

13. بحارالانوار، ج 16، ص 227.

14. همان، ص 230 / مكارم الاخلاق، ص 15.

15. سنن النبى، ص 14/ معانى الاخبار، ص 80 / بحارالانوار، ج 16، ص 150 و غيره.

16. سيماى پيامبر اسلام، ترجمه "مختصر الشمائل المحمديه"، حاج شيخ عباس قمى، ص 53.

17. منتخب كنزالعمال، ج 3، ص 82.

18. صحيح ترمذى، ج 2، ص 319.

19. رياحين الشريعه، ج 1، ص 98.

20. فروغ كافى، ج 2، صص 158 و 165.

منبع:

مجله کوثر، شماره (49)، با تصرف

آداب معاشرت پیامبر اعظم (ص)

Image result for ‫آداب سلوک پيامبر أعظم با خانواده‬‎

آداب معاشرت پیامبر اعظم (ص)

یونس شیبانی گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: شما با یکدیگر چگونه شوخی می کنید؟ گفتم: خیلی کم! فرمود: چرا شوخی نمی کنید؟! شوخی از خوشخویی است. و با شوخی می توانی برادر دینی خود را شاد سازی. همانا رسول خدا(ص) نیز با مردم شوخی می کرد و می خواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.

امام صادق(ع) فرمود: مؤمنی نیست مگر آنکه از شوخی بهره ای دارد. رسول خدا(ص) نیز شوخی می کرد ولی جز سخن حق چیزی نمی گفت.

به روایت دیلمی، رسول خدا(ص) لباس خود را وصله می زد، کفش خود را می دوخت، گوسفندان خود را می دوشید، با بردگان غذا می خورد، بر زمین می نشست، بر درازگوش سوار می شد و دیگری را ترک خود سوار می کرد. حیا مانع نمی شد که شخصاً نیازمندی های خود را از بازار تهیه کند و خود به خانه برد. با ثروتمند و فقیر دست می داد و دست خود را نمی کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. با هر کس روبه رو می شد از ثروتمند و فقیر و بزرگ و کوچک، سلام می کرد. چیزی را که به آن دعوت می شدکوچک نمی شمرد گر چه پست ترین نوع خرما بود. آن حضرت کم خرج، بلندطبع، خوش معاشرت و خوشرو بود. همیشه لبخند برلب داشت ولی بلند نمی خندید، و غمگین به نظر می رسید اما عبوس و دژم نبود. فروتن بود اما خود را کوچک نمی نمود، بخشنده بود اما اسراف نمی ورزید، و نازکدل و مهربان با همة مسلمانان بود. هرگز از روی سیری باد گلو نزد، و هرگز دست طمع به سوی کسی نگشود.

علی(ع) فرمودند: هرگز نشد که رسول خدا(ص) با کسی دست دهد و زودتر از او دستش را بکشد، بلکه درنگ می کرد تا او دستش را بیرون بکشد. و هرگز کسی با آن حضرت در کاری یا سخنی مشارکت نکرد که حضرت زودتر از او دست از کار کشد بلکه صبر می کرد تا وی دست از کار بکشد. و نشد کسی با آن حضرت گفتگو را آغاز کند و حضرت پیش از او سکوت کند. و هرگز دیده نشد که نزد کسی پای خود را دراز کند. و هرگز میان دو کار مخیر نشد مگر اینکه دشوارترین آنها را اختیار می فرمود. و در ستمی که به او می شد درصدد انتقام بر نمی آمد مگر آنکه محارم خدا هتک شود، که در این صورت به خاطر خدا خشم می گرفت. و هرگز در حال تکیه دادن چیزی نخورد تا از دنیا رحلت فرمود.

و چیزی از آن جناب درخواست نشد که «نه» بگوید. و هرگز حاجتمندی را رد نکرد جز آنکه یا حاجت او را برمی آورد، یا او را با سخنی نرم و دلنواز خرسند می ساخت. نمازش در عین تمامیت از نماز همة مردم سبک تر، و خطبه اش از همه کوتاه تر و از بیهوده گویی برکنار بود. و چون از راه می رسید از بوی خوشش شناخته می شد. و چون با دیگران بر سر یک سفره می نشست اول کسی بود که شروع به غذا خوردن می کرد و آخرین کسی بود که از غذا دست می کشید، و هنگام غذا خوردن از جلو خود میل می فرمود، و تنها هنگام خوردن رطب و خرما دست به سوی دیگر هم می برد.

آشامیدنی را با سه نفس می آشامید، و آب را می مکید و یکباره سر نمی کشید. دست راستش به خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن اختصاص داشت و جز با دست راست چیزی نمی گرفت و نمی داد، و دست چپش برای سایر اعضای بدنش بود. در همة کارها چون لباس پوشیدن، کفش پوشیدن و از مرکب پیاده شدن شروع با دست یا پای راست را دوست داشت.

چون کسی را صدا می زد سه بار تکرار می کرد، ولی در سخن گفتن یک بار بیشتر نمی گفت. و اگر اذن دخول می گرفت سه بار تکرار می فرمود. کلامش روشن بود و هر شنونده ای آن را می فهمید. به هنگام سخن گفتن سفیدی دندانش برق می زد، و اگر او را می دیدی می گفتی دندان های پیش او فاصله دارد ولی نداشت.

نگاه کردنش کوتاه بود و به کسی خیره نمی شد. با کسی سخنی را که او خوش نمی داشت نمی گفت. هنگام راه رفتن مانند کسی که از سراشیبی فرود می آید قدم بر می داشت. می فرمود: بهترین شما خوشخوترین شماست. هیچ خوراکی را نکوهش یا ستایش نمی کرد. یاران آن حضرت در حضور او کشمکش و بگومگو نمی کردند. هر کس از او سخن می گفت، می گفت: هیچ کس را مانند آن جناب(ص) پیش از آن و بعد از آن ندیده و نخواهم دید.

امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) هرگاه با کسی می نشست از جا برنمی خاست تا همنشین او از جا برخیزد.

به روایت طبرسی: رسول خدا(ص) به هنگام سخن گفتن لبخند می زد.

یونس شیبانی گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: شما با یکدیگر چگونه شوخی می کنید؟ گفتم: خیلی کم! فرمود: چرا شوخی نمی کنید؟! شوخی از خوشخویی است. و با شوخی می توانی برادر دینی خود را شاد سازی. همانا رسول خدا(ص) نیز با مردم شوخی می کرد و می خواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.

معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا(ع) پرسیدم و گفتم: قربانت گردم، آدمی در میان گروهی قرار دارد، سخنی به میان می آید که همه شوخی می کنند. و می خندند، این چه صورت دارد؟ فرمود: مانعی نیست، اگر نباشد، ـ و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایی در میان نباشد ـ سپس فرمود: مردی از اعراب بادیه نشین نزد رسول خدا(ص) می آمد و برای آن حضرت هدیه می آورد و همان جا می گفت: پول هدیة مرا مرحمت کن! و رسول خدا(ص) از این سخن می خندید. و هرگاه غمگین می شد می فرمود: اعرابی چه می کند؟ کاش نزد ما می آمد [و با سخنانش ما را می خندانید].



پی نوشت:
برگرفته از: سنن النبی، نوشتة علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره)، ترجمة حسین استادولی.

آثار سوء بي حجابي و زوال امنيت اجتماعي

آثار سوء بي حجابي و زوال امنيت اجتماعي

آثار سوء بي حجابي و زوال امنيت اجتماعي -

ايجاد آرامش رواني در افراد جامعه

نفس آدمي دريايي از خواستني ها و تمايلات است. زماني كه به چيزي رغبت پيدا كند همانند دريا، توفاني مي شود و تنها راه آرام شدن جزر و مد اين دريا، رسيدن او به خواسته خويش است. لذا براي جلوگيري از چنين موقعيت مهلك و درد طاقت فرسايي، حجاب؛ داروي درمان كننده و موجد امنيت و صفاي روحي است. همانطور كه يك بانوي تازه مسلمان آمريكايي مي گويد: «سلامت روح مرد و جامعه با نوع و كيفيت پوشش زنان، رابطه مستقيم و غيرقابل انكار دارد(9)».

حفظ و استيفاي نيروي كار

اسلام با التفات ويژه به مساله حجاب و پوشش زنان در محيط كار مي خواهد كه محيط اجتماع از لذت هاي ناهنجار جنسي، پاك شده و راه را جهت حفظ نيروي قدرتمند روحي و جسمي با حضوري معنوي در محل كار، بگشايد. در مقابل، بي حجابي و بدحجابي باعث سوق دادن لذت هاي جنسي از محيط كار و كادر خانواده به اجتماع و در نتيجه، تضعيف نيروي كار افراد جامعه و برهم زدن امنيت اجتماعي آنان مي گردد(10).

مبارزه با تهاجم فرهنگي غرب

مبارزه با تهاجم فرهنگي، پديده جديدي نيست. در طول تاريخ بشر، جنگ فرهنگي، هميشه وجود داشته است. به عنوان نمونه، فرعون در برابر موسي عليه السلام به جنگ فرهنگي متوسل شده گفت: »مي ترسم آيين شما را دگرگون سازد، و يا در اين سرزمين فساد برپا نمايد!»(11). يكي از جنبه هاي مهم تهاجم فرهنگي غربي ها مبارزه با حجاب و از بين بردن امنيت اجتماعي بوده و هست و اين امر، مشخصا از زمان رضاخان شروع شد. به اين صورت كه تحت عنوان متحدالشكل شدن، با حجاب به مبارزه برخاستند و پوشيدن لباس روحانيت را قدغن، و مجالس عزاداري امام حسين عليه السلام را نيز ممنوع كردند(12).

آنها همچنين به عنوان آزادي و هنر، انواع فساد و فحشا و ابتذال را ترويج دادند و حجاب را مانع اصلي اين آزادي حقيقي معرفي كردند و امنيت اجتماعي افراد جامعه را به خطر انداختند.

حفظ حجاب و امنيت اجتماعي و درك رابطه مستقيم و عميق اين دو مقوله، راهكارها و فوايد بسيار ارزشمندي را جهت مبارزه با تهاجم فرهنگي غرب ارايه مي دهند:

1. باعث تبليغ فرهنگ ناب اسلامي و تشويق جوانان به ازدواج موفق اسلامي مي گردند.

2. جوانان را جهت تقويت روحيه و حفظ آرامش دروني به جاي سوق دادن به محيط فحشا و اعمال مبتذل، به شركت در فعاليت هاي هنري، ورزشي، فرهنگي و مذهبي رهنمون مي شوند.

3. حفظ حجاب، نه تنها باعث ايجاد امنيت اجتماعي فراگير مي شود، بلكه جهت مبارزه با تهاجم فرهنگي، مسوولان را از واردات كالاي تجملاتي، لوازم بهداشتي و آرايشي مبتذل نهي مي نمايد(13).

آثار سوء بي حجابي و زوال امنيت اجتماعي

بي حجابي يا حضور تحريك كننده زنان در جامعه، از آثار زيانبار اخلاقي، سياسي، آخرتي و اجتماعي مختلفي برخوردار است كه يكي از مهم ترين آن ها زوال امنيت اجتماعي است. بي حجابي با اثرات مهلك خود كه در ذيل آمده و شرح داده مي شود، باعث از بين رفتن بنيه اعتقادي و امنيت اجتماعي بشريت مي گردد.

1. سقوط شخصيت

حجاب، قانون فطرت است و سرپيچي از قوانين فطري، زن را از هويت او خارج مي سازد و خروج از هويت انساني همان و سقوط از جايگاه بلند ارزشي شخصيتي همان. با افول شخصيت زن، بي بندوباري در جامعه رايج و نظام خانوادگي مختل مي گردد و در نتيجه امنيت اجتماعي از افراد جامعه، سلب مي شود(14). سقوط شخصيت زن به دلايل زير باعث اضمحلال امنيت اجتماعي مي شود:

الف. زن با از دست دادن شخصيت خويش، ارزشهايش منهدم شده و هوسراني را در جامعه رواج مي دهد، در نتيجه سلامت اخلاقي و به دنبال آن امنيت اجتماعي نيز كاهش مي يابد.

ب. زنان، با غفلت از اصول اخلاقي اسلام، مسايل جنسي را به محيط جامعه كشانده و زمينه گسترش گناه و از هم پاشيدگي نظم اجتماع را به وجود مي آورند.

ج. زنان، با بي حجابي به معصيت كبيره خودنمايي گرفتار آمده و بي حيايي را در جامعه ترويج مي دهند، در نتيجه امنيت اجتماعي، نابسامان گشته، از بين مي رود.

2. تزلزل خانواده ها

يكي از آثار زيانبار بي حجابي بانوان، تزلزل خانواده هاست، زيرا آنان با گسترش و رواج مسايل جنسي از خانواده به جامعه، مرتكب ظلمي فاحش و غيرقابل جبران اجتماعي مي گردند و روابط زناشويي در خانواده ها را متزلزل مي كنند، در نتيجه امنيت خانوادگي با خطرات جدي از قبيل از هم پاشيدگي بنيان خانواده و عقده مند شدن مردان، روبرو مي شود و اين مشكلات زيانبار به محيط جامعه كشيده شده، امنيت اجتماعي را در نظام اسلامي با آشفتگي جدي مواجه مي سازد.

از ديگر آثار سوء بي حجابي و تاثير آن در زوال امنيت اجتماعي مي توان به فقدان تعادل فكري، رواني و اجتماعي افراد جامعه، ايجاد احساس بي مسووليتي در نسل جوان جامعه، از بين بردن انگيزه هاي ازدواج مشروع در جوانان و تقويت احساس بي ارزشي و پوچي انسان ها اشاره نمود، كه به دليل گستردگي بحث، از توضيح آنها خودداري مي شود (ر.ك: مساله حجاب، شهيد مرتضي مطهري، ص 80 - 95. حجاب و جامعه، زهرا حسيني موسوي، ص 9 - 70 و حجاب شناسي، چالش ها و كاوش هاي جديد، حسين مهدي زاده، بخش شبهه هاي وارده در حجاب و پاسخ هاي نغز آن از سوي دانشمندان اسلامي).

نتيجه

از مباحث بيان شده در اين مقاله، به خوبي رابطه حجاب و امنيت اجتماعي، آشكار مي گردد و نمايان مي شود كه اسلام، جهت حفظ امنيت اجتماعي، طرفدار حجاب بيشتر و حداكثر بانوان، به ويژه زنان و دختران جوان در بيرون از منزل و در مواجهه با نامحرم است. از ديرباز، بعضي از مصاديق حجاب برتر، مانند لباس هاي بلند، مقنعه و چادر مشكي، ضامن امنيت بوده و داراي اصل و ريشه قرآني مي باشند. از اين مقاله به خوبي اين نكته فهميده مي شود و به دست مي آيد كه مساله حجاب، يكي از مهم ترين چارچوب هاي احكام الهي جهت تضمين سعادت فردي و اجتماعي بشريت است و اينكه عده اي با استفاده از شبهات و روش هاي القايي تبليغ منفي، به جاي ارايه دادن طرح مشخص و جالبي براي ترويج الگوهاي مطلوب از حجاب اصيل و برتر، به جنگ روحي و رواني بر عليه زنان متدين و عفيف جامعه و اضمحلال امنيت اجتماعي اقدام مي نمايند، به سختي در اشتباه و گمراهي آشكارند و بايد بدانند كه از اقدامات نابهنجار خويش سودي جز تخريب شخصيت دروني خود نخواهند برد.

با توجه به واقعيتهاي موجود از حجاب در جامعه، بايد تمام ابزارهاي فرهنگ ساز از قبيل كتاب، مطبوعات و صدا و سيما به سوي ارزش هاي اسلامي كه يكي از بارزترين آنها رعايت پوشش و حجاب برتر و مطلوب و امنيت اجتماعي فراگير است، هدايت شوند و همه افراد را به مهم ترين وجهي رهنمون گردند.

آثار و پيامدهاي حجاب

نوشته محمدحسين درافشان

منبع : ghaemiyeh


 

گردآوری:گروه زنان سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/zanan.html

پي نوشت:

9. ر.ك: آيين بهزيستي، ج 3، ص 219.

10. مساله حجاب: استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 94 - 84.

11. «..اني اخاف انْ يبدل دينكم او ان يظْهر في الارض الفساد»، سوره مومن، آيه 26.

12. ر.ك: انقلاب يا بعثت جديد، حجه الاسلام هاشمي رفسنجاني، ص 17.

13. ر.ك: پژوهشي نو پيرامون انقلاب اسلامي، حميد دهقان، ص 182 - 180.

14. تحليلي نو و عملي از حجاب در عصر حاضر، محمدرضا اكبري، ص 190 - 193.

آداب برخوردهاي اجتماعي حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله

Image result for ‫آداب برخوردهاي اجتماعي حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله‬‎

آداب برخوردهاي اجتماعي حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله

از كتاب منتهي الامال اثر مرحوم حاج شيخ عباس قمي

آداب برخوردهاي اجتماعي

آداب مجلس پيامبر

شوخى هاى پيامبر

 


آداب برخوردهاي اجتماعي

و صاحبان علم و صلاح و اخلاق حسنه را گرامى مى داشت و شريف هر قوم را تأليف قلب مى فرمود و خويشان خود را احسان مى كرد بى آنكه ايشان را بر ديگران اختياركند مگر به چيزى چند كه خدا به آن امر كرده است و ادب هر كس را رعايت مى كرد و هر كه عذر مى طلبيد قبول عذر او مى نمود

و هرگز كسى را دشنام نداد و هرگز زنان و خدمتكاران خود را نفرين نكرد و دشنام نداد و هر آزاد و غلام و كنيز كه براى حاجتى مى آمد برمى خاست و با او مى رفت. و درشتخو نبود و در خصومت صدا بلند نمى كرد و بد را به نيكى جزا مى داد و به هر كه مى رسيد ابتدا به سلام مى كرد و ابتدا به مصافحه مى نمود و هركه نزد او مى آمد او را گرامى مى داشت و گاهى رداى مبارك خود را براى او پهن مى كرد و او را ايثار مى نمود به بالش خود. و رضا و غضب، او را از گفتن حقّ مانع نمى شد

 

ادامه نوشته

آداب جنگ

Image result for ‫آداب برخوردهاي اجتماعي حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله‬‎

آداب جنگ

هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم مى گرفت لشگرى را به جنگى بفرستد، آنها را مى طلبيد و در مقابل خود نشانده و مى فرمود: به نام خدا و در راه خدا و بر روش پيامبر او حركت كنيد. به دشمنان خويش خيانت نكنيد، آنها را مثله ننمائيد و با آنها مكر نورزيد. پيرمرد ضعيف و زن و كودك را نكشيد. درختان را قطع ننمائيد، مگر اينكه ناچار شويد. هر كس از مسلمين از كوچك و بزرگ توجهى به يكى از مشركين داشته باشد و او را پناه بدهد، او در امان است تا كلام خدا را بشنود، اگر از شما متابعت كرد از برادران دينى شما محسوب مى شود، و اگر امتناع كرد، او را به منزلگاه خود برسانيد و از خدا استعانت جوئيد.

آداب رفتارهاي ظاهري آن حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله

Image result for ‫آداب برخوردهاي اجتماعي حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله‬‎

آداب رفتارهاي ظاهري آن حضرت محمد صلوات اللّه عليه و آله

از كتاب منتهي الامال اثر مرحوم حاج شيخ عباس قمي

آداب غذا خوردن

لباس آن حضرت

رفتار ظاهري آن حضرت

عجايب ظاهري از آن حضرت

 


آداب غذا خوردن

و روايت شده كه آن حضرت سير و پياز و تره و بقل بدبو تناول نمى نمود و هرگز طعامى را مذمّت نمى فرمود و اگر خوشش مى آمد مى خورد والاّ ترك مى كرد و در مجلس از همه مردمان پيشتر دست به طعام مى برد و از همه كس ديرتر دست مى كشيد و از جلو خود تناول مى فرمود مگر خرما كه دست به تمامت آن مى گردانيد و كاسه را مى ليسيد و انگشتان خود را يك يك مى ليسيد و بعد از طعام دست مى شست و دست بر رو مى كشيد و تا ممكن بود تنها چيزى نمى خورد. (ر. ك بحار الانوار 16/241 246)

و در آب آشاميدن اوّل (بسم اللّه) مى گفت و اندكى مى آشاميد و از لب بر مى داشت و (الحمدللّه) مى گفت تا سه مرتبه و گاهى به يك نفس مى آشاميد و گاهى در ظرف چوب و گاه در ظرف پوست و گاه در خَزَف تناول مى نمود و چون اينها نبود دستها را پر از آب مى كرد و مى آشاميد و گاه از دهان مَشگ مى آشاميد. و هرگز با دو انگشت طعام نمى خورد و بلكه با سه انگشت و بالاتر ميل مى فرمود.

و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه فرمود با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم در كندن خندق، ناگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام آمد و پاره نانى براى آن حضرت آورد و حضرت فرمود كه اين چيست؟ فاطمه عليهاالسّلام عرض كرد قرص نانى براى حسن و حسين (عليهماالسلام) پخته بودم و اين پاره را براى شما آوردم. حضرت فرمود كه سه روز است كه طعام داخل جوف پدر تو نشده است و اين اوّل طعامى است كه مى خورم (بحار الانوار 16/225، حديث 28).

و روايت شده كه شب جمعه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در مسجد قُبا اراده افطار نمود و فرمود كه آيا آشاميدنى هست كه به آن افطار نمايم، اوس بن خولى انصارى كاسه شيرى آورد كه عسل در آن ريخته بود، چون حضرت بر دهان گذاشت و طعم آن را يافت از دهان برداشت و فرمود كه اين دو آشاميدنى است كه از يكى بديگرى اكتفا مى توان نمود من نمى خورم هر دو را و حرام نمى كنم بر مردم خوردن آن را وليكن فروتنى مى كنم براى خدا و هركه فروتنى كند براى حق تعالى خدا او را بلند مى گرداند و هركه تكبر كند خدا او را پست مى گرداند و هركه در معيشت خود ميانه رو باشد خدا او را روزى مى دهد و هركه اسراف كند خدا او را محروم مى گرداند و هركه مرگ را بسيار ياد كند خدا او را دوست مى دارد. (الكافى 2/122، باب التواضع، حديث 3)

و بعد از طعام انگشتان خود را مى ليسيد.

و خربزه را دوست مى داشت

و خيار را گاه با رُطَب و گاه با نمك تناول مى فرمود. و از ميوه هاى تر خربزه و انگور را دوستتر مى داشت و اكثر خوراك آن حضرت آب و خرما يا شير و خرما بود. گوشت و ثريد و كدو را بسيار دوست مى داشت و شكار نمى كرد. امّا گوشت شكار را مى خورد و پنير و روغن مى خورد و از گوسفند دست و كتف را و از شوربا كدو را و از نانخورش سركه را و از خرما عَجْوَه را و از سبزيها كاسنى و باذروج كه ريحان كوهى است دوست مى داشت و سبزى نرم را. (مناقب ابن شهر آشوب 1/190 192، تحقيق دكتر بقاعى، بيروت)

ادامه نوشته

آخرین روزهای زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

28-safar

-آموزش اهمیت حق الناس به مردم توسط پیامبر (ص)

-رازی که فاطمه زهرا سلام الله علیه را آرام کرد

-امیر المومنین(ع) برادر و حبیب دل پیامبر(ص)

-چه کسی باعث شد وصیت پیامبر نوشته نشود ؟

هم اکنون سال 11هجری است، سکوت مرگباری مدینة النَّبی رافرا گرفته ووجود ملکوتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بستر بیماری آرمیده است.

رحمتٌ لِلعالَمینی که 23سال برای هدایت وارشاد مردم متحمل رنجها و مشقتهای فراوان گشته و بعدازماجرای حجة الوداع که به فرمان خداوند ولایت مولا امیرالؤمنین علی(علیه السلام) را اعلان ورسالت خودرابه اتمام رسانده بود ولی بازهم آثاراندوه وملال برچهره مبارکش نمایان بود.

آری، اوبخوبی خطرمنافقان وآفتهای این نهال نوپا رامی دید، همان کسانی که لحظه ای هم به رسالت پیامبرایمان نیاوردند، همان کسانی که بغض حیدر(علیه السلام) رادردل داشتند همان کسانی که بارها وبارها سبب آزارپیامبرشدند.

پیامبردربستربیماری آرمیده است، باوجود بیماری خودگاه وبیگاه به مسجد می آمد وبامردم نمازمی گذارد. دریکی ازروزها که حضرت علی(علیه السلام) وفضل بن عباس زیربغلهای مبارک پیامررا گرفته بودند تا به مسجد ببرند درحالیکه پاهای مبارکشان برروی زمین کشیده می شد به مسجد آمدند وبالای منبررفته وفرمودند: ای گروه اصحاب چگونه پیغمبری بودم برای شما؟

آیا خودبه نفس نفیس جهاد نکردم درمیان شما؟ آیا دندان پیشین مرا نشکستند؟ آیا جبین مراخاک آلود نکردند؟ آیاخون برروی من جاری نکردند تاآنکه ریش من رنگین شد؟ ...

صحابه گفتند: بلی یارسول خدا به تحقیق که صبرکننده بودی برای رضای خداونهی کننده بودی برای خدا.

پیامبرفرمود: حق تعالی حکم کرده است وسوگند یادنموده است که نگذرد از هیچ ظالم وستمکاری. پس سوگند میدهم شمارابه خداکه هرکس از جانب من به اوظلمی شده بگوید وقصاص کندکه قصاص دردنیا نزدمن محبوبتراست ازقصاص عقبی ودرحضورگروه ملائکه وانبیاء.

همه گریستند، شدت اندوه به حدی است که احدی دم نمی زند. ناگهان مردی ازانتهای مجلس برخواست اوکسی جزسوادة بن قیس نبود.

گفت: ای رسول خدا، پدرومادرم به فدایت. هنگامی که ازطائف می آمدی من به استقبال توآمدم. درحالیکه برناقه خشمگین خودسواربودی، چوب دست خودرابالا بردی تابرمرکب خود بزنی ولی برشکم من فرودآمد.

دراین هنگام پیامبردستورداد: بلال برودهمان چوب دست رابیاورد. لحظاتی بعدچوب دست پیامبردردستان قیس بود وپیامبرآماده برای قصاص. نفسهادرسینه حبس شده، همه مات ومبهوت قیس رامی نگرند، خدایااومی خواهدچه کند؟ ناگهان آن مردسینه وشکم پیامبررابوسیدوگفت: ای خدا من به سینه پیامبربرای ایمنی ازآتش دوزخ پناه می برم.

دراین هنگام پیامبرفرمود: خداوندا! توعفوکن سوادة بن قیس راهمچنانکه اواز پیامبر توگذشت. آری، بدینسان پیامبربه همه درس بزرگی راآموخت وبه سختی وکشان کشان به منزل بازگشت. اضطراب ودلهره سراسرمدینه رافراگرفته بود. یاران پیامبربادیدگانی اشکبارودلهایی آکنده از اندوه درخانه پیامبرگردآمده بودند، گزارشهایی که ازداخل خانه به بیرون می رسید ازوخامت حال آن حضرت حکایت می کرد. گروهی ازیاران وعلاقمندان به حضرت ختمی مرتبت، درصدد زیارت آن ماه دل آرا برآمدند اما وخامت حال حضرت اجازه دیداررامیسر نمی کرد. درتمام روزهائی که پیامبردر بستر بیماری بود فاطمه(سلام الله علیها) درکنارپیامبرنشسته ولحظه ای ازایشان دورنمی شد.

ناگهان پیامبربه دخترجگرگوشه خود اشاره کرد که جلوبیاید تابااوصحبت کند. فاطمه(سلام الله علیها) قدری خم شد وسررانزدیک بردوآنگاه پیامبربااوبه طورآهسته سخن گفت: وقتی که سخن پیامبربه پایان رسید، زهرا(سلام الله علیها) سخت گریست وسیلاب اشک ازدیدگان اوجاری گشت. پس ازلحظاتی پیامبرباردیگربه زهرااشاره کردوآهسته بااوسخن گفت، این بار زهرا(سلام الله علیها) باچهره ای باز وقیافه ای خندان ولبانی متبسّم سربرداشت.

این حالت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تعجب وشگفت حاضران رابرانگیخت. ازایشان علت راجویا شدند اما حضرت فرمود: تاپیامبرزنده اند رازایشان رافاش نمی کنم.

اما پس ازدرگذشت پیامبرحضرت زهرا(سلام الله علیها) آن راز را فاش نمودکه پیامبربه رحمت خدامی رودواولین کسی که به اوملحق می شود دخترش فاطمه است.

لحظات آخرین به سرعت سپری می شد، پیامبرچشمان مبارک راگاهی می بست وگاهی به سختی بازمی کرد وبعدازمدت کوتاهی دوباره پلکهای مبارک رابرروی چشمان خودمی کشید. عرق سردی برجبین مبارک پیامبرنشسته است، پیامبرچشمان مبارک رابه سختی بازنمود، فرمود: حبیب دل مرابیاورید، چندین باراین کلام ازدولب رنجوروخشکیده پیامبرخارج شدوهربار که کسی را می آوردند حضرت روی برمی گرداند، پس حبیب دل پیامبرکیست؟  دراین هنگام حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: یقینا علی (علیه السلام) رامی خواهد .1

پیامبربه محض دیدن روی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) خندان شدوفرمود: ای علی(علیه السلام) نزدیک من بیا. دست اوراگرفت ونزدیک بالین خودنشاند وازهوش رفت. دراین حال امام حسن(علیه السلام) وامام حسین(علیه السلام) واردشدند، هنگامی که حال پیامبر رابدینسان دیدند فریاد واجَدَّاه، وامحمَّداه! سردادندوخودرابه سینه آن حضرت افکندند.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) خواست آن دورا ازروی سینه پیامبربلندکند که دراین حین پیامبربه هوش آمده وفرمود: علی جان، بگذارکه من این دوگلم رابیشترببویم وآنهانیزبامن وداع کنند، زیرابعدازمن به این دوظلم بسیاررواخواهندداشت وبه تیغ وزهرستم کشته خواهندشد، پیامبرباگفتن این سخن ازهوش رفت، پس ازمدتی که دوباره به هوش آمدچشمان خسته اش را بازنمود وبه مهاجرین وانصارکه گرد بسترآن شمع راستین بشریت حلقه زده بودند، نگریست، سپس فرمود: برای من قلم وکاغذی(کنف گوسفند) بیاورید، می خواهم برای شمانامه ای بنویسم که هیچگاه گمراه نشوید، یکی ازصحابه برخواست تاامرپیامبررااطاعت کندکه ناگهان صدای شیطان ازگلوی عمرخارج شد، صبرکن، صبرکن.

لازم نیست کاغذوقلم بیاوری این مردهذیان می گوید، ماراکتاب خدابس است.

- چه می گوئی ای عمر؟! اورسول خداست هیچگاه هذیان نگفته ونمی گویداوازهرگونه خطا منزه ومبرَّی است.

- همین که گفتم، کتاب خدابرای مابس است.

بعدازاین واقعه بین صحابه درگیری لفظی رخ داد. عدّه ای حرف عمرراتکرارکرده وعده ای نیزمی گفتند قول، قول رسول الله(صلی الله علیه وآله)است.

آری، دیوسیرتان بخوبی دریافته بودند که پیامبر چه چیزی رامی خواهدبنویسد، اومی خواهد ولایت وسرپرستی امت راکه بارها بارها اعلام داشته بود وبارزترین نمونه آن غدیربود راباخط خودبنویسد، اماافسوس وصد افسوس که نگذاشتند. بعدازبگومگوبین اصحاب یکی ازصحابه گفت: یارسول الله می خواهید اکنون قلم وکاغذ رابیاورم؟ پیامبردراین حین فرمود: نه، بعدازاینکه این سخنان راازشماشنیدم نیازی به آن ندارم ولی شمارا وصیت می کنم که بااهل بیت من به نیکی رفتارکنید.2

دراین هنگام حالت احتضار دروجود مقدس پیامبر نمایان گشت ودرحالیکه سرمبارکشان درآغوش حضرت علی(علیه السلام) بود، فرشته قابض ارواح ظاهرگشت وپس از عرض سلام وباکسب اجازه ازرسول گرامی اسلام، روح ایشان رابا خودبه ملکوت اعلی برد، پیامبرآرام آرام چشمان مبارک خودرابرروی هم گذاشتند وباقلبی اندوهگین ازنافرمانی امت ونگران ازآینده اهل بیتش ازاین دیارفانی رخت بربست وبه جوارحق تعالی شتافت.

 

 

----------------------------------------------------

(1) منتهی الامال ،ج1ص198

(2) منتهی الامال،ج1،ص202

 

آخرين صحابي و نخستين زائر حسيني  


يکي از راههاي عميق و در عين حال ساده و آسان براي شناخت اسلام ‏و آثار سازنده آن، مطالعه زندگي اصحاب خاص پيامبر(ص) و امامان‏معصوم(عليهم السلام) است. آنها که تا آخر عمر در خط پيامبر و امامان بودند و از جانب آن بزرگوران مورد تاييد قرار گرفتند.
جابر بن عبد الله انصاري از افراد نادري است که به راستي شاگرد فهيم، عارف، پارسا، مجاهد و وارسته پيامبر(ص) بود. وي بيش از90 سال عمر پربرکت‏خود را در راه اسلام و گسترش آن صرف کرد وشيرمردي مخلص و نستوه، عابدي وارسته و عاشق و عالمي پرتلاش‏بود. جابر پنج امام را درک کرد، از شاگردان و ياران مخصوص همه ‏آنها بود و در نشر انديشه آنان، سهمي بزرگ داشت.
«جابر بن عبد‌الله انصاري» کسي بود که هم اسلام او را پرورش‏داد و هم او موجب رشد و گسترش اسلام شد. او در اين ميدان، گوي‏سبقت از همگنان ربود و چنان درخشيد که وي را از «اصفيا» مي‏دانند.او به دو موضوع، که در مکتب اسلام بسيار مهم و سرنوشت‏ساز است،اهميت‏بسيار مي‏داد:
1ـ پاسداري و نگهباني عميق و جدي از خط راستين ولايت و رهبري ‏امامان برحق
2ـ نقل و نشر احاديث پيامبر و امامان (عليهم السلام) و گسترش ‏فرهنگ اسلام
او چنان به نشر روايات اهميت مي‏داد که در تمام‏کتب احاديث اسلامي، نام او به عنوان ناقل حديث و ناشر فرهنگ‏اهل بيت (عليهم السلام) مي‏درخشد. پس ضروري است که زندگي اين‏بزرگوار را مورد مطالعه قرار داده، از آن درس گيريم و درزندگي خود به کار بنديم.

جابر کيست؟

جابر بن عبد الله انصاري، يار باوفاي پيامبر(ص) و شيفته حق وپاسدار جان برکف اسلام حدود پانزده سال قبل از هجرت در مدينه و در خانواده‏اي محترم، از خاندان «خزرج» متولد شد. پدر جابر «عبد الله بن عمرو» از نخستين کساني است که قبل از هجرت‏پيامبر(ص) از مکه به مدينه، اسلام را پذيرفت. او تمام زندگي‏اش‏را وقف گسترش اسلام کرده بود. و بيش از صد سال داشت. در جنگ بدر شرکت کرد و در جنگ احد به درجه رفيع شهادت دست‏يافت. نام مادرجابر «نسيبه» بود و دختر عقبه بن عدي به شمار مي‏آمد.

جابر در عصر پيامبر

هنگامي که پدر جابر به شهادت رسيد، جابر 9 خواهر داشت. گروهي‏بر اين باروند که جابر پنج فرزند داشت، سه پسر که عبدالرحمن،محمد و حميد نام داشتند و دو دختر که ميمونه و ام حبيب‏خوانده مي‏شدند. به سبب نام پسرهايش، جابر را ابو عبدالرحمن وابو محمد و گاه ابو عبد الله مي‏خواندند. جابر در عصر پيامبر(ص) عنصري پاک، مجاهدي مخلص و صحابي رسول‏خدا(ص) شمرده مي‏شد و همراه پيامبر(ص) در 19 غزوه شرکت کرد.امام باقر(ع) فرمود: «از جابر بن عبدالله انصاري شنيدم که‏مي‏گفت:از رسول خدا(ص) در مورد سلمان پرسيدم، فرمود: سلمان درياي علم‏ و معرفت است که نمي‏توان به آخر آن رسيد. سلمان داراي علم‏گذشته و آينده است. خداوند دشمن دارد، کسي را که با سلمان‏دشمني کند و دوست دارد آن را که با سلمان دوستي ورزد. عرض کردم در باره ابوذر غفاري، مقداد، و عمار ياسر چه مي‏فرمايي؟حضرت پاسخ را تکرار کرد. از محضر رسول خدا(ص) بيرون آمدم، تااين چهار تن (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ياسر) را ديدار کنم و به آنها بشارت دهم. وقتي از حضور رسول خدا(ص) حرکت کردم،فرمود: «الي يا جابر و انت منا، ابغض الله من ابغضک و احب من‏احبک‏ «:‌اي جابر، تو از خاندان ما هستي، خداوند دشمن دارد آن‏را که با تو دشمني ورزد و دوست دارد آن را که با تو دوستي‏کند.»

وصيت مخصوص پيامبربه جابر

از ويژگي‌هاي جابر بن عبد الله انصاري، وصيت پر راز و رمز رسول‏خدا(ص) به اوست. اين امر شگفت‏انگيز بيانگر مقام ارجمند و شخصيت عظيم جابر است. رسول خدا(ص) به جابر فرمود: «اميد آن‏است که عمر طولاني کني تا فرزندي از من را که از نسل حسين(ع)است و محمد نام دارد، ببيني که علم دين را مي‏شکافد و تشريح ‏مي‏کند. وقتي او را ملاقات کردي، سلامم را به وي برسان.»

جابر بعد از پيامبر

از گفتار و روش جابر و قرائن بسيار استفاده مي‏شود که جابر بن‏عبد الله انصاري، بعد از رحلت پيامبر(ص)، هيچگاه به راه ديگران‏نرفت و با کمال شهامت در خط راستين اسلام پابرجا ماند. او ازافراد نادري است که فراز و نشيب‌ها وي را نلغزاند. ابو زبيرمکي مي‏گويد: جابر را ديدم بر عصايي تکيه داده، از کوچه‏هاي‏مدينه عبور کرد، به محل اجتماع مردم مدينه آمد و گفت: «علي خير البشر فمن ابي فقد کفر، معاشر الابصار ادبوا اولادکم‏علي حب علي ـ علي(ع) بهترين انسانهاست، پس هرکس منکر اين‏موضوع شود، راه کفر پيموده است.‌اي مردم مسلمان مدينه،فرزندان خود را بر اساس دوستي و عشق علي(ع) تربيت کنيد، هر کس‏مانع از آن شد، بنگريد که مادرش چگونه او را زاده است.»(اصالت‏خانوادگي ندارد).
«ابو زبير» مي‏گويد: از جابر پرسيدم:علي چگونه شخصي بود؟ جابر ابروانش را که روي چشمانش افتاده بود، بالا زد و گفت:علي بهترين افراد بشر در روي زمين بود. در زمان رسول‏خدا هرگاه مي‏خواستيم منافقان را بشناسيم، معيار ما ارتباط با علي بود. يعني هر که با علي رابطه خوبي نداشت، منافق‏بود و هر که روابط خوبي با حضرت داشت، مسلمان حقيقي بود.

ناشر افکار خاندان نبوت

تلاش بي‏وقفه از ويژگي‌هاي جابر بود. در نشر افکار و فرهنگ‏امامان(عليهم‌السلام) در زماني که دشمنان براي پوشاندن فرهنگ‏اهل‏بيت(عليهم السلام) تلاش مي‏کردند، جابر گاه براي دريافت‏حديثي‏از پيامبر(ص) از مدينه به سوي شام (با وسايل آن زمان) حرکت‏مي‏کرد. در مورد وثاقت جابر، امام باقر(ع) فرمود: «جابر هرگزدروغ نمي‏گويد.»در اين باره، تاريخ‏نويسان گفته‏اند: «و کان‏من المکثرين في الحديث، الحافظين للسنن.»جابر در نقل گفتارو فرهنگ اسلام بسيار کوشا بود و از پاسداران سنتهاي اسلام به‏شمار مي‏آمد.

ياور امام زمان

بعضي از دانشمندان و سيره‏نويسان، تأويل معناي آيه «ان الذي‏فرض عليک القرآن لرادک الي معاد» را به رجعت جابر با امام‏زمان حضرت مهدي(عج) مربوط مي‏دانند. شايد رسول خدا(ص) يا يکي ازامامان(عليهم‌السلام) با خواندن آيه فوق به جابر بشارت داد که هنگام ظهور حضرت مهدي زنده مي‏شوي؛ از ياران نزديک و مخلص‏آن حضرت خواهي بود و در تثبيت و گسترش حکومت جهاني آن حضرت‏نقش بسزايي برعهده خواهي داشت.

نخستين زائر کوي حسيني

آنچه بر شهرت جابر افزود و نام او را جهاني و جاودانه ساخت،اين بود که در روز اربعين سال 61 هجري، به عنوان «نخستين‏زيارت‏کننده مرقد شريف امام حسين(ع) به کربلا آمد و به زيارت‏پرداخت.»
پيوند مقدس و مخلصانه با امام حسين به او رنگ‏حسيني داد و او در کنار امام حسين بر قله رفيع جهان و زمان‏قرار گرفت؛ زيرا زيارت او زيارتي معمولي نبود، بلکه زيارتي‏سياسي و انقلابي و پايه‏گذار شکستن زرق و برق طاغوت زمان(يزيد) و طاغوتهاي ديگر بود. اين زيارت چون پتکي بر سر يزيديان و بردگان زر و زور فرود آمد. گويا خداوند مي‏خواست تاجابر در پرتو نور حسيني در همه جا حضور يابد و شيوه‏اش، الگويي ‏براي مسلمانان راستين گردد.

چگونگي زيارت جابر

«عطيه عوفي» مي‏گويد:من با جابر بن عبد الله انصاري به زيارت قبر حسين(ع) رفتم.وقتي به کربلا رسيديم، جابر نزديک شط فرات رفت، غسل کرد.قطيفه‏اي به کمر بست و قطيفه‏اي ديگر بر دوش افکند. سپس کيسه‏اي‏که همراهش بود، گشود و از آن آرد «سعد» (ريشه خوشبوي کوفي)بيرون آورد و خود را خوشبو کرد. سپس به طرف مرقد شريف امام‏حسين حرکت کرد.
در حالي که مشغول ذکر خدا بود، خود را نزديک قبور رساند و گفت:« مرا به قبر حسين برسان تا آن را لمس کنم.»دستش را گرفتم و به قبر رساندم. هنگامي که دستش به‏خاک مرقد حسين رسيد، از شدت اندوه بيهوش شد و به روي قبرافتاد. من بر وي آب پاشيدم. وقتي به هوش آمد، سه بار گفت:« يا حسين...ياحسين... ياحسين...»سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه» ؛آيا دوست‏جواب دوستش را نمي‏دهد؟! بعد گفت: «چگونه جواب دهي که خون ازرگهاي گلويت‏بر سينه و شانه‏ات فرو ريخته و ميان سر و بدنت جدايي‏افتاده است! من گواهي مي‏دهم تو فرزند بهترين پيامبران و سرورمؤمنان و اسوه تقوا و پرهيزکاري و زاده‌هاديان و رهبران، وپنجمين تن از اصحاب کسا، فرزند بزرگترين نقبا ـ علي(ع) ـ و فرزندسرور زناني. چرا چنين نباشي که دست‏سيد المرسلين تو را پروراند، در دامن‏پرهيزکاري بودي،از پستان ايمان شير خوردي، با اسلام از شير بازگرفته‏شدي و در زندگي و هنگام مرگ پاک بودي. قلب مؤمنان، از فراقت‏سوخت. آنها شک ندارند که تو زنده‏اي، سلام‏و خشنودي خدا بر تو باد. گواهي مي‏دهم داستان تو مانند جريان‏شهادت حضرت يحيي بن زکريا بود. (که طاغوت زمان سر از پيکرش‏جدا کرد.)....»
عطيه عوفي مي‏گويد: سپس جابر، به اطراف قبر امام‏حسين(ع) متوجه شد و ساير شهيدان کربلا را چنين زيارت کرد: «درود و سلام بر شما ارواحي که در محور قبر امام حسين جاي‏گزيديد. و شتر خود را در آستان او خوابانيديد. گواهي مي‏دهم‏شما نماز را به پا داشتيد و زکات را ادا کرديد و امر به معروف‏و نهي از منکر انجام داديد و با منحرفان و ملحدان جنگيديد.شما خدا را عبادت کرديد تا مرگتان فرا رسيد. سوگند به خدايي‏که محمد(ص) را به راستي فرستاد، ما با شما در آنچه بدان واردشديد، شريک بوديم.
عطيه عوفي مي‏گويد: از او پرسيدم که ما چگونه در جهاد و پيکار آنها (شهيدان کربلا) شرکت داريم؟ ما در فراز و نشيب همراه آنها نبوديم و شمشير نکشيديم، ولي اين‏شهيدان جانبازي کردند، به گونه‏اي که سرهايشان از بدنشان جداشد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بيوه گشتند؟ جابر در پاسخ‏گفت: «‌اي عطيه، از حبيب خود رسول خدا شنيدم که مي‏گفت: هر کس‏قومي را دوست‏بدارد، با آنها محشور مي‏شود و هر کس عمل قومي رادوست‏بدارد، در آن عمل با آنها شريک است. سوگند به خداوندي که‏محمد(ص) را به راستي فرستاد، نيت من و اصحابم همان نيت امام‏حسين(ع) و اصحاب اوست؛ نيتي که بر اساس آن به شهادت رسيدند.»

ديدار با امام سجاد و همراهان آن حضرت

آيا جابر در روز اربعين کاروان اهل‌بيت(عليهم السلام) را نيز زيارت کرد؟ در اين باره چند نظر وجود دارد:
1ـ امام سجاد و همراهانش درهمان اربعين اول (20 صفر سال‏61) از شام به کربلا آمد و در همان روز با جابر ملاقات کردند.
2ـ اين ملاقات، در اربعين دوم همان سال يا در اربعين سال بعد(سال 62 هجري) تحقق يافت.
3ـ جابر و همراهان در اربعين اول سال 61 هجري به زيارت قبرامام حسين توفيق يافتند، ولي ملاقات اهل بيت (عليهم‌السلام)بعد از خروج از کوفه، در مسير خود به شام نخست‏به کربلا آمدند،به زيارت پرداختند و سپس به شام رفتند. آنها در اين روز که‏مصادف با اربعين بود با جابر و همراهانش ملاقات کردند.
به نظرمي‏رسد که نظر سوم از بقيه مناسبتر است.

نام جابر بر ضريح امام حسين

جالب توجه اين که در بالاي ضريح مقدس امام حسين(ع) که به وسيله‏شيعيان از هندوستان تهيه شده و 5/5 متر دراز و 5/4 متر پهنادارد، با آب طلاي خالص آيه نور و پس از آن، اين حديث نبوي‏نگاشته شده است: «يا جابر زر قبر الحسين فان زيارته تعدل‏ماه حجه و ان قبر الحسين بن علي ترعه من ترع الجنه... و ان‏کربلا ارض الجنه‏؛»‌اي جابر، قبر حسين را زيارت کن؛ زيرا پاداش زيارت قبرحسين با پاداش انجام دادن صد حج (مستحبي)برابر است و در حقيقت قبر حسين بن علي(ع) گلزاري از گلزارهاي‏بهشت است... و زمين کربلا، زمين بهشت‏به شمار مي‏آيد. جابر به‏سفارش پيامبر(ص) عمل کرد و به عنوان نخستين زائر، در موقعيتي‏دشوار، اين سنت عظيم را بنيان نهاد.

رحلت جابر

پس از آن که جابر، پيام رسول خدا(ص) را به امام باقر رساند،امام باقر(ع) به جابر فرمود: وصيت‏خود را آماده کن؛ زيرا تو در مسير حرکت‏به سوي خدايي! قطرات اشک از چشمان جابر سرازيرشد و به امام باقر عرض کرد: آقاي من، اين خبر را قبل از شما رسول خدا به من داد و فرمود: «چند روز پس از ديدار با محمد بن علي (امام باقر) از دنيامي‏روي.»امام باقر(ع) فرمود: «اي جابر، سوگند به خدا، خداوند علم گذشته و حال و آينده تا روز قيامت را به من عنايت‏فرموده است.»
جابر وصيت کرد و آماده سفر شد. و سر انجام در 73يا 74 يا 78 قمري در 94 سالگي در مدينه از دنيا رفت. طبق بعضي از روايات، امام صادق(ع) فرمود: جابر، آخرين نفر از اصحاب بود که باقي مانده بود. ابان بن‏عثمان، که در آن وقت‏حاکم مدينه بود، بر جنازه جابر نمازخواند.او به فرزندان جابر پيام فرستاده بود وقتي پدرتان از دنيارفت، او را به خاک نسپاريد تا من بر جنازه‏اش نماز بخوانم.زيرا حاکمان نماز خواندن بر جنازه بزرگان را امتياز و افتخار مي‏دانستند.
اگرچه جابر بن عبد‌الله انصاري، در ميدان نبرد با دشمن به شهادت‏نرسيد، ولي با شمشير قلم و بيان و در مسير مبارزه پيوسته بادشمنان بود. او با افشاگري‌هايش بيني دشمنان کينه‏توز را به‏خاک ماليد و از حريم مقدس امامان معصوم دفاع کرد. بي‏ترديد،جابر از مصداق‌هاي روشن اين سخن رسول خدا(ص) به شمار مي‏رود: «اذا کان يوم القيامه يوزن مداد العلماء مع دماء الشهداءفيرجح مداد العلماء علي دماء الشهداء؛» هنگامي که روز قيامت‏مي‏شود، مرکب قلم دانشمندان را با خون شهيدان مي‏سنجند؛ پس مرکب‏قلم دانشمندان بر خون شهيدان برتري مي‏يابد.

نويسنده: مصطفي - غلامحسيني

آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) از زبان علی(ع)

Image result for ‫تصاویر حضرت محمد‬‎

 

پرسش : امام علی(علیه السلام) لحظات آخر عمر شریف رسول خدا(صلی اللهعلی و آله) را چگونه توصیف نموده است؟ پاسخ اجمالی: پاسخ تفصیلی: امیر مومنان علی (علیه السلام) در خطبه197 نهج البلاغهآخرین لحظات حیات شریف رسول خدا(صلی اللهعلیه وآله و سلم) را اینچنین توصیف می نماید:
«وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ وَ اِنَّ رَاْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی. وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَاَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی. وَ لَقَدْ وَلِّیتُ غُسْلَه ـ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ وَ الْمَلاَئِکَهُ اَعْوَانِی، فَضَجَّتِ الدَّارُ وَ الاَْفْنِیَهُ. مَلاٌَ یَهْبطُ، وَ مَلاٌَ یَعْرُجُ، وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِی هَیْنَمَهٌ مِنْهُمْ. یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى وَ ارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ . فَمَنْ ذَا اَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیًّا وَ مَیِّتاً» .(1)
(رسول خدا(صلى اللهعلیه و آله) در حالى که سرش بر سینه ام قرار داشت، قبض روح شد، نفْس او در دستم روان گشت. سپس آن را به چهره کشیدم. من عهده دار غسلاو بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مى کردند. در و دیوار و صحن خانه، به ضجّه درآمده بودند. گروهى [از فرشتگان] به زمین مى آمدند و گروهى به آسمان مى رفتند و گوش من از صداى آنان که آهسته بر آن حضرت نمازمى خواندند، خالى نمى شد! تا زمانى که او را در قبر به خاک سپردیم. چه کسى به آن حضرت در حیات و مرگش از من سزاوارتر است؟).

پی نوشت:
(1). نهج البلاغه ، خطبه 197 .
    

ويژگي ها و شايستگى های پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)





ويژگي ها و شايستگى های پيامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)




در ميان مقامات اجتماعى، هيچ مقامى ارزشمندتر و در عين حال پيچيده‏تر از منصب رهبرى نيست و تا فردى داراى مجموعه‏اى از كمالات و سجاياى انسانى و محاسن اخلاقى نباشد، نمى‏تواند شايسته اين مقام گردد، و به ديگر سخن: رهبر بايد داراى توده‏اى از خوبيهاى متضاد باشد كه در هر مناسبتى از آنها بهره بگيرد مثلاً قاطعيت را با دور انديشى، درستى را با نرمى، شكوه را با درويشى، خوش بينى را با احتياط لازم، به هم آميزد، و با روانشناسى و موقع‏شناسى كامل در هر فرصتى ابزار مناسب آن را به كار گيرد.

اگر در رهبر يك سلسله صفات مثبت لازم است پيراستگى از يك رشته اوصاف منفى نيز دست كمى از لزوم صفات مثبت ندارد، مثلا آدمى كه تحمل انتقاد، و شنيدن عقيده مخالف را ندارد و در مشكلات فاقد شكيبايى لازم است و بر او روح «قبضه كردن مناصب و توقع اطاعت كور كورانه ديگران» حكم فرما است، رهبرى او زيانبار و فاجعه‏انگيز است چه بهتر به اصلاح خويش بپردازد، آنگاه درباره «قيادت» بينديشد.

نايابى اجتماع يك چنين اوصاف مثبت و منفى، سرانجام مسأله رهبرى را به صورت «كبريت احمر» درآورده و با مشكلاتى فراوان روبرو ساخته است و به خاطر همين پيچيدگى است كه بشر امروز در حل امور مربوط به رهبرى به تشكيل كنگره‏ها، سمينارها و شوراها و كنفرانسهاى ميهنى و بين‏المللى دست زده و خواسته است از اين طريق گره رهبرى را بگشايد.

اگر مسأله رهبرى، امروز مورد توجه جهان غرب گرديده، از دير باز پيشوايان بزرگ اسلام، بحثهاى تكان دهنده‏اى پيرامون آن انجام داده‏اند كه نمونه‏هاى آن را در فرمان امام على (ع) به مالك و وصيت او به فرزندش امام حسن (ع)، و پيام فشرده‏اش به محمد بن ابى بكر مشاهده مى‏كنيم.

اگر در رهبرى اجتماعى با كلاف سر درگمى روبرو هستيم، و هر چه بيشتر سعى مى‏كنيم، شايستگان آن مقام را كمتر مى‏يابيم، در مسأله «قيادت الهى» كه در انسانهائى به نام پيامبر و رسول تجلى مى‏كند و مهندسى انسانها را در تمام شؤون زندگى اعم از مادى و معنوى بر عهده مى‏گيرند، با مشكل دو چندان يا ده و صد چندانى روبرو مى‏باشيم، زيرا تحمل مسؤوليت عظيم الهى آنچنان امتيازات بزرگ و برجستگيهاى فزون از حد لازم دارد كه دارندگان آنها را از نظر قدرت به صورت عنقاى مغربى درآورده كه گاهى در ميان امت بزرگ فقط يك نفر شايسته آن مقام مى‏گردد و اگر تاريخ نبوت، پيامبران فزونى را معرفى مى‏كند، ولى پيامبران صاحب كتاب و بالاتر از آن صاحب شريعت بسيار كم بوده و خاتم آنان به يك فرد منحصر مى‏باشد.




نويسنده:آيت الله جعفرسبحانى(دامت برکاته)


ادامه نوشته

جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم







جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم






از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوي پيامبر(ص)، قرآن بود.» شخصيت جامع و چند بعدي پيامبر اسلام و كمال و عظمت معرفتي، اخلاقي و وجودي آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است كه به عنوان نماد مطلق و تام «انسان كامل» در ميان آدميان، حجت و الگويي ماندگار مي باشد.

اگر قرآن كريم، كلام تشريعي حضرت حق است، پيامبر اكرم (ص) كلمه الله الاعظم و كلام تكويني خدا است. اگر قرآن كتابي است با حقايق جاودانه و هميشگي، پيامبر اكرم (ص) نيز حقيقتي عيني و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لايه هاي معنايي و مصداقي عميق و گسترده اي دارد كه تلاش براي كشف آن حقايق بايد استمرار داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) نيز ذخيره اي تمام نشدني و حقيقتي است عيني و انساني، كه شناخت ابعاد مختلف شخصيت ايشان و دستيابي به عمق سيره، سلوك و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادي مستمر نيازمند است.

اگر نياز بشريت به قرآن هرگز پايان نمي يابد و تكامل علمي و اجتماعي انسان، نياز او را به حقايق قرآن كريم نه تنها كاهش نمي دهد كه روزافزون مي سازد، نياز انسان امروز و فردا به پيامبر اكرم(ص) و درس ها و آموزه هاي ايشان پايان ناپذير است و اگر اسلام خاتم اديان و قرآن خاتم كتب آسماني است، پيامبر اكرم (ص) خاتم النبياء و قله رفيع كمال انساني است. او خليفه الله الاعظم و واسطه ابدي نزول فيض الهي است كه: «و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين». قرآن كريم نسخه مكتوب حقيقت نور محمدي (ص) است و پيامبر اكرم (ص) آينه تمام نماي صفات حسناي حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.

پيامبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: علي! كسي جز تو و من خدا را نشناخت و كسي جز خدا و تو مرا نشناخت و كسي جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلايي كه براي غيرخدا ميسر است، جز براي كساني كه در كانون نور محمد (ص) و علي (ع) قرار دارند، امكان پذير نيست، چرا كه اين معرفت و شناخت معرفتي است شهودي و نه ذهني، معرفتي است متناسب با اوج كمال و تعالي شناسنده، نه مدرسه اي و استدلالي.

از آن سو نيز معرفت تام نبي (ص) و وحي (ع) جز براي حضرت حق، براي كسي حاصل نمي شود، چرا كه ديگران همه فروتر از اين دو وجود مقدس- كه نور واحدي از منشأ واحدند- مي باشند و دستيابي به معرفت تام آنان برايشان مقدور نخواهد بود.

حضرت حق در قرآن كريم فراوان درباره پيامبر اكرم (ص) و معرفي ايشان سخن گفته است كه براي آشنايي با جايگاه عظيم نبي اكرم (ص) به اين آيات بايد مراجعه كرد: در قرآن كريم اطاعت خدا و پيامبر (ص) در كنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ايذاء پيامبر اكرم (ص) موجب عذاب دردناك و لعنت خداوند در دنيا و آخرت تلقي شده و دوستي خداوند متعال مشروط به اطاعت از پيامبر اكرم (ص) گرديده است.

خلق و خوي الهي پيامبر اكرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مايه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبير «وانك لعلي خلق عظيم»، توصيف شده، تعبيري كه تنها درباره پيامبر به كار رفته است. پيامبر اكرم (ص) عامل رهايي و آزادي مردمان از زنجيرها و بندهاي سخت معرفي شده است.

بندهايي كه از سويي خرافات و عادات زشت و از سوي ديگر ستمگران و سلطه جويان بر فكر و انديشه و رفتار و حركت تعالي جويانه انسان ها ايجاد كرده اند. او «عبدخدا» معرفي شده است كه با عبوديت و بندگي ذات حق، به عالي ترين درجه عبوديت دست يافته و از همه تعلقات و وابستگي ها رها شده است.

گستره فيض و لطف نبي اكرم نه تنها همه مردمان و آدميان كه عالميان را شامل شده و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمين» معرفي شده است.... اين توصيف ها گوشه اي از معرفي پيامبر (ص) در قرآن است كه مروري همراه با تأمل و درنگ در اين آيات و ديگر آيات، مي تواند آفاق و ابعاد شخصيت الهي نبي اكرم (ص) را براي ما روشن سازد.

ادامه نوشته

بررسی دلائل خاتمیت






بسم الله الرحمن الرحیم

ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین
و کان الله بکل شیءٍ علیما

محمد پدر یکی از شماها نیست بلکه او رسول پروردگار
متعال و ختم کننده پیغمبران است
و خداوند به هر جیزی عالم و دانا می باشد ( سوره احزاب آیه ۴۰ )




بررسی دلائل خاتمیت


از همان روزیکه این آیه شریفه نازل شده و در میان مسلیمن منتشر گردید همه فهمیدند که رسول اکرم آخرین فرستاده و رسول پروردگار متعال بوده و تعلیمات مقدسه آن حضرت (ص) آخرین تعلیمات و کاملترین وظائف و جامعترین دستورها و بالاترین حقایقی است که برای افراد بشر مقرر گردیده و سعادت و کمال و خوشبختی بشر را تأمین کرده است .

اینستکه از همان روز این موضوع جزء عقاید افراد مسلمان و از ضروریات آئین مقدس اسلام بشمار رفته و پیشوایان بزرگ اسلام و محدثین و دانشمندان و علماء و مولفین شهیر جهان و مورخین ، همه به این مطلب معتقد و گویا شده و در کتب و تألیفات خودشان از جمله مسائل مسلمه و مقطوعه قرار داده اند و لذادر این مجال به برخی اسامی که ضمنا ارتباطی در شکل گیری با فرقه انحرافی بابیه و بهائیه داشته اند اشاره می نمائیم:

۱ ـ شیخ احمد احسایی ( همان که سید باب از او تجلیل نموده و او. را مبشر خود می داند . ) در جلد اول جوامع الکلم ( صفحه ـ ۷ ) می گوید : محمد ( ص ) خاتم انبیاء است و پیغمبری بعد از آنحضرت نخواهد آمد زیرا که پروردگار متعال در کتاب خود می گوید و لکن رسول الله و خاتم النبیین و خداوند متعال دروغ نمی گوید . زیرا دروغ گفتن قبیح است و شخص غنی از عمل قبیح بی نیاز است و باز می فرماید ما آتیکم الرسول فخذوه ـ آنچه را که رسول اکرم اظهار می کند بپذیرید ـ و آنحضرت فرموده است : لا نبی بعدی ـ پیغمبری بعد از من نخواهد آمد ـ پس ما باید سخن آنحضرت را قبول کرده و او را خاتم انباء بدانیم

۲ ـ جلد دوم جوامع الکلم ص ۷۰
sید کاظم رشتی ( استاد باب ) در ابتدای کتاب مجموعه الرسائل در ضمن وصیت خود می گوید : وسپس امام دوازدهم حضرت حجت ابن الحسن ………………………….. و آنحضرت زنده است و نخواهد مرد تا هنگامیکه جبت و طاغوت را میان بردارد و شهادت می دهم که شریعت اسلام تا روز حساب باقی خواهد بود .


ادامه نوشته

ویژه نامه ولادت فرخنده امام جعفرصادق ع

ویژه نامه ولادت فرخنده امام جعفرصادق ع


▓ 彡شیــخ الائــمــه * ویــژه نـامه ولادت彡 ▓
▓ 彡
فرخنده امام جعفر صادق علیه السلام

ویژه نامه ولادت فرخنده امام جعفرصادق عویژه نامه ولادت فرخنده امام جعفرصادق ع
در حوالی صبح، قطره های لطیف باران، صورت خاک گرفته
مدینه را شست و با آهنگی منظّم و رقصی موزون،
دست های التماس زمین را نوازش کرد.

بارانی که با وزش ملایم نسیم همراه بود،
طراوتی به کوچه های مدینه بخشید.

آسمان مدینه، زیباترین لباس خود را بر تن کرده بود
و انعکاس آبی آسمان، در چشم هر عابری، امام محمد باقر علیه السلام
را به اعماق دریای بی کران اعجاز و کرامت خداوند بُرد.

ناگهان، لب هایش به هم خورد:«اَلْحَمْدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمینَ».
قدسیان، فوج فوج، بر خانه امام محمد باقر علیه السلام فرود آمدند؛
با طبق طبق احسان و برکت که برای خاکیان، از افلاک به ارمغان آورده بودند.

انتظار به پایان رسید و جهان، به جمال ششمین ستاره امامت روشن شد.
صدای صلوات و شادی، تمام خانه را پر کرد و با بوی یاس
و یاسمن در هم آمیخت.

تا کودک پلک گشود و در آغوش گرم امامت جای گرفت،
بوی سیب، تا ملکوت پیچید و آسمان، از قدومش متبرّک شد.

آمد، تا همه دنیا، با آمدنش صبحی راستین را به تماشا بنشیند
و تمام مکتب های تشنه هان، از علوم غیبی اش سیراب شوند.

آمد، تا از واژه واژه کلام آسمانی اش، تمام مذاهب رونق بگیرند.
خوشحالی از دیدگان ملائک می بارد.

زمین یکپارچه غرق شادی است.
روز میلاد صادق آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم است.

یک جرعه معرفت
قال الصادق علیه السلام
علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما،
فان الصمت زین لک عندالعلما و سترلک عندالجهال.

امام صادق علیه السلام فرمودند:
عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى .
زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است

(مستدرک ،ج ۹، ص۱۷)



یک جرعه معرفت




یک جرعه معرفت


قال الصادق علیه السلام

علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما،
فان الصمت زین لک عندالعلما و سترلک عندالجهال.


امام صادق علیه السلام فرمودند:

عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى .
زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است


(مستدرک ،ج ۹، ص۱۷)





ای قلم ای هم سخن رازها






ای قلم ای هم سخن رازها
پرده گشا از رخ اعجازها


امشب از آیینه سخن ساز کن
شور دگر در دلم آغاز کن

می بده تا مست حقایق شوم
عاشق پابست حقایق شوم


می بده چون ساقی جان آمده
صادق محبوب جهان آمده

او که گل سر سبد رازهاست
آینه دار همه اعجازهاست


ای قلم امشب ز نگاهش بگو
از رخ دلجوی چو ماهش بگو

شب شب زیبای غزل گفتن است
آینه در آینه بشکفتن است


شب شب نور و گل و آیینه‌هاست
شب شب اقرار غم سینه‌هاست

باز به یادت غم دل پا گرفت
قطره دل معنی دریا گرفت


مرغ دلم پر زد و پرواز کرد
تا که سفر سوی تو آغاز کرد

رفت به جایی که پر از نور بود
سینه آیینه پر از شور بود


دید ملائک به سما آمدند
با دل پر شور و نوا آمدند

صدق و صفا صادق اهل کرم
آمده تا پاک شود رنگ غم


او که نگاهش گل خورشیدهاست
دشمن تاریکی تردیدهاست

آمده تا عشق شکوفا شود
بغض دل پنجره‌ها وا شود