گفت و گو در قرآن كريم

گفتار پنجم: موانع گفت و گو
الف) پيروى از گمان وظن: هر گاه يكى از طرفين يا هر دو از ظن و گمان پيروى كنند، از رسيدن به حقيقت‏باز مى‏مانند . قرآن دستور مى‏دهد از چيزى كه علم نداريد پيروى نكنيد . (59) اصولا يكى از مشكلات پيامبران الهى در گفت و گو با مردم و رساندن پيام خداوند به آنان، تبعيت عده زيادى از مردم از گمانهاى به دور از واقعيت و علم است . از اين رو، ظن و گمان، مورد سرزنش قرآن كريم است . (60)
ب) تقليد كوركورانه: عده‏اى، تنها آيين گذشتگان خود را مبنا و ملاك هدايت قرار مى‏دهند و با وجودى كه اين آيينها و عقايد از واقعيت و علم دور هستند، همچنان لجبازى كرده و بر گفته‏هاى خويش پاى مى‏فشرند . اين عده سد راه انبيا بودند . تقليد بى‏چون و چرا از پيشينيان مورد نكوهش قرآن كريم است . (61)
ج) عناد و ستيزه جويى: از نظر قرآن كريم، عده‏اى در مقابل كلام حق، مجادله و ستيزه جويى مى‏كنند . اين عده پس از مشاهده ادله و براهين روشن، به انكار و لجبازى روى مى‏آوردند . (62) در چنين حالتى، هيچ گاه شخصى به حقيقت و هدايت دست نمى‏يابد و گفت و گو خالى از فايده است .
مراء (جدالگرى) نوعى از مجادله است كه شخص از سويى در حيرت است و از سويى ديگر، با طرف مقابل به انكار و ناباورى مى‏پردازد و تلاش مى‏كند مطالب و ديدگاه‏هاى طرف مقابل را از زبان وى بشنود و براى غلبه بر وى، آنها را رد كند و انكار نمايد .
بنابراين، جدالگرى در مجادله‏هاى باطل به كار گرفته مى‏شود و نه گفتمانهاى حق; زيرا گفتمان حق، عبارت است از گفت و گويى كه در آن، هدف گفت و گوكننده، روشن كردن حق و پاسخگويى به شبهه‏هايى كه مطرح شده است، مى‏باشد . به هر حال، گفت و گوكننده چه بر حق باشد و چه بر باطل، روا نيست جدال به مفهوم بيان شده را انجام دهد . (63) قرآن كريم مى‏فرمايد:
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن . (64)
د) پيروى از هواهاى نفسانى و تمايلات شيطانى: هرگاه شخص به دنبال هواپرستى خويش باشد و در پى تامين مال، جاه، شهوت و ... باشد، از دستيابى به حقيقت‏باز مى‏ماند . معبود عده‏اى، هواى نفسانى آنان است (65) و عده‏اى از شيطان تبعيت مى‏كنند . (66) براى اين عده، گفت و گو بى‏فايده است .
ه) يارى‏جويى‏از باطل: قرآن‏كريم، درباره‏قوم نوح و ديگر اقوام، در مبارزه با كلام حق‏چنين‏مى‏گويد:
«و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق ...» (67)
يعنى: و به وسيله باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال کنند

ادامه نوشته

گفت و گو در قرآن كريم

گفتار سوم: اصول و قواعد حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن
ماهيت گفت و گو چگونه بايد باشد و طرفين، در گفت و گو با يكديگر بايد از چه اصول و قواعدى پيروى كنند؟ به چند مورد از اصول يا ويژگيهاى حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن كريم توجه مى‏كنيم:
الف) برخوردارى از منطق و استدلال: آيات زيادى از قرآن كريم، انسانها را به تامل، تعقل (39) و تفكر (40) دعوت مى‏كند . حكمت، (41) و جدال احسن (43) از اصول مسلم قرآن كريم است . صاحب خرد و انديشه كسى است كه به سخنان مخاطب گوش فرا مى‏دهد و بهترين آن را گزينش مى‏كند . (44) اين عده، تنها كسانى هستند كه راه به سوى هدايت و سعادت دارند . گفت و گوهاى خشونت‏آميز يا جدال غير احسن با اصول قرآنى ناسازگار است و پيامد آن چيزى جز كينه و دشمنى نيست . (45)
ب) آشكار بودن پيام گفت و گو: گفت و گوهاى پيامبران الهى با مردم صريح و روشن بود و هر گاه مردم نيازمند توضيح و شرح بودند، با مهربانى و نرمش، مقصود كلام الهى را براى آنان روشن مى‏ساختند . قرآن كريم در آيات متعددى، خود را مبين (46) يا آشكار و واضح معرفى مى كند .
ج) پرهيز از تحميل و اجبار: قرآن كريم هرچند پيام خويش را با قاطعيت‏بيان مى‏كند، با اين حال در قبول دين، اكراهى نيست; (47) راه هدايت را نشان داديم، خواه شاكر باش يا كافر (48) .
بود و در آيات متعددى، تنها وظيفه پيامبر، بلاغ (51) يا رساندن پيام به مردم بود . پيمان مدينه كه بر اساس آن، مسلمانان مدينه با كفار آن شهر، يهوديان و مسيحيان پيمان ترك مخاصمه بستند، نشان‏دهنده مطلب فوق است . با اين حال، قرآن كريم به اهل كتاب خطاب مى‏كند چنانچه ايمان بياوريد، براى شما خير به دنبال دارد . (52)

ادامه نوشته

گفت و گو در قرآن كريم

گفتار سوم: اصول و قواعد حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن
ماهيت گفت و گو چگونه بايد باشد و طرفين، در گفت و گو با يكديگر بايد از چه اصول و قواعدى پيروى كنند؟ به چند مورد از اصول يا ويژگيهاى حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن كريم توجه مى‏كنيم:
الف) برخوردارى از منطق و استدلال: آيات زيادى از قرآن كريم، انسانها را به تامل، تعقل (39) و تفكر (40) دعوت مى‏كند . حكمت، (41) و جدال احسن (43) از اصول مسلم قرآن كريم است . صاحب خرد و انديشه كسى است كه به سخنان مخاطب گوش فرا مى‏دهد و بهترين آن را گزينش مى‏كند . (44) اين عده، تنها كسانى هستند كه راه به سوى هدايت و سعادت دارند . گفت و گوهاى خشونت‏آميز يا جدال غير احسن با اصول قرآنى ناسازگار است و پيامد آن چيزى جز كينه و دشمنى نيست . (45)
ب) آشكار بودن پيام گفت و گو: گفت و گوهاى پيامبران الهى با مردم صريح و روشن بود و هر گاه مردم نيازمند توضيح و شرح بودند، با مهربانى و نرمش، مقصود كلام الهى را براى آنان روشن مى‏ساختند . قرآن كريم در آيات متعددى، خود را مبين (46) يا آشكار و واضح معرفى مى كند .
ج) پرهيز از تحميل و اجبار: قرآن كريم هرچند پيام خويش را با قاطعيت‏بيان مى‏كند، با اين حال در قبول دين، اكراهى نيست; (47) راه هدايت را نشان داديم، خواه شاكر باش يا كافر (48) .
بود و در آيات متعددى، تنها وظيفه پيامبر، بلاغ (51) يا رساندن پيام به مردم بود . پيمان مدينه كه بر اساس آن، مسلمانان مدينه با كفار آن شهر، يهوديان و مسيحيان پيمان ترك مخاصمه بستند، نشان‏دهنده مطلب فوق است . با اين حال، قرآن كريم به اهل كتاب خطاب مى‏كند چنانچه ايمان بياوريد، براى شما خير به دنبال دارد . (52)

ادامه نوشته

گفت و گو در قرآن كريم

«لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي‏» (25)
در دين اكراه راه ندارد; چرا كه راه از بيراه به روشنى آشكار شده است .
«و لو شاء ربك لآمن من في الارض كلهم جميعا ا فانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين‏» (26)
يعنى: اگر پروردگارت مى‏خواست تمامى اهل زمين (بدون اين‏كه اختيارى داشته باشند) ايمان مى‏آوردند، پس آيا تو مردم را به اكراه وا مى‏دارى تا اين كه مؤمن شوند؟!
منطق آزادى فكر و انديشه در عملكرد و روش پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام وجود داشت . پيامبر اسلام با نصاراى نجران به گفت و گو پرداخت . آنان از پذيرش حق خوددارى كردند . در نهايت در مورد مباهله (درخواست از خدا براى رسوايى دروغگو) توافق نمودند . (27) در روايات اسلامى وارد شده است كه وقتى پاى مباهله به ميان آمد، نمايندگان مسيحيان نجران از پيامبر هلت‏خواستند تا در اين باره بينديشند و با بزرگان خود مشورت كنند . بالاخره از اقدام به مباهله خوددارى كرده، حاضر به مصالحه شدند و شرايط ذمه را پذيرفتند . (28) پذيرش شرايط ذمه و مصالحه از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نه اجبار آنان به اسلام يا جنگ با آنان يا مباهله و نفرين آنان، نشان‏دهنده روحيه منطقى و آزادانديشى آن حضرت است . سيره امام صادق عليه السلام مبتنى بر بحث و گفت و گو با گروه‏هاى غيرمذهبى، مثل ملحدين، مشركين و دهريون و نيز گروه‏هايى از اهل كتاب بود . امام با اين افراد، برخوردى حكيمانه همراه با حلم و صبر داشت . ادعاها و ادله آنها را با متانت و صبورى مى‏شنيد و از ادله خود خصم براى رد مدعاى آنان و اثبات اعتقادات اسلامى استفاده مى‏كرد (در اصطلاح منطق به آن، «جدل‏» گفته مى‏شود). مهمترين ابزار امام صادق عليه السلام در برخورد با اين گروه‏ها همان اخلاق معنوى و روحيه بردبارى و گفت و گوى مسالمت‏آميز بود كه سرانجام مخاطب را به تسليم وادار مى‏كرد و كار به جايى مى‏رسيد كه زبان به ستايش و مدح امام مى‏گشود . (29)
و) خوش بينى نسبت‏به ديگران: يكى ديگر از پيش‏فرضهاى گفت و گو، خوش‏بين بودن و احترام به طرف گفت و گوست . همه انسانها از فطرت الهى بهره‏مندند . اگر فشارها و هوسها برداشته شود، پاكى و اصالت آنان ظاهر مى‏گردد . از اين رو، قرآن كريم، تمسخر ديگران را ممنوع ساخته و از مسلمانان مى‏خواهد كه اقوام ديگر را مسخره نكنند:

ادامه نوشته

گفت و گو در قرآن كريم

گفتار دوم: زمينه‏ها و پيش‏شرطهاى گفت و گو از نگاه قرآن

منظور از زمينه‏ها و پيش شرطهاى گفت و گو، امورى است كه فراهم آوردن و مراعات آنها در تمام مراحل گفت و گو لازم و ضرورى است . به برخى از اين موارد اشاره مى‏كنيم:
الف) پذيرش دو طرف يا چند طرف: يكى از پيش‏فرضهاى آغازين گفت و گو، پذيرش دو طرف يا چند طرف است كه با استفاده از علائم، از جمله كلام به شكلهاى مختلف با يكديگر تبادل معنا مى‏نمايند . اين امر مورد پذيرش قرآن كريم است . البته پذيرش طرف مقابل به معناى حقانيت او نيست، بلكه منظور اين است كه گفت و گو وقتى تحقق پيدا مى‏كند كه هر يك از طرفين، سخن طرف ديگر را بشنود و با يكديگر به تبادل آرا و عقايد بپردازند . حضرت موسى عليه السلام مامور مى‏شود حتى با فرعون، دشمنترين دشمنان خدا، به گفت و گو بپردازد و آيات الهى را به او ابلاغ كند:
آن گاه بعد از آنان، موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستاديم . (14)
شما دو نفر (موسى و هارون) به سوى فرعون برويد; همانا او سركشى كرده است . (15)
اهميت پذيرش طرف مقابل، به گونه‏اى است كه اين حق حتى براى مشركان به رسميت‏شناخته شده است:
«و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه ذلك بانهم قوم لا يعلمون‏» (16)
يعنى: و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به مكان امنش برسان; چرا كه آنان قومى نادانند .
ب) اصل آگاهى و علم: طرفين گفت و گو بايد با آگاهى و علم به مذاكره بپردازند . كرامت و ارزش آدمى به علم و دانش است و به واسطه تعليم اسماى الهى و دريافت تعاليم حق، مسجود ملائكه شد و فرشتگان را به كرنش و تعظيم واداشت . (17)
خداوند از انسان مى‏خواهد نسبت‏به آنچه علم ندارد، پيروى نكند:

ادامه نوشته

گفت و گو در قرآن كريم

گفت و گو در قرآن كريم

در اين نوشتار، نويسنده ابتدا واژه گفت‏وگو را بررسى كرده سپس به زمينه‏ها و پيش‏شرطهاى لازم براى گفت و گو مى‏پردازد . موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهايى كه در قرآن آمده، موضع ديگرى است كه نويسنده آن را مورد كاوش قرار داده است .

چكيده

چندى است كه بازار تعامل بين اديان و تمدنها گرم است . هر كس از ديدگاه خويش، به اين بحث پرداخته است . نظر قرآن به عنوان وحى آسمانى، بسيار حائز اهميت مى‏باشد . در اين نوشتار، نويسنده ابتدا واژه گفت‏وگو را بررسى كرده سپس به زمينه‏ها و پيش‏شرطهاى لازم براى گفت و گو مى‏پردازد . موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهايى كه در قرآن آمده، موضع ديگرى است كه نويسنده آن را مورد كاوش قرار داده است .

مقدمه
در عصر حاضر، گفت و گو از واژه‏هاى بسيار رايج در عرصه فرهنگ، سياست و اجتماع است . در اين راستا، اصطلاح گفت و گوى اديان و گفت و گوى تمدنها نيز مورد بحث و بررسى مى‏باشد . يكى از پرسشهاى اساسى اين است كه اسلام، چه ديدگاهى نسبت‏به گفت و گو دارد؟ و آيا آن را به عنوان يك روش مسالمت‏آميز در تعامل با پيروان اديان و مذاهب ديگر قبول دارد يا خير؟ و به طور مشخص ديدگاه قرآن كريم در اين باره چيست؟
مهمترين هدف اين پژوهش بيان ديدگاه قرآن كريم در خصوص گفت و گوى مسالمت‏آميز با مذاهب و عقايد مخالف است و اين كه اساس رفتار با پيروان مذاهب، رفتار صلح‏آميز و استفاده از روش منطقى بوده و رد بر نظريه كسانى است كه مى‏گويند:
«مادامى كه اسلام باقى است، صلح و سازش پيروان اسلام، حتى با كليميها و مسيحيها و از اين بالاتر با ساير افراد بشر، يك مساله لاينحلى خواهد بود .» (2)
به عبارت ديگر، يكى از علل ضرورت اينگونه پژوهشها «نسبت‏دادن‏خشونت‏به‏اسل ام‏» است . عده‏اى اساس روابط اسلام با غير مسلمانان را بر جنگ و خصومت مى‏دانند . اين اشتباه از اينجا ناشى مى‏شود كه اسلام، اهميت‏بسيارى به جهاد داده است . همين برداشت‏باعث‏شده است كه پاره‏اى از نويسندگان از قبيل منتسكيو، متفكر فرانسوى، اسلام را دين شمشير بداند . وى در كتاب روح القوانين مى‏گويد:

ادامه نوشته

ويژگيهای اساسی قرآن

ويژگيهای اساسی قرآن 

  نوشته:العلامة سيد ابوالحسن علی حسنی ندوی
اين انديشه با اين حقيقت علمی وعقيده مذهبی تناقض دارد. که : اين دين تنها بوسيله نصوص ومتون به امت نرسيده بلکه الفاظ ومفاهيم آن حتی طريق عمل بر آن نيز نسل به به نسل منتقل شده است واين سلسله توارث، در لفظ ومعنی هر دو جريان داشته است. همچنين با صفاتی که خداوند برای قرآن بيان کرده نيز منافات دارد.
خداوند متعال قرآن مجيد را در جاهای متعددی به کلمات «الکتاب المبين» و«عربي مبين» معرفی می کند.
درآغاز سوره يوسف می فرمايد:
{الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}[سوره یوسف : 1-2] « الرا - اين است آيات کتاب روشن. هر آئينه ما فرو فرستاديم آن را به زبان عرب تا شما در يابيد.»
وسوره حجر اينچنين آغاز می شود:
{الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ}[الحجر : 1] « اين است آيات کتاب الهی وقرآن روشن».
اولين سوره شعراء اين است:
{طسم تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ}[ الشعراء : 1-2] « طسم - اين آيات کتاب روشن است».
در سوره شعراء توانايی تفهيم وروشنگری وحيی را که بر قلب پيامبر صلی الله علیه وسلم بوسيله جبريل نازل شده اين گونه بيان می دارد:{وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ*نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ *ِبلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ}[الشعراء:192-195] «هر آئينه قرآن فرود آورده پروردگار عالميان است. فرود آورد آنرا فرشته امانتکار( جبريل) بر دل تو تا (مردم را) نصيحت کنی (فرودآورد) به زبان عربی روشن».
سوره دخان با اين آيه شروع می شود:{حم*وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ}[ الدخان: 1-2] حم- قسم به کتاب واضح.
آيا اين پذيرفتنی است که قرآن با بيان روشنگر ورسای خود که بارها با تاکيد وشدت تمام اين مطلب را تصريح کرده است از بيان مفاهيم صحيح ومدلول حقيقی چهار اصطلاح اساسی خود( که محور نظام اعتقادی وعملی آن هستند) قاصر باشد؟(1).

ادامه نوشته

هفتاد نکته قرآنی

حضور محفل انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
(یعنی در را ببندید که نامحرمان وارد محفل انس ما نشوند).
39. در قرآن کریم از 25 تن از انبیای عظام الهی نام برده شده است و شرح مفصل یا کوتاه دعوت آنان قوم خود را به توحید و نیکوکاری آمده است. این پیامبران عبارتند از: 1. آدم(ع) 2. ابراهیم(ع) 3. ادریس(ع) 4. اسحاق(ع) 5. اسرائیل [ یعقوب](ع) 6. اسماعیل(ع) 7. الیاس(ع) 8. الیسع(ع) 9. ایوب(ع) 10. داود(ع) 11.ذو الکفل(ع) 12. زکریا(ع) 13. سلیمان(ع) 14. شعیب(ع) 15. صالح(ع) 16.عیسی(ع) 17. لوط(ع) 18. محمد(ص) 19. موسی(ع) 20. نوح(ع) 21. هارون(ع) 22. هود(ع) 23. یحیی(ع) 24. یوسف(ع) 25. یونس(ع).
40. اعلام قرآن، یعنی شناخت و معرفی صاحبان نام‏های خاص در قرآن کریم که این نام‏های خاص:
1) گاه شامل رجال است; مانند ذوالقرنین یا شعیب یا ابراهیم.
2)گاه‏شامل نساء است; مانند مریم و زنان بعضی انبیا یا زلیخا که تحت عنوان امراة العزیز همسر عزیز مصر از او نام برده شده است.
3)گاه شامل اماکن جغرافیایی است; نظیر مصر، مدین، مکه و مدینه.
4)گاه شامل غزوات است; مانند بدر، احد (از احد بالصراحه نام برده نشده است) یا حنین.
5) گاه شامل اقوام است; مانند عرب، عاد، یاجوج و ماجوج.
6) گاه شامل نام فرشتگان است; مانند جبرئیل، میکائیل، ملک الموت، مالک دوزخ، هاروت و ماروت.
7)گاه شامل آلهه کفر و بتان است; مانند عزی، لات، منات، ود، سواع، یعوق.
8) گاه شامل ائمة الکفر است; مانند فرعون، سامری، قارون.
9)گاه شامل موجودات غیبی اخروی است; مانند بهشت، جهنم، سلسبیل، کوثر.
10)گاه شامل کتب آسمانی است: زبور، تورات، انجیل و قرآن.

ادامه نوشته

هفتاد نکته قرآنی

وام) است (سوره بقره، آیه 282) که در مصحف مدینه، به کتابت عثمان طه درست‏یک صفحه پانزده‏سطری را در برگرفته است (ص 48). هم‏چنین بلندترین سوره قرآن، سوره بقره است (در مصحف به کتابت عثمان طه 48 صفحه است) و کوتاه‏ترین سوره، سوره کوثر است که طول آن فقط یک سطر و نیم است.
28. مئون / مئین سوره‏هایی هستند که بیش از صد آیه دارند و عبارتند از سوره یونس تا سوره شعراء، منهای سوره‏های ابراهیم، رعد، حجر، مریم، نور، فرقان که کمتر از صد آیه دارند. به‏اضافه سوره صافات، جمعا یازده سوره و نام آنها از این قرار است: یونس، هود، یوسف، نحل، اسراء، کهف، طه، انبیاء، مؤمنون، شعراء، صافات. (شناخت‏سوره‏های قرآن، ص 46)
29. مثانی در اصطلاح علوم قرآنی، عبارت است از: تمام سوره‏هایی که بعد از سوره شعراء تا سوره حجرات قرار دارند و تعداد آیات آنها از صد کمتر است. این سوره‏ها از سوره 27 (نمل) آغاز و تا سوره‏49 (حجرات) ادامه پیدا می‏کند، به‏استثنای سوره صافات که 182 آیه دارد، و به‏اضافه هشت‏سوره دیگر که تعداد آیات آنها از صد کمتر است; یعنی انفال، رعد، ابراهیم، حجر، مریم، حج، نور، فرقان. (شناخت‏سوره‏های قرآن، ص‏46-47)
30. دو آیه در قرآن هست که تمامی حروف الفبا در آنها به‏کار رفته است، این دو آیه عبارتند از آیه 154 سوره آل‏عمران که آغاز آن چنین است: «ثم انزل علیکم من بعد الغم امنة نعاسا یغشی طائفة منکم...» و دیگر آیه 29 ( آیه آخر) سوره فتح که آغاز آن چنین است: «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم...».
31. دو آیه در قرآن کریم هست که صنعت قلب مستوی یا عکس کامل دارد. یعنی از هر دو سو یکسان خوانده می‏شود: 1) «کل فی فلک‏» (یس، 40) 2) و «ربک فکبر» (مدثر، 3).
32. وسط قرآن مجید، یعنی آن‏جا که درست به‏نصف تقسیم می‏گردد در کلمه «ولیتلطف‏» (سوره کهف، 19) است.

ادامه نوشته

هفتاد نکته قرآنی


10. ده تن از حافظان اولیه قرآن کریم از میان صحابه پیامبر(ص) عبارتند از: 1. علی‏بن ابی‏طالب(ع) 2. عثمان 3. ابن مسعود 4. ابی‏بن کعب 5. زید بن ثابت 6.ابوالدرداء 7. سالم مولی ابی حذیفه 8. معاذ بن جبل 9. ابو زید 10. تمیم الداری.
11
. زید بن ثابت که در عهد عثمان سرپرست هیئت تدوین و جمع و کتابت نهایی قرآن و تشکیل مصحف امام (مصاحف عثمانی) شد، هم کاتب وحی بود، هم حافظ قرآن، و هم در عهد ابوبکر و به‏فرمان او بر مبنای وحی مکتوب ولی پراکنده بازمانده از حضرت رسول(ص)، مصحفی کامل فراهم کرده بود که نزد عمر و سپس دختر او حفصه امانت بود، و در عهد عثمان آن‏را مبنای کار قرار دادند.
12. قرآن کریم دارای سی جزء است [ سی پاره]، که هر جزء با جزء دیگر از نظر طول برابر است. احتمال دارد که حضرت رسول(ص) (3) یا جانشینان ایشان این تقسیم را، برای آن‏که قراءت روزانه قرآن آسان باشد، انجام داده‏اند. در مصحف رسمی امروز جهان اسلام، یعنی در مصحف مدینه، به کتابت عثمان طه، هر جزء درست در بیست صفحه پانزده سطری تابت‏شده است.
13. هر جزء از اجزای سی‏گانه قرآن، چهار یا دو حزب و کل قرآن 120 یا شصت‏حزب است. شاید این تقسیم‏بندی نیز برای تسهیل قراءت قرآن در مجالس فاتحه بوده باشد. (4)
14. هر پنج آیه را خمس [ خ] و هر ده آیه را عشر [ ع] تقسیم کرده‏اند و این عمل را «تخمیس‏» و «تعشیر» می‏نامند. و به‏این تقسیم‏بندی‏ها در حاشیه قرآن‏ها اشاره شده است.
15. تقسیم درونی و تفصیلی دیگر قرآن، به رکوعات است. رکوعات برخلاف سایر تقسیم‏بندی‏های قرآن طول و اندازه مساوی و معین ندارد، بلکه قرآن‏شناسان خبره هر بخش متشکل از چند آیه را که، هم موضوع و هم معنا و قابل قراءت در نماز بعد از سوره حمد بوده است، و نمازگزار پس از خواندن آن به‏رکوع می‏رود، رکوع/رکوعات نامیده‏اند. عدد رکوعات قرآن طبق مشهور 540 فقره است.
16. تعداد آیات قرآن بر طبق اصح روایات 6236 فقره است.

ادامه نوشته

هفتاد نکته قرآنی


استاد قرآن پژوه، بهاءالدین خرمشاهی در بخشی از کتاب قرآن شناخت، 101 نکته قرآنی را، که نوعا مرتبط با علوم قرآنی و حاوی اطلاعاتی مفید و ارزنده در زمینه آشنایی با قرآن است و در میان آنها لطایف و ظرایفی نیز مشاهده می‏شود، مطرح کرده است.
از آن‏جا که برخی از این نکات را در بخش‏های مختلف کتاب حاضر بیان کرده‏ایم

هفتاد نکته قرآنی
1. علومی که برای فهمیدن و فهماندن و شناخت و شناساندن هر چه عمیق‏تر و دقیق‏تر قرآن کریم به‏وجود آمده است، و در طی تاریخ اسلام و اسلام‏شناسی بر تعداد آنها هم افزوده شده است، �علوم قرآنی‏� نام دارد. هم‏چنین بعضی فنون نیز مانند تجوید و ترتیل و ترجمه جزو آنهاست. تعداد و عناوین این علوم و فنون قرآنی از این قرار است:
1) تاریخ قرآن 2) علم رسم [یعنی رسم‏الخط] عثمانی 3) شناخت مکی و مدنی 4) علم شان نزول/اسباب نزول 5) علم شناخت ناسخ و منسوخ 6) علم محکم و متشابه 7) تحدی، اعجاز و تحریف‏ناپذیری قرآن 8) تفسیر و تاویل 9) قراءت، تجوید و ترتیل 10) فقه قرآن یا احکام قرآن 11) اعراب قرآن یا نحو و دستور زبان قرآن 12) قصص قرآن 13) علم غریب‏القرآن یا واژگان‏شناسی قرآن 14) علم یا فن ترجمه قرآن. (1)
ادامه نوشته

قرآن و عترت دو محور وحدت و حركت






قرآن و عترت دو محور وحدت و حركت



خدای سبحان همه‌ی مؤمنان را به وحدت بر محور ریسمان الهی كه همان قرآن كریم و عترت طاهرین ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد دعوت می‌نماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها»[1] یعنی همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و به راه‌های متفرّق نروید و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را كه شما با هم دشمن بودید و خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خداوند برادر دینی یكدیگر شدید و در پرتگاه آتش بودید كه شما را نجات داد.
انسان موجودی تكامل‌طلب و متصاعد است و برای بالا رفتن و تعالی یافتن نیاز به دستگیره و ریسمان الهی دارد كه همان قرآن و عترت است. قید «جمیعاً» در آیه نشان می‌دهد كه چنگ زدن فردی به ریسمان محكم الهی كافی نیست بلكه باید همگی با هم در خدمت قرآن و عترت باشند و بدان اتصال داشته باشند. بنابراین، در این كریمه یك تكلیف برای همه مؤمنان است كه ادای آن با چنگ زدن جمعی حاصل می‌شود، نه اینكه هر شخصی دستور داشته باشد به تنهایی به ریسمان خدا تمسّك جوید.
وقتی انسان می‌بیند كه بار امانت الهی را همه باید بردارند، احساس سبكی و نشاط می‌كند، وقتی به بیند كه تمسّك به ریسمان الهی همگانی است و مسئولیتهای دینی تنها متوجّه او نیست، احساس تنهایی و افسردگی نمی‌كند و طبق اصل «فإنَّ یدالله مع الجماعه»[2] قدرت و توان چند برابری می‌یابد؛ علاوه بر این كه اساساً عمل به دین و اجرای احكام نورانی قرآن كریم بدون حضور همه جانبه‌ی افراد جامعه امكان پذیر نیست.
اگر چه هر اجتماعی محوری دارد، ولی اگر این محور، ریسمان الهی نباشد، آن جامعه در ضلالت است و ره به مطلوب و سعادت نخواهد یافت؛ از این رو، هر اجتماع و اتّحادی مطلوب و پسندیده نیست، بلكه وحدت بر محور قرآن و عترت است كه انسان را از تاریكی‌های وابسته به غیر خدا خارج می‌سازد و به «الله» كه نور مطلق است می‌رساند.
حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ می‌فرماید: ما پیش از اسلام با هم بودیم، نظام اسلامی بین ما تفرقه افكند؛ زیرا آن اتحاد بر محور شرك و جاهلیّت بود و اسلام طبق دستور « وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الُْمجْرِمُونَ»[3] صف مسلمانان را از صف مشركان جدا ساخت و همه‌ی مسلمانان را با یكدیگر متحّد ساخت. آن حضرت در خطبه‌ی «شقشقیه» خود را محور حكومت و سیاست معرّفی می‌نماید. همان‌گونه كه سنگ آسیاب برمحور خود می‌چرخد و به آن محور نیاز دارد. «أما والله لقد تقمّصها ابن أبی قحافه و إنه لیعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرحا».[4]
در این صعود و پرواز جمعی، آنها كه قدرت پرواز دارند، باید پر و بال خویش را برای بی‌پناهان و بی‌پر و بالها بگسترانند تا پس از پرورش، خود آنها نیز بتوانند به آسمان معرفت و معنویّت و قرب خدای سبحان پر كشند؛ چنانكه خداوند به رسول خود می‌فرماید: « وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[5] تو كه قدرت پرواز داری و می‌توانی تا حدّ «دَنا فَتَدَلَّى* فَكانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[6] اوج‌گیری، تنها به محضر ما نیا، بلكه بكوش تا مؤمنان را نیز با خود بیاوری!
مانند كبوتری كه پرخود را پهن می‌كند تا جوجه‌هایش را زیر بال پرورش خود قرار دهد و زمانی برسد كه آنها نیز توان پرواز داشته باشند و به آنها آیین پرواز می‌آموزد، تو نیز برای فرزندان ایمانی خود خفض جناح كن یعنی بالهایت را پایین بیاور و آنان را تحت پرورش آسمانی خود قرار ده تا بتوانند به همراه تو به آشیانه‌ی قرب خدا پر بكشند.
[1] ـ سوره آل عمران، آیه 103.
[2] ـ نهج البلاغه، خطبه 127؛ دست خدا با جماعت است.
[3] ـ سوره یس، آیه 59؛ (و به آنها می‌گویند: ) جدا شوید امروز ای گنهكاران!
[4] ـ نهج البلاغه، خطبه 3؛ به خدا سوگند و (ابوبكر) ردای خلافت را بر تن كرد در حالی كه خوب می‌دانست من در گردش حكومت اسلامی همچون محور سنگ‌های آسیابم.
[5] ـ سوره شعرا، آیه 215.
[6] ـ سوره نجم، آیات 8 و 9؛ نزدیكتر و نزدیكتر شد، تا آنكه فاصله‌ی او (با پیامبر) به اندازه‌ی فاصله‌ی دو كمان یا كمتر بود.

 

واژه شناسي عفاف و حجاب

رابطه عفاف و حجاب

«عفاف» حالتي دروني و نفساني است كه غرايز را تعديل و تحت كنترل خود در مي آورد، مي توان گفت «حجاب» نيز به عنوان يكي از مهمترين ابعاد عفّت به كنترل درآوردن و تعديل غريزه خودنمايي و جلوه گري در زنان مي باشد.
در حقيقت عفاف را زباني بايد و آن حجاب است كه نماد تفكّر و انديشه ديني مي باشد. خداي تعالي در فرهنگ باشكوه عفاف از زن مي خواهد به عنوان يك انسان ، ارزش وجودي خويش را بشناسد و خود را ملعبه دست نامحرمان نسازد و از سوي ديگر همگان را به چشم پوشي از نامحرم دستور مي دهد، بلكه همه دست به دست هم نهاده عفاف اجتماعي را رقم زنند.
اگر بگوييم مهم‌ترين و پردامنه‌‌ترين بحث عفاف حجاب است، سخني به گزاف نگفته‌ايم؛ زيرا حجاب نقش بسزايي در كم نمودن تحريكات جنسي در جامعه به عهده دارد.
از آنجا كه زن از ظرافت‌ها و زيبايي هاي دروني خاصي برخوردار مي باشد، همواره مطلوب و مورد توجه مرد بوده است و از سوي ديگر غريزه خودنمايي و جلوه گري در زنان، كشش خاصي بين اين دو برقرار مي نمايد.
با توجه به اين مسائل، اسلام براي تعديل اين كشش و روابط بين زن و مرد حجاب را به زن مسلمان توصيه مي كند، تا فضاي جامعه پاك و پيراسته از هر گونه عامل تحريك زا باشد.
جواز كشف حجاب در مقابل نامحرم، اين غريزه را جهت مي دهد كه خودآرايي زن مختص به شوهر باشد و منع آن در برابر نامحرم، اين غريزه را كنترل مي سازد و از مرز شكني جلوگيري مي كند.
حضرت علي (ع) پوشش را مهمترين عامل تعديل حس زيبايي دوستي و خودنمايي دانسته و مي فرمايند:
«زكات الجمال العفاف» (آمدي، 4/105) «زكات زيبايي عفاف است.»
البته تنها با پوشش زنان در قالب چادر نمي توان ادّعاي عفاف كرد، زيرا ممكن است اين نيز حجابي باشد براي بي عفتي، به عبارت ديگر بيش از آنكه تن زن مرد را به سوي خود دعوت كند، كردار و گفتار وي تحريك كننده است، و حركات او را، نگاه هاي او را، و... حجابي ديگر بايد كه عفاف مستلزم آن است .
اگر چه حجاب شرط لازم براي رسيدن به عفاف است اما كافي نمي باشد و بايستي با ابعاد ديگر عفاف همگام شود.
بنابراين زن موظف است كه غرايزش را تحت كنترل در آورد و سپس تن خويش را در حجاب كامل بگيرد، زيرا اين نفسانيت زن است كه مرد را به سوي خويش مي كشد و حجاب تن هيچ مانعي براي چنين كششي نخواهد بود و اين تسلط بر نفسانيت در حد اعتدال همان عفاف است.
در هم تنيدگي اين دو آنقدر زياد است كه بدون يكديگر معناي خود را از دست مي دهند، در حقيقت مي توان گفت، حجاب بدون عفت صدفي است بدون مرواريد.
زن در قبال رعايت حجاب علاوه بر اعلام عفت خود ،عفت جامعه را نيز تضمين مي‌نمايد، همان گونه كه خداي متعال پس از امر به درست پوشيدن چادر مي فرمايند:
« ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ»
«اين كار براي اينكه (به عفت) شناخته شوند و مورد آزار و اذيت قرار نگيرند، بهتر است.»
بنابراين رعايت حجاب بهترين راه اعلام عفت است و ثمره آن امنيت جنسي مي باشد، همان امنيتي كه امروزه حلقه مفقوده‌اي در جوامع غربي است.

ادامه نوشته

واژه شناسي عفاف و حجاب

تعريف حجاب

حجب و حجاب هر دو مصدر و به معناي پنهان كردن است، و حجاب به معناي پرده نيز هست. (قرشي، 2/180)
در لسان العرب چنين آمده است :
«الحجاب: الستر و امراه المحجوبه: قد سترت بستر» (ابن منظور، 4/257)
«حجاب يعني پوشش و زن محجوب يعني زني كه با پوششي پوشيده شده باشد.»
واژه حجاب پنج بار در قرآن كريم ذكر شده است و تنها در يك مورد به پوشش زن از نامحرم اشاره دارد.
«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ...» (احزاب/53)
« هنگاميكه چيزي از وسايل زندگي را (به عنوان عاريت) از آنان (همسران پيامبر) مي خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براي پاكي دلهاي شما و آنان بهتر است.»
در اين آيه شريفه ضمير «هنّ» به همسران رسول خدا برمي گردد، و درخواست متاع از ايشان كنايه است و معنايش اين است كه با همسران پيامبر از پس پرده صحبت كنيد، به دليل اينكه دلهايتان دچار وسوسه نشود. (طباطبائي، 16/506)
خطاب آيه متوجه مردان است كه با زنان اختلاط نيابند و در صحبت كردن با زنان حريمي نگه دارند تا موجبات تحريك فراهم نيآيد.
مي توان گفت پشت پرده قرار گرفتن كه دستاويزي براي مخالفان حجاب شده است و آن را عدم آزادي زن مي دانند، يك امر ترجيحي است و قرآن كريم هر چيزي كه به عفاف نزديكتر باشد را مورد توجه قرار داده است اين بدان معناست كه تا زماني كه ضرورت ايجاب نكند، پرده نشين بودن بهتر و مطلوب تر است و اين هيچ منافاتي با آزادي و حضور زن در اجتماع ندارد.
سيره حضرت زهرا (س) نيز مؤيد همين معنا مي باشد. ايشان هنگامي كه ضرورت ايجاب كرد براي دفاع از حق به سوي مسجد شتافت و در حضور جمع زيادي از مهاجرين و انصار خطابه اي ايراد كرده و غاصبان حكومت را زير سؤال برد.

ادامه نوشته

واژه شناسي عفاف و حجاب


سعيده موسوي نيا

چکیده: عفاف به عنوان یک فرهنگ، روش و منش مسلمانان را تبین می کند و به آنها چگونه بودن و چگونه زیستن را آموزش می دهد.
هر جامعه دارای فرهنگ معین و با اهدافی از پیش تعریف شده می باشد. فرهنگی که قرآن به جوامع اسلامی عرضه می کند. فرهنگ عفاف است که هدف آن امنیت جنسی زن و مرد و رسیدن به کمال مطلوب می باشد، بخش عظیمی از این فرهنگ با شکوه را حجاب تشکیل می دهد.
به عبارت دیگر این دو، جدایی ناپذیرند و بدون یکدیگر معنای حقیقی و اصیل خود را از دست می دهند، حجاببدون عفاف خود نوعی برهنگی فرهنگی در جهت گسترش فساد می باشد.
در این نوشتار، نگارنده به تعریف مفاهیم مربوط به حجاب و عفاف، پرداخته و در پایان رابطه منطقی این دو را از منظر قرآن به بحث گرفته است .


كليد واژه‏ها: عفت، ابعاد عفت، حجاب اسلامی، خمار، جلباب

تعريف عفاف

در لسان العرب ذيل واژه عفّت چنين آمده است:
«الكفّ عمّا لا يحلّ و لا يجمل؛ عفّ عن المحارم و الاطماع الدنيّة» (ابن منظور، 9/252)
«خودداري از آنچه كه زيبا و شايسته نيست، خودداري از حرامها و طمع هاي پست.»
در «قاموس المحيط» مي خوانيم:
«عفّ: كفّ عمّا لا يحلّ و لا يجمل كاستعفّ و تعفّف» (فيروز آبادي، 3/177)
«خودداري از آنچه زيبا و شايسته نيست مانند استعفّ و تعفّف.»
آنچه از جستجو در ساير كتابهاي لغت مي توان فهميد اين است كه «عفّت» به معناي نگه داشتن نفس از ارتكاب معاصي و كارهاي حرام مي باشد.
خواجه نصيرالدين طوسي هنگامي كه از فضايل چهارگانه اخلاقي سخن به ميان مي آورد، جايگاه عفّت را چنين تبيين مي كند:
« فضايل چهار بود ،اول: تهذيب قوت نظري و آن «حكمت» بود، دوّم تهذيب قوت عملي و آن «عدالت» بود و سوم تهذيب قوت غضبي و آن« شجاعت» بود و چهارم تهذيب قوت شهوي و آن «عفّت» بود.» (طوسي،/ 123)
برخي از عالمان اخلاق گفته اند:
«عفّت داراي مفهوم عام و خاص است؛ مفهوم عام آن خويشتن داري در برابر هر گونه تمايل افراطي و نفساني است و مفهوم خاص آن خويشتن داري در برابر تمايلات بي بند و باري جنسي است.» (مكارم شيرازي، اخلاق در قرآن، 2/283)
حاج ملا احمد نراقي در كتاب ارزشمند خود براي قوه شهويه سه حالت در نظر مي گيرد: «افراط» كه از آن به «شره» تعبير مي شود. «تفريط» كه آن را « خمود» مي نامند و « اعتدال» كه از آن به «عفّت» تعبير مي‌نمايد و عفّت را مطيع و منقاد شدن قوه شهويه از براي قوه عاقله مي داند. (نراقي،/ 321)
در نتيجه آنچه از خميرماية غالب تعريف‌ها برمي آيد، عفّت به معناي رام بودن قوه شهواني تحت حكومت عقل است. البته با رعايت شرط اعتدال؛ يعني نه غرق در شهوات شويم كه به افراط گراييم و نه ترك غرايز كنيم كه به تفريط دچار آييم، بلكه استفاده صحيح و مشروع نماييم؛ زيرا خداي تعالي همه غرايز را به حكمت در وجود آدمي به وديعت نهاده است.

ادامه نوشته