اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن

وَ هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميدُ  و اوست كه باران را بعد از آنكه نوميد شدند فرو مى فرستد و رحمت خويش را مى‏پراكند و او سرپرستى ستوده است.  شورى آیه 28

اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن
سید مصطفی فاطمی کیا
عترت طاهرین ـ علیهم السلام ـ بر اساس آیات قرآن و حدیث متواتر ثقلین، همتای قرآن بوده، و تمسک به یکی از آن دو، بدون دیگری، مساوی با ترک هر دو ثِقل است و دستیابی به دین کامل، تمسک به هر دو ثِقل است. قرآن و عترت، عصاره نبوت و تداوم بخش رسالت هستند که هدایت بشر را تا قیامت تضمین می‎کنند.[1]
 کلید واژه : قرآن - ولایت - اهل بیت
 ناشر : م<سسه مهد قرآن کریم و ولایت استان اصفهان

عترت طاهرین ـ علیهم السلام ـ بر اساس آیات قرآن و حدیث متواتر ثقلین، همتای قرآن بوده، و تمسک به یکی از آن دو، بدون دیگری، مساوی با ترک هر دو ثِقل است و دستیابی به دین کامل، تمسک به هر دو ثِقل است. قرآن و عترت، عصاره نبوت و تداوم بخش رسالت هستند که هدایت بشر را تا قیامت تضمین می‎کنند.[1]
قرآن، اسلام مکتوب است و اهل بیت اسلام ناطق.
قرآن، راه است و اهل بیت، رهبر.
قرآن، قانون است و اهل بیت قانون‎شناس و مجری قانون.
قرآن مشعل است و امام، مشعل‎دار و قرآن ، کتاب حکمت است و اهل بیت الگوی حکمت.
در این تحقیق، به این موضوع بررسی می‎شود که آیا اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و ویژگیهای آنها در قرآن بیان شده است؟
درباره این موضوع باید گفته شود که کلمه «اهل بیت» در قرآن در سه آیه آمده است. آیه اول: سورة قصص آیة 12، «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ» این آیه اشاره به قصد حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ دارد، زمانی که طفل صغیری بوده و شیر هیچ دایه‎ای را در کاخ فرعون قبول نمی‎کرد. خواهر موسی به آنها گفت: «آیا مایلید که من شما را بر خانواده‎ای که دایه و پرستار این طفل شوند؛ راهنمایی کنم».
اهل بیت در این آیه دارای هیچ ابهامی نیست چون آن کسی که درخانواده دایة و پرستار طفل است؛ مادر خانواده است.
آیة دوم، در سوره هود آیة 73 آمده است که: «قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ» بعد از آنکه خداوند، بشارت داشتن فرزند را به ساره همسر حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ داده است او به خاطر پیری خود و همسرش متعجب شده و فرشتگان به او گفته‎اند: «آیا از کار خدا متعجب هستی که رحمت و برکات خداوند مخصوص شما اهل بیت رسالت است».

ادامه نوشته

علی (علیه السلام) در قرآن

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

ایه لیلة المبیت
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤوُفٌ بِالْعِبادِ.
و از میان مردم، كسانی هستند كه جانشان را به خاطر خشنودی خدا عرضه می كنند و خداوند نسبت به اینگونه بندگان بسیار مهربان است.
بقره / 207
كافران قریش پس از ناامیدی از تغییر رویه پیامبردردعوت به اسلام، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند. نقشه آنها این بود كه گروهی از مردان قبایل مختلف قریش به خانه پیامبر یورش برند و آن حضرت را در بستر خواب غافلگیر كرده و با ضربات نیزه و شمشیر تكّه تكّه اش كنند.
حضرت جبرئیل فرشته وحی، پیامبر را از تصمیم ناجوانمردانه و وحشیانه كافران آگاه كرد و از سوی خداوند دستور آورد كه همان شب از مكه خارج شود و برای فریب كافران،
علی علیه السلام را در بستر خود بخواباند.
پیامبر، موضوع را با علی علیه السلام در میان گذاشت و از او خواست كه در بستر بخوابد، تا كافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از فرصت در محل مناسبی، دور از دسترس كافران مخفی شود و سپس به یثرب برود.
علی علیه السلام با كمال خرسندی پذیرفت كه جانش را سپر بلا سازد تا آسیبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله نرسد. علی آن شب را در بستر خوابید و همانطور كه پیامبر فرموده بود، كافران پنداشتند، این پیامبر است كه خوابیده است. امّا نخواستند در تاریكی شب به خانه هجوم آورند، چون ممكن بود به اشتباه افراد دیگری را در تاریكی بكشند. برای همین تا سپیده دم خانه را زیر نظر گرفتند. هنگامی كه هوا كمی روشن شد، به خانه حمله بردند و با شمشیرهای آخته بر بستر یورش آوردند، در حالی كه یقین داشتند پیامبر كشته خواهد شد. امّا همین كه به بستر نزدیك شدند با كمال حیرت و حسرت دیدند این علی است كه در بستر پیامبر آرمیده است!
به پاس این جانبازی و فداكاری، خداوند ایه ای نازل فرمود و در آن از این حادثه شورانگیز یاد كرد تا این ماجرا جاودانه بماند. آن شب در تاریخ به لَیلَةُ الْمَبیت معروف شده است، یعنی شبی كه حضرت علی در بستر پیامبر خوابید. این حماسه مقدس را فخر رازی در تفسیر خود(4) چنین نقل كرده است:
نَزَِلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میكائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِكَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِكَ الْمَلائِكَةَ.
این ایه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است. همان شبی كه پیامبر به غار ثور رفت و وی در بستر خوابید. حضرت جبرئیل بالای سر او و حضرت مكائیل پایین پاهای او ایستاده بودند. در آن حال جبرئیل ندا در می داد: آفرین بر تو ای پسر ابو طالب، اینك خداوند به فرشتگان آسمان - به خاطر عظمت این فداكاری تو- مباهات می كند.
_________________________________________
(4)- تفسیر كبیر فخر رازی ذیل یه 207 بقره.

حضرت مریم (ع)در قرآن

حضرت مریم (ع)در قرآن
ندا سلیمانی فر

حضرت مریم از زنان بزرگوار و از شخصیت‌های برجسته جهان بشریت است
اصولا در قرآن کریم جز مریم نام هیچ زنى برده نشده، تنها آن جناب است که در حدود بیست و چند سوره و در سى و چند آیه نام او را برده استدر دین اسلام حضرت مریم از جمله معدود زنانی است که به مقام کمال و مطلوب انسانی دست یافته است. 
در قرآن کریم بارها از این بانوی بزرگ سخن به میان آمده و پاکدامنی و عفت و حیا و ایمان و فضایل برجسته اخلاقی او تأیید شده است؛ حضرت مریم دختر عمران و از نسل حضرت داود است. مادرش، حنّه، نذر کرد که فرزندی را که در شکم دارد خدمتگزار بیت المقدس گرداند حضرت مریم از ابتدا تحت سرپرستی پیامبر زمان، حضرت زکریا، قرار گرفت. 
مادراین نوشتار برآنیم که عوامل مؤثّر در تربیت معنوی حضرت مریم را مورد بررسی قرار دهیم .درابتدا به نسب پاک ومطهر ایشان می پردازیم وبعد در پی ذکر صفات و ویژگی های اخلاقی این بانوی بزرگوار در آیات قرآن برمی آییم.

نسب حضرت مریم 
پدر 
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ 
پدر حضرت مریم (ع) عمران بن ماثان بن یعاقیم از فرزندان داود نبی (ع) داست 
. طبق بعضی از روایات، از سوی خدا به عمران وحی شد که به زودی خداوند پسر پربرکتی که می‎تواند بیماران غیرقابل درمان را درمان کند و مردگان را به فرمان خدا زنده نماید به تو عنایت خواهد کرد، عمران این مطلب را به همسرش حَنّه خبر داد. حَنّه وقتی که باردار شد، تصور می‎کرد که فرزند مذکور، همان است که در رحم دارد (غافل از آن که منظور از آن پسری که خداوند به عمران وحی نمود، نوة عمران به نام عیسی ـ علیه السلام ـ است، که حَنّه برای مادر او (مریم) باردار می‎باشد.) 
مادر 
مادر حضرت مریم (ع) حنه ،همسر عمران (ع) وخواهرش مادر یحیی (ع) همسر زکریا بود؛یعنی مریم ویحیی پسر خاله ودختر خاله ء هم بودند 
بر پایه نقل تاریخ نگاران ومفسران ،این دو خواهرسالهای طولانی صاخب فرزند نشدند .دربارهء حنه مادر مریم (ع) گفته شده که روزی زیر سایه درختی نشسته بود وپرنده ای رادید که جوجه های خود راغذا می دهد .مشاهده ی این محبت مادرانه آتش عشق فرزند رادر دل او شعله ور ساخت واز صمیم قلب از درگاه خداوند فرزند تقاضا کرد وچیزی نگذشت که دعایش مستجاب وبه مریم (ع) باردار شد 
برخی ویژگی های مادر حضرت مریم (ع) باتوجه به آیات قرآن 
إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ 
زنِ عمران گفت: «پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده [از مشاغل دنیا و پرستشگر تو] باشد پس، از من بپذیر که تو خود شنواى دانایى.» 
مادر مریم، جایگاهى خاص دارد. از بیان نذر او، اخلاص او، نام‏گذارى او و استعاذه او این برداشت استفاده مى‏شود. «نَذَرْتُ لَکَ»، «سَمَّیْتُها»، «أُعِیذُها بِکَ» 
1-رشد معنوى مادر حضرت مریم تا آنچنان بود که بعد از سالها انتظاربرای فرزند دارشدن ، فرزند خود را نذر خدمت خانه خدا مى‏کند. «امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ»
2 بهره مندی مریم از مادری دوراندیش که قبل از تولد حضرت مریم به فکر مسیر خدمات او درآینده می باشد. 
3- از خودگذشتگی حضرت مریم واینکه تنها فرزندش را در راه خدا نذر کرد «نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً» 
4-مادر مریم با اینکه تنها دخترش را نذر خداکرده، هنوز در حال دعا می باشد ومی گوید خدایا این نذر را ازمن قبول کن « فَتَقَبَّلْ»
سر تعجب مادر مریم از تولد دختر
سر آن که مادر مریم از تولد مریم متعجب شد وپسر را غیر از دختر دانست ،ماهیت نذر اوبود,زیرادختر گاه به سبب حیض باید از مسجد خارج شود ؛ولی محرر از مسجد خارج نمی شود ،از این رو وقتی فرزندش دختر شد ،چنین گفت (لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى)افزون بر این که در خدمت به مسجد وعباد آن هیچ گاه پسر قابل مقایسه بادختر نیست. 
مادر مریم برای ذریه فرزندش مریم نیز دعاکرد
وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ( و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده، به تو پناه مى‏دهم.») از اینجا معلوم می شود که مادر مریم از نسل آینده فرزندش آگاه بود وبرای آنها دعامی کردواین آگاهی صرف انتظار عادی نبود 
سرپرست حضرت مریم 
مطابق تواریخ، عمران پدر مریم ـ علیها السلام ـ ، قبل از تولد مریم ـ علیها السلام ـ از دنیا رفت، از این رو وقتی که مریم ـ علیها السلام ـ خدمتگذار مسجد شد، نیاز به سرپرست داشت، حَنّه مریم را که کودک بود به بیت المقدس نزد علما و دانشمندان یهود آورد و گفت: «این کودک هدیه به بیت المقدس است، سرپرستی او را یک نفر از شما برعهده بگیرد.»چون آثار عظمت از چهرة مریم ـ علیها السلام ـ دیده می‎شد، گفتگو در میان دانشمندان بنی اسرائیل در گرفت، هر کدام از آنها می‎خواست این افتخار نصیب او شود. سرانجام تصمیم گرفتند قرعه کشی کنند، به کنار نهری آمدند. حضرت زکریا ـ علیها السلام ـ نیز جزء آنها بود. قلم‎ها و چوبهایی را که به وسیلة آنها قرعه می‎زدند حاضر کردند، نام هر یک از داوطلبان سرپرستی مریم ـ علیها السلام ـ را روی آن چوبها نوشتند و آن قلم‎ها را در میان آب انداختند، هر قلمی که در میان فرو می‎رفت، بازنده بود و تنها قلمی که روی آب ماند، قلمی بود که نام زکریا روی آن نوشته شده بود. به این ترتیب سرپرستی زکریا ـ علیه السلام ـ نسبت به مریم ـ علیها السلام ـ قطعی شد، و در واقع حضرت زکریا ـ علیه السلام ـ از همه شایسته‎تر به سرپرستی مریم ـ علیها السلام ـ بود، زیرا علاوه بر مقام نبوت، شوهر خالة مریم ـ علیها السلام ـ نیز بود 
ویژگی های حضرت مریم در قرآن 
1-پاکی وطهارت مریم به عنوان نمونه والگوبرای تمام مومنان
در قرآن کریم بارها از این بانوی بزرگ سخن به میان آمده و پاکدامنی و عفت و حیا و ایمان و فضایل برجسته اخلاقی او تأیید شده است. به عنوان نمونه در سوره تحریم آیه 12 او به عنوان نمونه و الگو برای تمام مومنان معرفی شده و پاکدامنی و طهارت او گوشزد شده است.
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!
" وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا ..."
این آیه عطف است به جمله" امرأت فرعون"، و تقدیرش این است که:" و ضرب اللَّه مثلا للذین امنوا مریم ...- خداوند مریم را مثل زده براى کسانى که ایمان آورده‏اند ؛
" الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا"- 
در این قسمت از آیه مریم را به خاطر عفتش مى‏ستاید، و ستایش مریم (ع) در قرآن کریم مکرر آمده، و شاید این به خاطر رفتار ناپسندى باشد که یهودیان نسبت به آن جناب روا داشته، و تهمتى باشد که ایشان به وى زدند، و قرآن کریم در حکایت آن مى‏فرماید:" وَ قَوْلِهِمْ عَلى‏ مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً" « و بهتان بزرگى که به مریم زدند، .» و در سوره انبیاء هم نظیر این قصه آمده مى‏فرماید:" وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیها" « و به یاد آور زنى را که دامان خود را از آلودگى به بى‏عفتى پاک نگهداشت و ما از روح خود در او دمیدیم. .».
" وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها"- یعنى مریم کلمات پروردگار خود را که به قول بعضى همان وحى انبیا باشد، تصدیق کرد. بعضى دیگر گفته‏اند: مراد از کلمات خداى تعالى در اینجا وعده و تهدید و امر و نهى خداست. ولى این وجه درست نیست، زیرا بنا بر این، دیگر احتیاج نبود نام کتب خدا را ببرد، چون کتب آسمانى همان وعده و وعید و امر و نهى است.
شاید منظور از تصدیق کلمات پروردگارش و تصدیق کتب خداى تعالى این باشد که مریم (ع) صدیقه بوده، هم چنان که در آیه زیر فرموده:" مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ" 
« مسیح پسر مریم غیر از فرستاده‏اى نبود، فرستاده‏اى که قبل از او هم فرستادگانى بودند و مادرش صدیقه و راستگو بود..». 
" وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ"- یعنى مریم از زمره مردمى بود که مطیع خدا و خاضع در برابر اویند، و دائما بر این حال هستند، و اگر مریم (ع) را با اینکه زن بود، فردى از قانتین خواند با اینکه کلمه مذکور جمع مذکر است، بدین جهت بود که بیشتر قانتین مردان هستند. 
مؤید اینکه قنوت به این معنا است این است که قنوت به همین معنا در آیه‏اى دیگر، در خصوص مریم (ع) آمده، آنجا که ملائکه به حکایت قرآن کریم مریم را ندا داده مى‏گویند:" یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ" « اى مریم! براى پروردگارت قنوت و سجده کن، و با راکعان رکوع کن. ».

ادامه نوشته

حضرت عیسی (ع) در قرآن

حضرت عیسی (ع) در قرآن


قرآن كریم حضرت عیسى را بشری مى‏داند كه از طریق اعجاز و بدون پدر از مریم به وجود آمده و به عنوان پیامبر و براى ارشاد مردم مبعوث شده است و مانند سایر پیامبران با خداوند جهان در ارتباط بوده، حقایقی دریافت مى‏كرده و به مردم ابلاغ مى‏نموده است. نه خدا بوده نه پسر خدا، بلكه بنده خدا بوده است و اگر در انجیل گاهى به عنوان پسر معرفى شده باید به صورت تشریفات توجیه‏شود. و اگر كلمه به او اطلاق شده، بدین جهت است كه بدون وجود پدر و به وسیله كلمه (كـُن) تكوینى به وجود آمده است. قرآن عقیده به تثلیث را شرك و كفر مى‏داند و خود عیسى نیز از آن تبرّى مى‏جسته است.

لقد كفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنى إسرائیل اعبدوا الله ربى و ربكم إنه من یشرك بالله فقد حرم الله علیه الجنة و مأواه النار و ما للظالمین من أنصار*لقد كفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة و ما من إله إلا اله واحد (1) ؛

كسانى كه گفتند: «خدا همان مسیح  پسر مریم است كافر شدند.» مسیح مى‏گفت: «اى بنى اسرائیل، خدا را كه پروردگار من و شماست بپرستید. هر كس كه به خدا شرك آورد بهشت بر او حرام است و جایگاهش دوزخ است، و ستمكاران یاورى ندارند.» كسانى كه گفتند خدا سومین شخص تثلیث است كافر شدند. خدایى جز خداى یگانه وجود ندارد.

و إذ قال الله یا عیسى ابن مریم أأنت قلت للناس اتخذونى و أمى إلهین من دون الله قال سبحانك ما یكون لى أن أقول ما لیس لى بحق إن كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا أعلم ما فى نفسك إنك أنت علام الغیوب*ما قلت لهم إلا ما أمرتنى به أن اعبدو الله ربى و ربكم (2) ؛

یاد كن هنگامى را كه خدا گفت: «اى عیسى  پسر مریم! آیا تو به مردم گفتى: «من و مادرم را، به جاى خدا، خدا بگیرید ؟» عیسى گفت: «خدایا تو منزه هستى. مرا نرسد كه در باره خودم چیزى بگویم كه حقم نیست. اگر آن را گفته بودم تو مى‏دانستى. آنچه را در دل دارم تو مى‏دانى ولى آنچه را در ذات توست من نمى‏دانم. همانا كه تو داناى رازهاى نهانى. جز آنچه را تو به من‏ امر كردى چیزى به آنان نگفتم. به آنان گفتم: خدا را كه پروردگار من و شما است پرستش كنید.»

عیسى خود را بنده خدا و پیامبر معرفى مى‏كرد:

قال إنى عبد الله اتانى الكتاب و جعلنى نبیا؛

عیسى گفت: «من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.»

لن یستنكف المسیح أن یكون عبدا لله (3) ؛

ادامه نوشته

خطر انحراف دانشمندان، در قرآن!!


خطر انحراف دانشمندان، در قرآن!!


تهدید و هشدارهای قرآن نسبت به پیامبر، به منظور جلوگیری از بروز و رشد غلوّگرایی و نسبت ناروای خدایی به اولیاست. آن گونه که در ادیان دیگر، مردم به غلوّ، عیسی علیه السلام را فرزند خدا و فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند.


دانشمند

وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آیَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ (بقره ـ 145)

و (ای پیامبر!) اگر هر گونه آیه، (نشانه و دلیلی) برای (این گروه از) اهل کتاب بیاوری، از قبلهء تو پیروی نخواهند کرد، و تو نیز پیرو قبله آنان نیستی، (همانگونه که) بعضی از آنها نیز پیرو قبله دیگری نیست. و همانا اگر از هوسهای آنان پیروی کنی، پس از آنکه علم (وحی) به تو رسیده است، بی‌شکّ در این صورت از ستمگران خواهی بود.

این آیه، از عناد و لجاجت اهل کتاب پرده برداشته و سوگند یاد می‌کند که هر چه هم آیه و دلیل برای آنان بیاید، آنها از اسلام و قبله ی آن پیروی نخواهند کرد. چون حقیقت را فهمیده‌اند، ولی آگاهانه از پذیرش آن سر باز می‌زنند.

تهدید و هشدارهای قرآن نسبت به پیامبر، به منظور جلوگیری از بروز و رشد غلوّگرایی و نسبت ناروای خدایی به اولیاست. آن گونه که در ادیان دیگر، مردم به غلوّ، عیسی علیه السلام را فرزند خدا و فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند.

 

آنها به هیچ قیمت راضی نمی‌شوند

در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب می‌دانستند تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه نه تنها ایرادی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیست، و از نشانه‌های حقانیت او است زیرا در کتاب های خود خوانده بودند پیامبر موعود به سوی دو قبله نماز می‌خواند ، ولی تعصب ها نگذاشت آنها حق را بپذیرند.

اصولاً انسان تا زمانی که تصمیم‌گیری قبلی روی مسائل نکرده باشد، قابل تغییر است و می‌توان با دلیل و منطق یا ارائه معجزات، عقیده او را تغییر داد و حقیقتی را برای او اثبات نمود.

اما هنگامی که موضع خود را قبلاً به طور قطع مشخص کرده، مخصوصاً در مورد افراد متعصب و نادان، چنین کسانی را به هیچ قیمت نمی‌توان تغییر داد.

لذا قرآن در آیه مورد بحث با قاطعیت می‌گوید:" سوگند که اگر هر گونه آیه و نشانه و دلیلی برای (این گروه از) اهل کتاب بیاوری از قبله تو پیروی نخواهند کرد" (وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آیَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ).

بنابراین خود را خسته مکن که آنها به هیچ قیمت تسلیم حق نخواهند شد چرا که روح حقیقت‌جویی در آنها مرده است.

متأسفانه همه پیامبران الهی با این گونه افراد روبرو بوده‌اند که یا از ثروتمندان با نفوذ بودند، یا دانشمندان منحرف و دنیاپرست و یا عوام جاهل و متعصب!

ادامه نوشته

معنای " فساد " در قرآن

معنای " فساد " در قرآن


و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى‏شكنند، و پیوندهایى را كه خدا دستور برقرارى آن را داده قطع مى‏كنند: و در روى زمین فساد مى‏نمایند، لعنت براى آنهاست و بدى (و مجازات) سراى آخرت!

گناه

فساد، در قرآن كریم در چه معانی به كار رفته است؟

وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ  : و كسانى كه پیمان خدا را (بر توحید و پذیرش دین) پس از استوار كردنش (با معجزات و دلایل،) مى‏شكنند و از آنچه خداوند دستور داده كه با آن پیوند شود مى‏برند و در روى زمین فساد مى‏كنند، آنهایند كه برایشان لعنت و عاقبت بد این سراى است.(سوره رعد  ، آیه 25)

در قسمتى از آیات مورد بحث، بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كه عقل و اندیشه واقعى خود را از دست داده‏اند را بیان می کند و می فرماید :

و آنها كه عهد الهى را بعد از محكم كردن مى‏شكنند، و پیوندهایى را كه خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مى‏كنند و در روى زمین افساد مى‏نمایند، لعنت و مجازات سراى دیگر از آنهاست (وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ)

و در حقیقت تمام مفاسد عقیدتى و علمى آنها در سه جمله ، خلاصه شده است:

1- شكستن پیمان هاى الهى كه شامل پیمان هاى فطرى، پیمان هاى عقلى و پیمان هاى تشریعى مى‏شوند.

2- قطع رابطه‏ها: رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق و رابطه با خویشتن

3- آخرین قسمت كه ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمین است.

فساد كه نقطه مقابل صلاح است، به هر گونه تخریب و ویرانگرى گفته مى‏شود و به گفته راغب در مفردات، الفساد خروج الشی‏ء عن الاعتدال قلیلا كان او كثیرا، و یضاده الصلاح، و یستعمل ذلك فى النفس و البدن و الاشیاء الخارجة عن الاستقامة: فساد هر گونه خارج شدن اشیا از حالت اعتدال است، كم باشد یا زیاد، و نقطه مقابل آن صلاح است و این در جان و بدن و اشیایى كه از حد اعتدال خارج مى‏شوند، تصور مى‏شود.

بنابر این تمام نابسامانی هایى كه در كارها ایجاد مى‏گردد، و همه افراط و تفریط ها در كل مسائل فردى و اجتماعى، مصداق فساد است. در قرآن مجید نیز در بسیارى از موارد فساد و صلاح در برابر یكدیگر قرار گرفته‏اند.

ادامه نوشته

'قلب' در قرآن


آیا قلب مرکز ادراکات است؟

قرآن مجید تفکّر و تعقّل را به قلب نسبت مى دهد، چنان که چشم و گوش را وسیله دیدن و شنیدن معرّفى مى کند; حتّى جایگاه قلب را در سینه معیّن نموده، آن جا که مى فرماید:
«
... وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى فِى الصُّدُور;... بلکه دلهایى که در سینه هاست کور مى شود.»(1)و از طرفى «فیزیولوژیستها» پس از آزمایشهاى زیادى به این نتیجه رسیده اند که وسیله تفکّر مغز است و کار قلب تنها پخش خون به نقاط مختلف بدن مى باشد و قلب بسان تلمبه خودکارى است که دائماً در حرکت مى باشد.

جواب: آنچه دانشمندان در علوم مختلفـ از قبیل فیزیولوژى و روان شناسى ـ اثبات کرده اند این است که: اعصاب و مغز انسان مانند سایر اعضاى بدن وظیفه خاصّى دارند و اعصاب بدن بر اثر پیوستگى و ارتباط خاص با اعصاب مغز، آنچه را که از خارج دریافت مى کنند به مغز مخابره مى نمایند; مثلا، هنگامى که دست ما در برابر عامل خارجى مانند آتش قرار مى گیرد، فوراً اثر انعکاسى آتش را به ستاد فرماندهى ظاهرى بدن گزارش مى دهد; و یا دستگاه چشم که مانند یک دستگاه عکّاسى آفریده شده و داراى طبقات مختلف و آبهاى گوناگون است، نحوه کار آن ورود اشعّه بطور مستقیم از جسم به چشم مى باشد و پس از عبور از پرده هاى آن تصویرى در نقطه مخصوصى از چشم به نام نقطه زرد به وجود مى آید و اعصاب بینایى آن را به مغز مى رساند و به این ترتیب عمل دیدن محقّق مى گردد.
«فیزیولوژى» درباره فعّالیّتهاى مغزى چنین مى گوید: در موقع فکر کردن سلّولهاى مغزى فعّالیّتهاى زیادى انجام مى دهند; مغز بیشتر غذا مى گیرد و بیشتر موادّ فسفرى پس مى دهد... و همچنین براى بقیّه اعصاب انسان که هر کدام وسیله مخصوصى براى ادراک هستند، فعّالیّتهاى خاصّى وجود دارد، ولى نتیجه اى که بسیارى از دانشمندان از این آزمایشها گرفته اند و گمان کرده اند که مرکز فهم و شعور همان سلّولهاى مغزى است; و یا افکار و علوم انسانى همان آثار مادّى است که روى اعصاب پس از تأثیر عوامل خارجى، ظاهر مى شود، صحیح نیست; زیرا این آزمایشها بیش از این را اثبات نمى کند که عوامل خارجى و فعّالیّتهاى عصبى در ادراک و احساس انسان دخالت دارد، و بدون این فعل و انفعالات، انسان قادر به تفکّر و ادراک یا دیدن و شنیدن نیست، و امّااین که درک کننده واقعى یا به تعبیر واضح تر بیننده و شنونده همان مادّه مغزى، و تفکّر و ادراک همان آثارى مادّى است که موقع تفکّر در سطح دماغ و روى اعصاب دیده مى شود، ابداً صحیح نیست!
از این جهت، دانشمندان بزرگ جهان معتقدند که فوق این دستگاه مادّى بدن، دستگاه دیگرى است که با این ابزار مادّى یک نوع هماهنگى دارد و تدبیر این دستگاه ظاهرى به عهده اوست و با به کار انداختن وسایل مادّى - مانند چشم و اعصاب ـ مغز مى تواند اطّلاعاتى از خارج به دست آورد و در واقع درک کننده حقیقى اوست و تمام علوم و تفکّرات بشر در آن متمرکز مى باشد و از یک چنین قدرت پشت پرده به نامهاى گوناگون عقل، روح و قلب تعبیر مى کنند.

ادامه نوشته