معيار انسانيت چيست ؟

 

ensaneyat

معيار انسانيت چيست ؟ 
گر چه وقت من خيلى گرفته است و بيش از اندازه ظرفيت و توانايى ام براى خودم كارهايى درست كرده ام يا شرايط بر من تحميل كرده است ، در عين حال وقتى دوستان از من تقاضاى بحثى در اينجا كردند چاره اى جز اين نديدم كه موافقت براى اينكه نشستن و صحبت كردن و مسايل اسلامى را با شما دانشجويان عزيز در ميان گذاشتن براتى من از مهمترين مسايل است .
ترجيح مى دهم كه مسائلى را طرح كنم كه ذهن شما را برانگيزد تا درباره آن فكر كنيد و با يكديگر به مذاكره بپردازيم . لذا بحث من بيشتر جنبه طرح و سؤ ال دارد. موضوع بحث معيار انسانيت است ، يعنى مى خواهيم بدانيم معيار و ميزان انسانيت چيست . اگر از نظر زيست شناسى فقط جسم انسان مطرح است . در آنجا بحث مى كنند كه انسان در ميان رده هاى مختلف حيوانات در چه رده اى است . مثلا پستاندار است و… بالاخره يك نوع از انواع جانداران را انسان مى نامند در مقابل انواع ديگر جانداران نظير پرندگان ، خزندگان ، چارپايان ، حشرات و غيره . با مقياس زيست شناسى ، همه افراد بشر كه بر روى زمين هستند، با دو پا راه مى روند، پهن ناخن هستند و حرف مى زنند، انسانند، و با اين معيار هيچ تفاوتى ميان انسانها رد انسانيت زيست شناسى نيست و فى المثل با مقياس زيست شناسى ، همه افراد بشر كه به روى زمين هستند، با دو پا راه مى روند، پهن ناخن هستند و حرف مى زنند، انسانند و با اين معيار، انسانند، با اين معيار هيچ تفاوتى ميان انسانها در انسانيت زيست شناسى نيست ، فى المثل با مقياس ‍ زيست شناسى و با مقياس پزشكى و حتى با مقياس روانشناسيت موسى چومبه همان مقدار انسان است كه لومومبا؛ يعنى از جنبه زيست شناسى ، از نظر يك پزشك و حتى از نظر يك روانشاس كه درباره جهازات بدنى يا جهازات روانى انسان گفتگو مى كند، بين اين دو نفر نمى توان فرقى گذاشت همچنان كه ميان امام حسين عليه السلام و يزيد نمى توان فرقى گذاشت ، هر دو از نظر زيست شناسى و پزشكى و حتى روانشناسى انسان هستند، ولى آيا انسانيت انسان ، آنچه كه شرافت و كمال انسانى ناميده مى شود، به همين است ؟

ادامه نوشته

انگیزه دعا کردن

انگیزه دعا کردن

دعا
انگيزه ى انسان در دعا چيست ؟
علت يا عللى كه باعث مى شود انسان روى به درگاه خداوند متعال آورد، در افراد به حسب مرتبه ى ايمان و اعتقادشان متفاوت است ؛ عده يى خدا را مى خوانند تا نيازهاى مادى ايشان را بر آورد. اين نيازها گاهى خيلى جزئى و ساده است و گاهى مهم و حياتى . عده يى ديگر خدا را مى خوانند، تا در راه رسيدن به قرب الى الله سريع تر حركت كنند و دعاى آنان تنها براى رفع نياز مادى نيست ، بلكه به خاطر عشق و علاقه ييست كه به خداوند متعال دارند و خود دعا كردن براى آنان موضوعيت دارد.
امام صادق (ع ) در اين زمينه فرمود:
(ان ) العباد ثلاثة قوم عبدوا الله عزوجل خوفا فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا الله تبارك و تعالى طلب الثواب فتلك عبادة الاءجرآه و قوم عبدوا الله عزوجل حبا له فتلك عبادة الاءحرار و هى افضل العبادة .
عبادت كنندگان سه دسته اند:
1. گروهى كه خداى عزوجل را از ترس عبادت كنند؛ و اين عبادت بردگان است .
2. مردمى كه خداى تبارك و تعالى را به طمع ثواب عبادت كنند؛ و اين عبادت مزدوران (و سوداگران ) است .
3. دسته يى كه خداى عزوجل را براى دوستى اش عبادت كنند؛ و اين عبادت آزادگان و بهترين عبادت است .

بی اجازه او جایی نرو…:

بی اجازه او جایی نرو…

اطلاعت

بی اجازه او جایی نرو…:

زندگی های ما مملو از “اطاعت‌”هاست. آدم ‌ها، صرف‌ نظر از اعتقاد و مرامی که دارند، در “اطاعت ‌کردن” با هم مشترکند. اما اطاعت از چه کسی؟
حتی اون ‌هایی که اعتماد به نفس زیادی وادارشان می کند که بگویند ما مطیع هیچ ‌کس و هیچ ‌چیزی نیستیم، اتفاقاً به شدت فرمانبردار هیولای نفسِ خود هستند.
ریسمانِ اطاعت‌ها، آدم‌ها را به هر طرف که بخواهد می‌کشاند. شاید این اطاعت – خوب یا بد-، برای یک لحظه باشد؛ اما مسیر زندگی‌ها را برای یک عمر عوض می‌کند.
باید بر سر دوراهی زندگی، تصمیم آخر را خیلی زود بگیری. هیچ راه سومی وجود ندارد. با هر کوچکترین عملی، یا در جاده‌ی اطاعت شیطانی قدم گذاشته‌ای یا در مسیراطاعت ربانی می‌روی. انتهای این دو جاده را از همین ابتدا برایت ترسیم کرده اند تا خودت در کمال هوشیاری و اختیار، تصمیم بگیری[1] اما جاده‌ها همیشه بی دغدغه و بی‌ دردسر نیستند!

اطاعت شیطانی:
عاقبت تلخ لحظه‌ای فرمانبرداری از نفس اماره را خیلی‌ هایمان تجربه کرده‌ایم و تأسفش را همراهمان داریم. همان لحظه‌هایی که چراغ سبز نشان داد و وسوسه کرد و ما نفهمیدیم که چقدر راحت دارد با پای خودمان به دنبال خودش می‌کشاندمان به سرزمین ولایت شیطان.
ما اهل این سرزمین نبودیم اما با یک اطاعتِ لعنتی، مسافرش شدیم. سوغات آن سرزمینِ شوم، برای بعضی‌ها صغیر بود و برای بعضی‌ها، کبیر. بعضی‌ها بلیط برگشت هم دارند و برمی‌گردند اما بعضی، پل‌های پشت سر را کوبیدند تا برای همیشه ساکن دیار ابلیس شوند! (خدا نصیب نکند!)
وقتی به جاده‌ی اطاعت از خدا و رسول و اولی الأمر وارد شوی، همسفران بی‌نظیری با تو همراه می‌شوند. افتخار معیت با اینان، فقط نصیب مطیعان خدا می‌شود: “وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا” و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى‏] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیكو همدم هایی هستند.
همان کسی که “خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ” [2] (مرا بیافریده سپس راهنماییم می کند)، می گوید اطاعتش نکنید تا ایمن بمانید. “یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ”[3] اما برای همین اطاعت نکردن و ایمن ماندن، باز باید سر به اطاعتی دیگر سپرد. نگویید این دوُری باطل است و بی فایده، چون این اطاعتِ نجات ‌بخش، از جنس دیگری است.

اطاعت ربانی:

“یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُوْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً” [4] “اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید پس هر گاه در امرى [دینى‏] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [كتاب‏] خدا و [سنت‏] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیك‏فرجام‏تر است. ”
پس روی دیگر اطاعت، رنگ و بوی دیگری دارد که قرآن، خوشبختی و عاقبت نیک را نتیجه ی آن می داند. اما چرا؟ چرا خوشبختی در گرو این اطاعت است؟ چون بهترین چیزی که به کانون هستی- بخوانید کانون خوشبختی- نزدیکمان می کند، همین اطاعت ربانی است.
از امام محمد باقر(علیه السلام) پرسیدند: بهترین چیزی که بنده با آن، به خدای عزوجل تقرب می جوید چیست؟ حضرت فرمود: “أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ طَاعَةُ أُولِی الْأَمْرِ” بهترین چیزی که بنده با آن، به خدای عزوجل تقرب می‌جوید، اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر است.[5]
عبد الاعلی از امام صادق(علیه السلام) شنید که فرمود: “السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ أَبْوَابُ الْخَیْرِ، السَّامِعُ الْمُطِیعُ لَا حُجَّةَ عَلَیْهِ وَ السَّامِعُ الْعَاصِی لَا حُجَّةَ لَهُ” شنیدن و اطاعت کردن، درهای خیرند. آن که می‌شنود و اطاعت می کند، حجتی علیه او نیست؛ اما آن ‌کس که می‌شنود و نافرمانی می کند، حجت و دفاعی از خود ندارد
وقتی به جاده‌ی اطاعت از خدا و رسول و اولی الأمر وارد شوی، همسفران بی‌نظیری با تو همراه می‌شوند. افتخار معیت با اینان، فقط نصیب مطیعان خدا می‌شود: “وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا” [6] “و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى‏] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیكو همدمانند.”
آنهایی که در مقابل خدا حرف ‌گوش ‌کن و مطیعند، درهای خیر و خوشبختی فرا رویشان باز است. یا بهتر است بگوییم، همین اطاعت ‌کردنشان، باب خیر است برایشان.
عبد الاعلی از امام صادق(علیه السلام) شنید که فرمود: “السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ أَبْوَابُ الْخَیْرِ، السَّامِعُ الْمُطِیعُ لَا حُجَّةَ عَلَیْهِ وَ السَّامِعُ الْعَاصِی لَا حُجَّةَ لَهُ” شنیدن و اطاعت کردن، درهای خیرند. آن که می‌شنود و اطاعت می کند، حجتی علیه او نیست؛ اما آن ‌کس که می‌شنود و نافرمانی می کند، حجت و دفاعی از خود ندارد. [7]
نکته‌ای را نباید فراموش کرد: “إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ “[8] “جز این نیست كه مومنان كسانى‏اند كه به خدا و پیامبرش گرویده‏اند، و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند، تا از وى كسب اجازه نكنند نمى‏روند.”
یعنی وقتی قرار می شود حرف‌ گوش ‌کن و مطیعِ خدا باشی، باید برای هر کاری اجازه داشته باشی، باید حرف ها و رفتارهایت، تصمیم‌ها و اقدام‌ هایت را با خدا و نمایندگانش چک کنی.

پی نوشت ها:
[1] – “إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا” سوره انسان، 3
[2] – سوره شعراء، 78
[3] – سوره نور، 21
[4] – سوره نساء، 59
[5] – الكافی؛ ج‏1، ص187
[6] – سوره نساء، 69
[7] – الكافی؛ ج‏1، ص205
[8] – سوره نور، 62

مبلغان سایبری چهارده خورشید

حسد،تعریف وراه های درمان

حسد،تعریف وراه های درمان

حسد

حسد،تعریف وراه های درمان:

-تعریف حسد: انسان از بهره مندی دیگران ناراحت و آرزوی زوال نعمت آن ها را دارد.
-رسول اکرم(صلی الله علیه و آله): إنَّ النعمَ الل اعداء فقیل: و مَن اولئک؟ قال: الّذینَ یحسدونَ النّاس علی ما آتاهُم الله مِن فضلِهِ.
نعمت ها ی خدا را دشمنانی است. پرسیدند: آنان کیانند؟ فرمود: آنان که به مال مردم به خاطر آن چه خداوند از فضلش عطا کرده است حسد می ورزند.
-الحسد یأکل الحسنات کما تأکل النّار الحطب حسد نیکی ها را می خورد چنان که آتش هیزم را.
-حسد ایمان را می خورد چنان که آتش هیزم را.
امام صادق(علیه السلام): شخص حسود بیش و پیش از دیگران به خود زیان می زند مانند ابلیس که برای خود لعنت.
-ریشه حسد: کوردلی و انکار فضل پروردگار

علل و اسباب حسد:

1.عداوت و دشمنی

2.عزت نفس(از تکبر دیگران هراس دارد. اگر او مزیتی پیدا کند تکبر می ورزد.)

3.تکبر

4.تعجب

5.ریاست طلبی(نمی خواهد نظیر داشته باشد)

6.بد ذاتی و خباثت

مراتب حسد:

1.از حسد ناراضی و بر نفس خویش خشمگین و چاره اندیش برای درمان از اختیار خارج و خداوند می بخشاید.
2. از حسد ورزی راضی- در ناگواری دیگران شادمان و با گفتاری هر چند کوچک اظهار می کند. حرام و صاحب آن مواخذه می شودزیرا اصل حسد در اختیار نیست ولی شادمانی و شماتت آن در اختیار است.
3.در قلب حسد می ورزد- راضی است- درصدد درمان هم نیست ولی در هیچ گفتار و رفتاری از حسد اطاعت نمی کند اختلافی است: گروهی تحریم زیرا ناراحت نیست – گروهی عدم تحریم

درمان علمی،عملی
علمی: بداند حسد زیان دنیا و آخرت است و حسود در چنگال عذاب و غم جانکاه. زیرا نعمت های دشمنان را می بیند بدون توانایی انجام کاری سود- حسود به دشمن-عذاب خود و غمگین کردن خود. اخروی: خشمگین به قضای الهی و تقسیم ناعادلانه نعمت ها – از زمره اولیاء خدا خارج و با شیطان هم مسلک است اولیاء خدا بندگان خدا را دوست دارند. – فرستادن ثواب های خود برای محسود مخصوصاً با غیبت و پرده دری.
عملی: عمل بر خلاف اقتضای نفس مثل: 1عدم حمله وری به آبروی محسود 2محیت ورزی به محسود 3 عدم بازگویی عیوب 4 عدم قطع رابطه 5مدح محسود و رابطه محکم تر- در نتیجه گرمی روابط، قطع ریشه ها و انگیزه های حسد
-قبولاندن این که محسود بنده خداست و مورد لطف و مرحمت او.- تلاش(الّذین جاهدوا فینا)
غبطه(رشک، رقابت): بدن آرزوی زوال و بهره مندی دیگران آرزوی مشابه آن نعمت را کند. که موجب: رشد و حرکت – المؤمن یغبط و الکافر یحسد – رقابت به مسائل معنوی مثل نماز، روزه، ایمان، – و سابقوا إلی مغفره من ربّکم – و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون برای چنین چیزی(بهشت و نعمت ها ی آن) رقابت کنندگان باید رقابت کنند.
خداوند عزّ و جلّ به موسی بن عمران: ای پسر عمران البته حسد نورزبه مردم به آن چه از فضل خود به آن ها دادم و چشمان خود را به آنان خیره نکن و نفس خود را دنبال آنان نفرست زیرا حسد کننده به نعمت من غضبناک است و از قسمت های من بین بندگان رو برگردان است و چنین کسی نه من از او هستم و نه او از من.

دروغ عامل ویرانی

دروغ عامل ویرانی

 

درودغ

دروغ عامل ویرانی:

إنّ الله عزّ و جلّ جعل للبشر اقفالاً و جعل مفاتیح تلک الاقفالا الشراب و الکذب شرٌ مِن الشراب. خدای تعالی بر بدی ها قفل فراوانی زده و شراب را کلید آن قرار داده است، اما دروغ از شراب بدتر است. الکذب ینقص الرزق- دروغ روزی را کم می کند. علی کلّ خصلةٍ یطبع أو یطوی علیها المؤمن إلّا الخیانه و الکذب مؤمن ممکن است هر خصلتی پیدا کند و حتی با آن خصلت بمیرد اما به خیانت و دروغ آلوده نمی شود. بزرگ ترین کژی ها و لغزش ها نزد خدا، زبان دروغ پرداز است الکذب هو خراب الایمان، دروغ مایه ویرانی ایمان است:
وعده دروغ: عمل به وعده واجب و خلف وعده حرام است العده دین، وعده دین است. حرمت آن: وقتی که بر اثر سهل انگاری خلف وعده کند وگرنه اگر از اول قصد نداشته باشد- منافق است. یا ایّها الّذینَ آمَنوا لِمَ تقولونَ ما لا تَفعَلون؟ – کبر مقتاً
سوگند دروغ: حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ما حلف حالف بالله فادخل فیها مثل جناح بعوضه إلّا نکته فی قلبه إلی یوم القیامه 0- هر کس سوگندی به خدا یاد کند که به اندازه بال پشه ای دروغ در آن باشد نقطه ای سیاه در قلبش پدید می آید و تا روز قیامت باقی می ماند.
دروغ شوخی: امیر المؤمنین(علیه السلام) لا یجد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جدّه هیچ بنده ای طعم ایمان را نچشد تا از دروغ شوخی و جدی بردارد.
لا یصلح من الکذب جدٌ و لا هزلٌ دروغ چه جدی و چه شوخی ناروا است.
امام سجاد(علیه السلام) به فرزندانش: إتّقوا الکذب الصغیره منه الکبیره فی کلّ جدٍ و هزلٍ از دروغ بپرهیزید چه کوچک چه بزرگ چه شوخی چه جدی دروغ شوخی:

.در حال دروغ گفتن ظاهری جدی دارد به طوری که شنونده متوجه نشود، گوینده قصد شوخی دارد.
مقام، مقام شوخی و خنده است، به طوری که شنونده ازاول بداند گوینده درصدد شوخی است.

1- نوع .اول: حرام است- چون کلام به صورت دروغ منعقد شده و اینکه گوینده پس از آن بگوید شوخی داشته- موجب جواز نمی شود.
دوم: اصلاً دروغ محقق نمی شود چون گوینده و شنونده هر دو می دانند که صدور کلام جدی نیست.
موارد جواز دروغ: 1.مقام ضرورت و ناچاری.(مصلحتی) – در مقام تقیه، اکراه، اضطرار به صورت پنهان کردن عقیده إلّا مَن اُکره قلبه مطمئنٌ بالایمان – عمار یاسر در حال تا توریه امکان دارد دروغ نباید گفت. 2. اصلاح میان مردم: حضرت رسول(صلی الله علیه وآله): با علی! إنّ اللهَ أحبّ الکذب فی الاصلاح و ابغضَ الصدق فی الفساد. خداوند دورغ صلح آمیز را دوست دارد و از راست فتنه انگیز بیزار است.
امام صادق(علیه السلام): المُصلح لیس بکذاب ، منظور از مصلحت، صلح و آشتی اشت نه مصلحت شخصی، 3.خدعه ونیرنگ در جنگ- اطلاعات جنگی 4. وعده به خانواده: در صورتی که خانواده تقاضایی فراتر از امکانات مرد داشته باشند و با برخورد منفی موضع گیری ایجاد می شود و پاسخ منفی و تند سبب جریحه دار شدن و تزلزل ارکان خانواده می شود ولی با بودن امکانات مالی و در هر موضوع جزئی نمی توان زیرا حس اعتماد از بین می رود. 5. گفتن دوستت دارم به همسر
موقعیت دروغگو: 1. در ردیف شرک، 2.از درگاه خدا طرد می شود 3.مستوجب لعنت فرشتگان است. 4.علامت نفاق است. 5.محرومیت از نماز شب 6.فراموشی می آورد 7.رزق را کم می کند 8.نوعی بیماری 9. بدتر از ربا و شراب است 10.باعث روسیاهی است 11.کلید گناهان و موجب خرابی ایمان است.

 

نشانه های مومن چیست؟

نشانه های مومن چیست؟

مومن انسانی است که دین در جان و دلش نشسته و اعمالش رنگ خدایی یافته و آن ها را مطابق خواست الهی انجام می دهد. روایات متعددی در این باره بیان شده است که هر کدام از زاویه ای، بعضی از خصائص مومن را بیان کرده و صاحب آن ویژگی ها را مومن خوانده است که تعدادی از این احادیث شریف تقدیم می شود:

«پیامبر خدا (ص) را از نشانه مؤمن و منافق پرسیدند، فرمود: همّت مؤمن نماز و روزه و عبادت است، ولى همّت منافق مانند چهار پایان خوردن و آشامیدن!»[۱]
«كسى خدمت حضرت على (ع) عرض كرد: اى أمیر مؤمنان نشانه مؤمن در این زمان چیست؟ فرمود: به دوست خدا نگریسته و از او تبعیّت كند، و به دشمن خدا نظر كرده و از او تبرّى و بیزارى جوید هر چند كه او دوست و خویش او باشد. عرض كرد: بخدا سوگند كه راست گفتى اى أمیر مؤمنان! این را گفت و از دیده پنهان شد. حضرت فرمود: او برادرم خضر علیه السّلام بود!.»[۲]

«از على (ع) نقل شده است: مؤمن داراى سه نشانه است: راستگوئى، یقین، و كوتاهى آرزو.»[۳]

مؤمن

راوی مى ‏گوید: از امام رضا (ع) شنیدم كه مى ‏فرمود: مؤمن، مؤمن نیست مگر اینكه سه خصلت در او وجود داشته باشد: خصلتى از پروردگارش و خصلتى از پیامبرش و خصلتى از امامش. امّا خصلتى كه از پروردگار باید داشته باشد راز دارى است، خداوند فرموده: «داناى غیب است و هیچ كس را از غیب خود آگاه نمى‏ كند مگر پیامبرى را كه مورد رضایت او باشد». و امّا خصلتى را كه از پیامبر باید داشته باشد خوشرفتارى با مردم است، زیرا خداوند پیامبرش را به خوشرفتارى با مردم دستور داده و فرموده: «راه عفو را در پیش گیر و به نیكوكارى فرمان ده». و امّا خصلتى كه از امام باید داشته باشد شكیبائى در سختى و گرفتارى است.[۴]

«طاوس یمانى مى‏گوید: از على بن الحسین(ع) شنیدم كه فرمود: نشانه‏ هاى مؤمن پنج چیز است، گفتم: آنها كدامند؟ فرمود: خداترسى در خلوت، و صدقه دادن در حال تنگدستى، و شكیبایى در مصیبت، و بردبارى در حال غضب، و راستگویى در حال ترس.»[۵]

«امام صادق(ع) فرموده اند: آن كسى كه از كار نیك خود مسرور شود و از كار بد خود شرمنده و غمین گردد، مؤمن است.»[۶]

«امام باقر(ع) فرموده اند: آن كسى مؤمن است كه چون شاد و خرم شود، شادى و خرمى او را بسوى گناه نكشاند. و چون در خشم و ستیز شود، از گفتار حق بیرون نرود. و چون صاحب قدرت شود، دست تعدى و تجاوز دراز نكند.»[۷]

منابع:

[۱]. الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى، ص ۴۶۳.
[۲]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏۱، ص: ۲۵۹.
[۳]. الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى، ص ۴۶۰.
[۴]. الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى، ص ۴۶۰.
[۵]. الخصال، ج‏۱، ص: ۲۶۹.
[۶]. الكافی، ج‏۲، ص: ۲۳۳.
[۷]. الكافی، ج‏۲، ص: ۲۳۳.

آورده‌اند که ...

 

کرامات و توانمندیهای بیكران خاندان وحی صلوات الله علیهم اجمعین كه در معجزات آن بزرگواران به ظهور رسیده چراغ راه و باعث هدایت شده و می شود. چرا كه خداوند متعال آنچه را در این مسیر لازم بوده در اختیار آنها گذارده است. آنها حجت های الهی هستند كه در قیامت خداوند به خاطر بودنشان در بین مردم از بندگان خود سوال می كند.


 

 

زائر نابینا و برات خلاصى از آتش جهنم

مرحوم محدث نورى علیه الرحمه در دارالسلام فرمود: جمعى از ثقات خبر دادند كه جماعتى از اهل آذربایجان بزیارت حضرت رضا علیه السلام مشرف شدند. یكنفر از آنها نابینا بود. چون به مقصود رسیدند یعنى به فیض زیارت آن بزرگوار نائل شدند و بعد از چندین روز توقف عتبه مباركه را بوسیده رو به وطن حركت نمودند تقریباً در دو فرسخى مشهد فرود آمده و منزل كردند در آنجا نزد یكدیگر نشستند.

كاغذهائى را كه نقش قبه منوره و روضه مقدس و اطراف آن بر كاغذ بود براى تبرك و سوغاتى خریده بودند بیرون آورده و نظر مى كردند و اظهار مسرّت و خوشحالى مى نمودند.

ادامه نوشته

حکایت غربتِ غریب الغرباء

 

سكوت و تحریف تواریخ موجب آن شده كه ابعاد جنایات برخی ستمگران و از آن جمله مامون عباسی برای آیندگان به درستی آشكار نباشد. مامون با رذیلت و حیله‌گری نه تنها امام علی بن موسی الرضا علیه ‌السلام را سرانجام مسموم و مقتول ساخت، بلكه بسیاری از وابستگان امام و علویان بزرگوار و شیعیان وفادار به امام را نیز نابود كرد یا آواره شهرها و دشتها و كوه‌ها نمود، و چنان عرصه را بر آنان تنگ ساخت كه آن گرا میان پنهان و گمنام هر یك به گوشه‌ای فراری شدند، و سرانجام برخی شربت شهادت نوشیدند و برخی نیز گمنام زیستند و مردند. از تاریخ زندگی بسیاری از آنان هیچ خبری در دست نیست فقط برخی خبرهای پراكنده توسط شیعیان ضبط و محفوظ مانده است.

ادامه نوشته

نامه ای به امام رضا علیه السلام

 

هوالمصور

السلام  علیک یا علی بن موسی الرضا

سلام به آقای خوبم، سلام به مولای عزیزم، سلام به امام رئوف و مهربانم، سلام به خورشید تابان خراسان، سلام به گنبد طلاییت، سلام به کبوترهای حرمت و سلام به زائرهای عاشقت.

 

قلم را روی کاغذ نهادم تا شاید این بار قلم روی آن حرکت کند و خودش حرف های دل مرا به امام رضا بنویسد. هزاران بار نوشتم، هزاران بار گفتم، اما باز نشد. نتوانستم به قولی که به تو دادم وفا کنم، بگو چه کار کنم، کجای کارم اشتباه است .

هر وقت حاجتی دارم مهمان حرمت هستم آن قدر دخیل می بندم تا حاجتم روا شود.

ادامه نوشته

ویژه نامه شهادت جانگداز امام رضا علیه السلام -ندای وحی

امام هشتم، استوانه زهد و بندگی

 

 

 

 

برای مردان الهی «زهد» در زندگی شخصی آنها یك اصل محسوب می ‌شده و در حال داری و نداری و تنگی و فراخی همیشه زهد می ‌ورزیده و آن را كلیدی از كلیدهای وصول به نجات و رسیدن به سعادت می‌دانسته ‌اند. در زندگی حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام نیز با همه امكانات و فراخی زندگی كه داشته این اصل مراعات می‌شده، و آن بزرگوار خود را ملزم به پیروی از آن می‌دانسته است.

 


 

 

 

در حدیثی كه صدوق (ره) به سندش از ابی عباد روایت كرده می‌گوید:

 

«… كان جلوس الرضا علیه السلام فی الصیْف علی حصیر و فی الشتاء علی مسْح و لبْسه الْغلیظ من الثیاب حتی اذا برز للناس تزین لهم …» (عیون الاخبار الرضا علیه ‌السلام  ج 2 ص 178)

 

 محل نشستن حضرت رضا علیه ‌السلام در تابستان حصیر بود و در زمستان فرشی مویین، و لباس آن حضرت جامه‌های زبر و خشن، و چون در برابر مردم می‌رفت برای آنها خود را می ‌آراست.

 

ادامه نوشته

ویژه نامه شهادت جانگداز امام رضا علیه السلام -ندای وحی





مرد سماوات زمین خورده است
کعبه حاجات زمین خورده است

سلسله جنبان خدا دوستان
لرزه گرفته است چرا دوستان؟


حبّه انگور چه با تاک کرد؟
مستی ما را ز چه در خاک کرد؟

برق چرا خانه الله سوخت؟
وز همه حجاج حرم ، راه سوخت


حضرت خورشید ز خود شسته دست
حجره توحید به حجره نشست

وای از این موی پریشان شده
روایت سلسله جنبان شده


رنگ خدا را ز چه نشناختند؟
قافیه را مثل حنا باختند

چند قدم رفت و زمین گیر شد
از سفر این مه به صفر سیر شد


جان دو عالم به لبش جان رسید
لرزه ز زانو لب و دندان رسید

زلف شد و پیچ شد و تاب شد
قامت او طاقی ز محراب شد


رفت و ملاقات ، ور افتاده بوده
کوه خدا از کمر افتاده بود

خالی از اندیشه محراب ها
چفت شد و بسته شد از باب ها


در کف دستش دل خود را گرفت
دل که نگو، حاصل خود را گرفت

نم نمک، از گریه چو لبریز شد
ای پسرم گفت لبش خود به خود


این پسر کیست که ماه آمده؟
یا که به خورشید گواه آمده

او جگر مرد جگر دار ماست
او پسر دلبر عیّار ماست


آمده لب ترکند از جام او
گریه کند بر غم فرجام او

غسل کرامت به دستان اوست
دفن بلّیات به دستان اوست


سر به سر از درد چه حالی شده؟
جان پدر نعل سوالی شده

بر سر دامن سر بابا گرفت
باز گریزی به فغان پا گرفت

روز حسین از همه جا سخت تر
اکبر لیلا شده خوش بخت تر

دامن خورشید به بر ماه داشت
بنده به بالین خود الله داشت


محمد سهرابی


دست در دستان نوح امّت در طوفان حوادث

 

زندگی امام هشتم ‌علیه السلام كه قریب بیست سال از دوره مهم و تعیین كننده زندگی ائمه معصومین ‌علیهم السلام را فرا گرفته، از جمله برجسته ‌ترین بخش‌های آن است كه بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به كار رود. مهم‌ترین چیزی كه در زندگی ائمه‌ علیهم السلام به طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسی» است.


به دنبال تاسیس نظام عادلانه اسلامی

از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری كه خلافت اسلامی به طور آشكار با پیرایه ‌های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حكومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهل بیت علیهم السلام مبارزه سیاسی خود را به شیوه ‌ای متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگ‌ترین هدفش تشكیل نظام اسلامی و تاسیس حكومتی بر پایه امامت بود.

ادامه نوشته

خورشید تابان امامت بر بام خانواده و جامعه

 

امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام جامع تمام فضایل بودند، به طوری كه تمام صفات عالی در ایشان جمع شده بود. خصایص شریف امام رضا علیه السلام قسمتی از صفات جدش، بزرگترین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود كه از میان پیامبران ممتاز بودند.


 

سایه‌ای بر سر خانه

سراسر مدت سی و پنج سال امامت امام موسی كاظم علیه السلام با حوادث و فراز و نشیب‌های سیاسی آمیخته بود. بیشتر زندگانی ایشان در زندان‌های هارون الرشید سپری شد. امام رضا علیه السلام در تمامی مدتی كه امام كاظم علیه السلام زندانی بودند دستیار و پشتوانه استوار پدر در حوادث سیاسی فرهنگی بودند. شریك غم‌ها و رنج‌های پدرشان بودند هرگز در برابر قدرت ‌طلبان هوس باز، خودشان را تسلیم نكردند. ایشان راه پدر را ادامه دادند و مردم را به شدت از یاری رساندن و كمك به خلفای طاغوتی دور می‌كردند.

ادامه نوشته

بنده خالص شده به ‌دست خدا، سخن می‌گوید

 

در بعضی از آیات و روایات نهی از توصیف خداوند وجود دارد ولی در برخی دیگر برای خداوند به نوعی، وصف قائل شده اند به طور مثال در توحید صدوق مذكور است كه شخصی از حضرت امیر علیه السلام توصیف خداوند را درخواست می نماید و حضرت غضبناك می شود (1) اما در خطبه اول نهج البلاغه خود آن حضرت می فرمایند «الذی لیس لصفته حد محدود و لا نعت موجود » كه از این عبارت برداشت می شود كه خداوند صفت دارد لكن صفت او محدودیت ندارد و هر یك از صفات كمال خدا بی منتها می باشد راه حل این تعارض ظاهری و ابتدایی، دو آیه كوتاه از قرآن است كه می فرماید:

« سبحان الله عما یصفون إلا عباد الله المخلصین » (2)

ادامه نوشته

درسهایی از یک حدیث طلایی!

«سلسلة الذهب» به معنای زنجیر طلا، نام یکی از احادیث مشهور امام رضا علیه السلام است. در اینجا می‌خواهیم به کمک این روایت و حواشی آن، قدری برای زندگی خود الگو بگیریم.


 

 

حدیث سلسله الذهب چیست؟

به نظر می‌آید که مشهورترین حدیث امام رضا علیه السلام همان حدیث «سلسلة الذهب» باشد. خلاصه ماجرا آن است که راه امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو از نیشابور می‌گذشت و جمع زیادی از دوستداران علم و نویسندگان حدیث در آنجا به سراغ امام آمدند و گفتند: از پیش ما می‌روید اما حدیثی برایمان نقل نمی‌کنید که به ما فایده برساند؟ امام علیه السلام سر مبارک خود را از کجاوه بیرون آوردند و این حدیثی را به شکل روایی را از یکایک پدران معصوم خود نقل نمودند که «خدا فرمود: "لا اله الا الله" دژ من است و هر که در آن دژ داخل شود از عذاب من ایمن است.»

ادامه نوشته