باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"

 



عرفان را از لک لک بیاموزیم!


تفسیر آیه شریفه:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
(الفاتحة/2)

دیده‏ اید که گاه از سفال چندین کاسه کوچک می ‏سازند که
هر کدام به دیگری آب می‏دهد،
کاسه اول به کاسه دوم و سومی به چهارمی و همین‏طور تا آخر.

کاسه‏ ها اگر چه به ظاهر از یکدیگر آب می‏ ستانند اما در حقیقت آب از
هیچ‏کدام نبوده بلکه از مخزن می‏ آید که البته آنهم ناپیداست.


حال، ما آدم‏ها نیز چیزی شبیه همان کاسه ‏های سفالی هستیم،
اگر چه به ظاهر از دستان یکدیگر دریافت کرده و چیزی می‏ ستانیم
اما آنچه به چنگ می‏آوریم از خزانه حق است:


و ان من شی الا عندنا خزائنه


که البته غیب و ناپیداست.


جان فدای آنچه ناپیداست باد


بنابراین هیچ‏کس از خود چیزی ندارد:

أنتم الفقراء


یاد امام (ره) بخیر که می ‏فرمود:
هر چه هست اوست و از اوست.


مگر به روی دل آرای یار ما ورنی

به هیچ وجه دگر کار بر نمی ‏آید

درست مثل سنگ‏های آسیای قدیم که پیوسته می‏ چرخیدند و گندم‏ها را
آرد می ‏کردند اما چرخش آنها نه از خود بلکه از آبی بود که در زیر
همان سنگ‏ها در گردش بود، و البته دیده هم نمی‏ شد و کافی بود
لحظه‏ ای آب بند آید یا از حرکت بایستد، همانجا بود که
سنگ‏ها نیز بر جای خود قفل و میخ‏کوب می ‏شدند.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"




تفسیر: بسم الله الرحمن الرحیم

ادیم زمین سفره عام اوست


برخی میوه فروش‏ها را دیده‏ ای که میوه‏ های ریز و گاه کم آب و لک‏دار خود را
جلوی مغازه و در دسترس همه قرار می‏دهند اما میوه ‏های درشت و آب‏دار و سالم
را ته مغازه و توی صندوق و ویژه آدم‏های خاص نگه‏داری می‏کنند.


رحمت خداوند هم مثل میوه ‏ها دو گونه است
رحمتی که عمومی است و در دسترس همه.


ادیم زمین سفره عام اوست
بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست


رحمتی هم خاص، و آن ویژه انسان‏هایی است که از ویژگی‏های خاصی برخوردارند.
پس اگر عزتی است و یا آرامشی و یا صفایی و یا لذتی دو گونه است.

کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می‏بینم


بوی خوش را هم از مشک ختن و هم از باد صبا می‏توان شنید ولی بوی
خوش از مشک شنیدن کار همه است اما از باد صبا دیدن
ویژه حافظ و کسانی همچون اوست.


و تفاوت این دو بوی خوش از زمین تا آسمان است.

بنابراین رحمان و رحیم هر دو یعنی خداوندی که برخوردار از رحمت است
ولی رحمن به‏ معنای برخورداری از رحمت عام که نثار عموم می‏شود
و رحیم یعنی برخوردار از رحمت خاص که ویژه انسان‏های ویژه(مومنان) است.

و کان بالمومنین رحیما



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"







رابطه ما با خدا رابطه گیلاس با درخت نیست.

وقتی گیلاسی از درختی چیده و جدا شد دیگر قابل بازگشت نیست
و درخت هرگز او را نخواهد پذیرفت،

بلکه رابطه ما با خدا چیزی شبیه یک کف آب با دریاست،
شما اگر پیاله ای آب از دریا برگیری حتی اگر این آب نجس
و آلوده و لجن هم شده باشد هر گاه آن را برگردانی آغوش دریا
باز و آن‏را می‏پذیرد و هرگز پس نمی‏زند.

و اول کاری که دریا با آن می‏کند زدودن تیرگی‏ها و پاک و زلال ساختن آن است.
چون خدا رحمان و رحیم است، یعنی دریا دریا رحمت و احسان و لطف
است و اگر ما فقط همین یک وصف را از او می‏فهمیدیم
عاشق یا عاشق‏تر از این می‏شدیم.


خدایا عاشقم عاشق‏ترم کن



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"





گلی با هزار رایحه خوشبو

تفسیر آیه:
بسم الله الرحمن الرحیم

داستان ما همان داستان مجنون عامری است که از
لیلی تنها نام او را در اختیار داشت، این بود که نامش را
بر خاک نوشته و با همان نام دلخوش و شاد بود.

گفت مشق نام لیلی می‏کنم
خاطر خود را تسلی می‏کنم

چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی می‏کنم با نام او


ما هم از خدا تنها مشتی نام بلدیم و با همان
نام‏ها زندگی کرده و سرخوشیم.

نامت بمانا تا ابد
ای جان ما روشن ز تو


و نام خدا مثل نام گل است وقتی می‏گویی گل،
تمام گل‏ها همچون:
رز، سرخ، نسترن، یاس، نرگس، شب‏بو و.... را شامل می‏شود،
ولی وقتی می‏گویی نسترن دیگر شامل یاس نخواهد شد.

نام الله مثل نام گل است همین‏که می‏گویی الله،
یعنی غفّار (کسی که می‏آمرزد)، ستّار (کسی که می پوشاند)،
مومن (کسی که ایمنی می‏بخشد) و...
ولی هنگامی که می‏گویی ستار دیگر معنای مومن را نمی‏‏دهد.

بنابراین بسم ‏الله یعنی به نام همان کسی که
غفّار و ستّار و کریم و مومن و سلام و... است.


از این‏رو می‏توان گفت:
واژه الله تنها واژه ‏ای است که به هیچ زبانی نمی ‏توان
ترجمه کرد، زیرا این واژه اشاره به هزار نام الهی دارد.


خدایا عاشقم عاشق‏ترم کن


باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"





کار با اخلاص يعني انسان همان رفتاري
را داشته باشد که گل‏ها دارند.


شما ببين گل‏ها چه ديده شوند و چه ديده نشوند
شکفته و عطرافشاني مي‏کنند و برايشان
ديده شدن يا نشدن يکسان است.


براي گل‏ها چه فرقي مي‏کند که در باغ و پيش چشم
رهگذران باشند و يا در کوه هيماليا
و دور از نظاره ديگران.


بياييم اخلاص را از گل‏ها ياد بگيريم،
ما هم به دنبال ديده شدن نباشيم بلکه در هواي
او بوده و رضاي او را دنبال کرده و عبادت‏هاي خود
را خالص کنيم، زيرا تنها عبادت خالص است که بالا مي‏رود
و اگر بالا برود چه برکاتي که فرود مي‏آورد.


درختان جنگل را نديده‏ اي که عرق مي‏ کنند و از خود ترشحاتي
بروز داده و به آسمان فرستاده و به ابرها مي‏رسانند، ابرها نيز
بارور شده و فرو مي ريزند، و از اين روست
که هميشه سبز و خرم و با نشاط ‏‏اند.


من اصعد الي الله خالص عبادته اهبط الله عزّ و جلّ افضل مصلحته

هر کس که عبادت خالص خود را به سوي خداوند
بالا فرستد، او نيز آنچه صلاح و مصلحت و خير
وي در آن است فرود آورده و نازل مي‏کند.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"






خيلي آسان و روشن بگويم:

هر کاري که به خاطر خدا صورت پذيرد عبادت است،

پس اگر کسي خم شود و پوسته خربزه يا موزي از سر راه مردم
برداشته و به کناري بياندازد آنهم به خاطر خدا
و نه جلب توجه و نگاه ديگران،
عبادت کرده است.

پرستاري که بيمار خود را خوب مراقبت مي‏کند
و يا پانسمان او را به موقع و با دقت تعويض مي‏کند
و براي او هيچ تفاوت نکند که بيمار براي خود کسي است
يا نه، يا کسي دارد يا نه، يا کسان او حضور دارند يا نه،
بلکه تنها براي خدا انجام دهد او عبادت کرده است.


پس عبادت يعني کار با اخلاص کردن.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"






عبادت يعني کار با اخلاص کردن

يادت باشد پول‏دارها هميشه از هر چيزي خالص آن‏را مي‏خواهند
يعني پول خوب مي‏دهند جنس خوب را هم مي‏خرند.


شما هيچ وقت ديده‏اي که کسي با ماشين آخرين مدل خود کنار
يک ميوه فروشي پارک کند و وارد مغازه شده و ميوه‏ هاي
درهم را از دم برداشته و در پاکت بريزد؟

خدا هم که در همين سوره حمد خواندي و شنيدي
که مالک است و اصلاً از او داراتر کسي نيست،
پس او هم عبادت ناب و خالص را مي‏خواهد
البته حق هم دارد چون پاداش خوبي هم مي‏دهد.


البته بهتر است عبادت را کمي معنا کنيم چون تا بگوييم
عبادت ذهن و خيال خيلي‏ها مستقيم متوجه تسبيح و سجاده و مهر
و پيشاني مهر بسته و يا پيوسته خم و راست شدن و
لب‏ها را به نشانه‏ ذکر گفتن بالا
و پايين کردن، مي‏شود.


باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"





و «اياک نعبد» يعني اگر من در يک اداره، وقت نماز،
اول همه به نمازخانه آمده و به نماز مي‏ايستم نه از ترس حراست
است و نه به خاطر اينکه مرا اهل نماز بدانند و در نتيجه
نسبت به من خوشبين شده و امتيازات لازم
را کسب نمايم، و نه به خاطر اين است که از اين
رهگذر جلب اعتماد ديگران نمايم.

«اياک نعبد» يعني اگر به ديگران در سلام کردن
پيش دستي مي‏کنم نه به خاطر اين است که در نگاه مردم آدمي افتاده
و متواضع جلوه کنم، يا اگر با مردم گرم مي‏گيرم نه به خاطر اين است
که بگويند فلاني خون گرم است يا روابط عمومي او قوي است
بلکه به خاطر اين است که تو دوست
داري اينگونه باشم.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"






اخلاص را از گل بياموزيم!

عبادت وقتي مزه مي‏دهد که خالص باشد.
شير را اگر با آب درهم آميزيم حجم آن زياد خواهد شد
اما بي‏مزه مي‏شود، و ديگر نه آن رنگ را دارد و نه آن طعم
و نه آن غلظت و سنگيني و نه آن ارزش را.

عبادت هم همين‏طور است وقتي مزه مي‏‏دهد و ارزش دارد
که خالص باشد يا فقط به خاطر خدا باشد.


اساساً خلوص و خالص بودن به هر کجا و
در هر چيزي که پا نهد ارزش و بها مي‏بخشد.


ببين! شراب نجس اگر خالص باشد قيمت آن از شراب ناخالص
و دردآميز بيشتر است. حال وقتي که خالص بودن و قاطي نداشتن
به شراب آلوده قيمت مي‏بخشد اگر اعمال پاک انساني به خلوص
آراسته شوند يعني از سر اخلاص صورت پذيرد
چه ارزش و بهايي خواهد يافت.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"






دیواری محکمتر از دیوار چین!


گاه در بعضی محله‏ ها قطعه زمین ‏هایی هست که ساخت و سازی
در آن صورت نگرفته و اطراف آن نیز دیوار و حصاری وجود ندارد،
و از همین رو به خرابه تبدیل شده و هر کس خاکروبه‏ ها یا
زباله‏ ها و آشغال‏های خود را و یا هر چیز
دور ریختنی را در آنجا می‏ ریزد.

اما همین ‏که گرداگرد آن دیوار کشیده می‏ شود
کسی به آن حریم نزدیک نمی‏ شود.


انسان هم اگر بدون قرآن باشد به زمین بی‏ دیوار می ‏ماند
و خرابه خواهد شد و هر کس هر خلاف و تخلفی که در سر دارد
به سراغ او می‏ آید و با کمک او کار خود را پیش می برد.

ولی کسی که اهل قرآن است گویی که به گرد خود دیواری
کشیده باشد و بدین وسیله به امان و امنیت دست می‏ یابد.

اساساً قرآن مجموعه حصارها و دیوارهایی است که انسان به دور خود
می ‏کشد تا از گزند و آزار در امان باشد.


به همین دلیل به هر مجموعه آیات «سوره» می‏ گویند.


سوره از «سور» و به معنای دیوار است،
البته دیواری که در اطراف یک شهر یا سرزمین
کشیده می‏ شود مثل دیوار چین.

البته یادت باشد که دیوار چین اگر چه زیباست و تماشایی
ولی آنرا تنها برای تحقیق و تماشا بنا نکرده ‏اند
بلکه برای امنیت آن سرزمین بنا شده است.

قرآن کریم نیز اگر چه زیبا و تماشایی است ولی تنها
برای دیدن و خواندن نازل نشده بلکه برای آن است
که به وسیله آن خود را از شیطان
و شیطنت‏ها در امان بداریم.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"






او هر چه لعاب‏ها را داغ کرده و بر کوزه ها
می ‏ریخت بر آنها نمی‏ نشست،
از این‏رو به پیش استاد خود آمده و ماجرا را باز گفت
و استاد از او خواست تا در همانجا و در پیش چشم خود
کوزه‏ ای را لعاب دهد، و او هم قدری لعاب برداشت
و بر کوزه ‏ای ریخت ولی باز هم بر کوزه ننشست.

آنگاه همان کوزه را از او گرفت و پیش از لعاب دادن
تا توانست آنرا فوت کرد و آنگاه لعاب بر روی آن ریخت
و نشست و سپس رو به شاگرد کرد و گفت:
فوت کوزه ‏گری را از یاد برده بودی.

یادت باشد همیشه بر روی کوزه ‏ها غبار نشسته است
و تا غبار هست کوزه‏ ها لعاب را نمی‏ پذیرند.

حال این فوت کوزه‏ گری را درباره دل نیز نباید فراموش کرد
و آن زدودن هواها و هوس‏ها از دل است
و تنها در این صورت است که قرآن دلنشین می ‏شود،
و در اعماق دل فرو می‏ رود و می ‏شکفد و آنگاه مثل
ملای روم می‏توان با دنیایی از وجد و شور و حال گفت:


تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"

 



چرا نور قرآن در ما اثر نمی کند؟


به خدا پناه بردن یعنی از شیطان و اخلاق
شیطانی گریختن و از هوا و هوس فاصله گرفتن.


هوا و هوس چیزی شبیه زنگار و غبار بوده
و دل چیزی همانند آینه است.


همانطور که آینه غبار گرفته نسبت به تابش نور
بازتابی ندارد، دل نیز اگر آلوده به هوا و هوس
باشد هرگز نور قرآن را منعکس نمی‏ کند.


آینه‏ ات دانی چرا غماز نیست
زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیست



و برای دل زنگار گرفته و غبار نشسته
قرآن هیچ جاذبه ‏ای ندارد.

جهت روشن‏تر شدن این حقیقت یادآوری داستان شاگرد کوزه گر
که می‏ خواست کوزه‏ ها را لعاب دهد شاید
در اینجا خالی از لطف نباشد:



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"




و توصیه قرآن کریم نیز همین است:

فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم

وقتی که قرآن می‏ خوانی از شر شیطان دست به دامان خداوند باش

از این‏رو گفته ‏اند:

یکی از آداب خواندن قرآن کریم استعاذه است.


«استعاذه» از ریشه «عوض» و یا «عیاض» بوده و به معنای
چسبیدن و پیوستن است، و به خداوند استعاذه کردن
به معنای دست به دامان او شدن است.


و خداوند نیز پناه خواهد داد زیرا که
پناه ‏دهنده و ایمنی بخش است.


پس بنابراین استعاذه گفتن نیست بلکه حرکت و اقدام است
درست مثل وقتی که رگ‏بار تگرگ بی‏ وقفه می‏ بارد
تو نمی ‏گویی پناه می ‏برم به سقف بلکه با شتاب تمام
خود را به زیر سقف می‏ کشانی،
و این همان معنی استعاذه
و پناه بردن است.


پس اگر قرآن کریم می ‏گوید:

هنگام خواندن قرآن استعاذه کن و به خداوند پناه ببر،
نه به این معناست که اعوذ بالله بگو،
اگر چه گفتن این سخن نیز سنت پیامبر بوده و مستحب است،
اما در اینجا منظور آن است که

به سوی خداوند حرکت کن
و خود را دامن کشان به دامان او برسان.



باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"





از شر شیطان خلاص شوید!(تضمینی)

تا دانه ‏ای نکاشته‏ ای هیچ مراقبت نمی‏ خواهد
اما همین‏ که دانه را در زمین کاشتی پیوسته باید مواظبت کنی
و آب و کود و سمپاشی بجا و به اندازه
و مناسب را فراموش نکنی.


انسان هم همین‏طور است.

تا سوی قرآن نیامده و در وادی قرائت و خواندن و به کار بستن
آن گامی نزده از ناحیه شیطان در امان است و شیطان هیچ کاری
با او ندارد چون همان است که شیطان می‏خواهد اما همین ‏که
پای در این وادی می‏ نهد، هجمه ‏ها و حمله‏ ها و وسوسه ‏ها
یکی از پس دیگری در می ‏رسد و اینجاست که:


در پناه لطف حق باید گریخت


باران حکمت: "تفسیر تمثیلی قرآن کریم"





در اینجا قصّه ‏ای یاد کنم از اولیای خوب خدا که قرآن
را زندگی می‏کرد و نه بازی.

جان‏پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگوی


حسین نفتی، نفت فروش بود به حوزه آمد و
درس خواند و به او شیخ حسین گفتند و چون زهد و تقوا
را پیشه کرد به شیخ ‏حسین زاهد معروف شد.

شیخ حسین زاهد می‏گوید:

مادرم پیر و زمین‏گیر بود، هر روز ساعتی معین برای او ظرف گذاشته
و بعد هم می‏آمدم آن ظرف را برداشته و می‏بردم و تخلیه می‏کردم
و می‏شستم و می‏آوردم و در گوشه‏ اتاق می‏گذاشتم.
یک روز ظرف را گذاشتم و از اتاق بیرون آمدم
ولی یادم رفت برگردم.

ساعتی بعد که یادم آمد با عجله به اتاق مادرم رفتم.
و او سخت عصبانی بود به همین خاطر تا مرا دید با لگد به ظرف زد
و ترشح کرد و تمام بدن و لباسم نجس و آلوده شد،
اما هر چه بود مادرم بود و به احترامش سرم را
پایین انداخته و هیچ نگفتم تا مبادا از من
ملول و دلتنگ شود. لذا خیلی آهسته ظرف را برداشتم
و بیرون آمدم. وقتی کارم تمام شد و برگشتم مادرم با یک دنیا محبت و سوز
و پشیمانی نگاهم کرد و گفت حسین! نجست کردم؟
و من برای اینکه او را شاد کرده و لبخند را بر لب‏های او ببینم به او گفتم:
مادر! یادت هست وقتی که بچه بودم چقدر تو را
نجس کردم حالا یک بار هم تو ما را نجس کن،
مگر چه می‏شود؟