سیری در آیات حجاب
. شأن نزولها, يا اسباب النزولهايى كه براى سوره ها, يا پاره اى از آيات بيان شده نيز, بيانگر همين نكته اند; در مثل در سوره احزاب, پيش از نازل شدن آيات حجاب, سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و زينب و غزوه بنى قريظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. ولى در سوره نور, سخن از داستان افك به ميان آمده كه مربوط به غزوه بنى المصطلق و پس از نازل شدن آيه حجاب بوده است.
عايشه مى گويد:
(رسول خدا, بين زنان خود قرعه كشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد, پس از نزول حجاب بود.)42
بنابراين آيه 31 سوره نور, بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب, مهم ترين مرحله است و افزون بر حجاب زنان, امور گوناگون ديگرى نيز بيان كرده, ما به شرح درباره اين آيه بحث مى كنيم; تا زواياى مسأله به خوبى روشن شود.
بنابراين آيه شريفه, با توجه به واژگان و شأن نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايى كه درباره بخشهاى گوناگون آيه به ما رسيده است, مورد بررسى قرار مى گيرد.
در اين بررسى, بيش تر, سعى بر اين است كه واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شأن نزولها, تنها به عنوان يارى دهنده استفاده شود.
نكته هايى كه از اين دو آيه شريفه: (30 و 31 سوره نور) مى شود فهميد:
1. واژه (غضّ), به معناى كاستى است: (واغضض من صوتك) يعنى صداى خود را فرو بكاه. (انّ الذين يغضّون اصواتهم عند رسول اللّه) يعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پايين بياورند.
بنابراين (يغضّون من ابصارهم), يعنى از نگاههاى خود مى كاهند.
در آيه شريفه: (آيه 30 سوره نور) كه خداوند مى فرمايد: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم) فعل (يغضوا) مجزوم است; زيرا جمله شرطى در تقدير است:
(قل للمؤمنين: غضوا من ابصارهم فانك ان تقل لهم, يغضوا.)
به مؤمنان بگو: ديدگان خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگويى ديدگان خود را فرو خواهند كاست.
(يغضضن) در آيه شريفه 31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر (يغضوا) و در آن نيز فعل امر در تقدير است.
2. حذف جمله شرط در (يغضوا) و (يغضضن) دلالت مى كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه, همين كه از دستورهاى خداوند آگاهى يافتند, بى درنگ به آنها جامه عمل در مى پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا, بى چون و چرا گردن مى نهند. به گونه اى كه كلام نيازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراين, بايد جمله شرطى در تقدير گرفت, تا توجيه نحوى براى حذف (نون) در (يغضوا) باشد. ذكر نشدن جمله شرط نيز, بى گمان, دليلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل (يغضوا) و (يغضضن) محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثرى نيست. بنابراين, از آيه روشن نمى شود كه ديدگان را از چه چيز بايد فرو كاست. شايد حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. يعنى چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است, فرو بنديد. امّا چه چيزهايى نگ اه كردن به آنها حرام است و ناروا, روشن نيست و آيه در اين باب, بيانى ندارد.
4. جمع آمدن (مؤمنين), (يغضوا), (ابصارهم) و همچنين (مؤمنات), (يغضضن) و (ابصارهن) بيانگر اين نكته است كه هركس بايد چشم خود را فرو كاهد مانند: (خذوا اسلحتكم) هر كس اسلحه خود را بردارد و (فاغسلوا وجوهكم) هر كسى صورت خود را بشويد.
بنابراين, آيه شريفه در مقام بيان حكم تك تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيانِ حكم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف كنندگان جامعه نيست. حال اگر كسى وظيفه شخصى خود را انجام نداد, چه بايد كرد؟ از اين آيه, حكمش روشن نيست.
5. در شأن نزول آيه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:
(استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدينه و كان النساء يتقنّعن خلف آذانهنّ فنظر اليها وهى مقبلة فلما جازت نظر اليها ودخل فى زقاق قد سمّاه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلمّا مضت المرأة نظر فاذا الدِّماء تسيل على صدره وثوبه فقال واللّه لآتين رسول اللّه(ص) ولأخبرنّه قال: فأتاه. فلمّا رآه رسول اللّه(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل(ع) بهذا الآيت: قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم انّ اللّه خبيرٌ بما يصنعون.)43
در مدينه, جوانى از انصار, با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان, مقنعه ها را پشت گوشها مى انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى داد. هنگامى كه زن از برابر وى رد شد, باز به زن نگاه مى كرد و را ه خود را ادامه مى داد. تا داخل كوچه اى شد ـ كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد ـ و همچنان كه به پشت سر نگاه مى كرد, استخوان, يا شيشه اى كه در ديوار بود, صورت وى را دريد. هنگامى كه زن از جلو چشمش ناپديد شد, به خود آمد, ديد خون بر لباس و سينه اش, جريان دارد.
پيش خود گفت: به خدا سوگند, نزد رسول خدا(ص) مى روم و او را از واقعه مى آگاهانم. هنگامى كه نزد پيامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت ديد, فرمود: اين چه حالتى است؟
جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن گاه جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد با اين آيه شريفه: اى رسول ما, به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ كنند. آن براى ايشان بهتر است. همانا, خداوند به آنچه انجام مى دهند, آگاه است.
6. از شأن نزول و همچنين از آيه (قل للمؤمنات) بر مى آيد كه زنان مدينه سر و بدن خويش را مى پوشانده اند, ولى بخشهايى از سروسينه خود را نمى پوشانده اند. بنابراين, آيه, درباره آن قسمتهايى كه پوشيده نمى شده, دستورهايى داده است.
7. آمدن واژگانى چون: (المؤمنين) و (المؤمنات) به جاى (الذين آمنوا) نشانگر اين است كه اين احكام براى كسانى است كه به حمل شايع, مصداق مؤمن هستند. بنابراين, روى سخن با غير مسلمانان و مسلمانان ناپاى بند نيست. شأن نزول نيز, اين نكته را تأييد مى كند; زيرا جوان انصارى, همين كه نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد, با همان سرو روى خونين, خود را به پيامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى بند و هوسباز و آلوده چشم مى بود, بايد كار نارواى خود را ادامه مى داد, تا ديگران پيامبر(ص) را با خبر سازند.
شايد بتوان نتيجه گرفت كه غير مسلمانان و مسلمانان شناسنامه اى و ناپاى بند, كه در روايات نگاه به سر و روى آنها بى اشكال دانسته شده است, از همان ابتدا, مكلف به پاره اى از دستورها نيستند و اين دستورها براى رسيدن انسان خواستار كمال, به كمال انسانيت و دور شدن از حيوان صفتى است.
8. تكرار كردن (قل) و جداسازى بين دو آيه, آوردن واژگان: (المؤمنين) و (المؤمنات) با دو صيغه مذكر و مؤنث و همچنين واژگان: (يغضوا), (يغضضن) و… نشان مى دهد كه زن و مرد هر يك احكام ويژه به خود را دارند و از حكم يكى, نمى توان حكم ديگرى را فهميد.
9. پيش تر اعلام كردن حكم نگاه و پوشش مردان, شايد افزون بر تغليب, كه هميشه در زبان عرب, مذكر را بر مؤنث پيش مى دارند, به اين جهت باشد كه حكم مردان كوتاه است و در يكى ـ دو جمله در خور بيان است, ولى حكم پوشش و حجاب زنان, نياز به شرح فراوان داشته است; به گون ه اى كه حجم ظاهر آيه حجاب زنان, كم وبيش, پنج برابر حجم آيه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف (مِن) تبعيضيه در جمله (يغضوا من ابصارهم) و (يغضضن من ابصارهن) و نيامدن آن در جمله (يحفظوا فروجهم) و… شايد بيانگر اين نكته باشد كه (فرج) هيچ محدوده مجازى ندارد كه در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى ديدن و نگاه, محدوده مجاز نيز وجود دارد.
11. على بن ابراهيم در تفسير خود, روايتى از محمد بن مسلم, از حضرت صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود:
(كل آيت فى القرآن فى ذكر الفروج فهى من الزنا الاّ هذه الآيه فانّها من النظر فلايحل لرجل مؤمن ان ينظر الى فرج اخيه ولايحل للمرأة ان تنظر الى فرج اختها.)44
هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است, مراد حفظ از زناست, مگر اين آيه, كه مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نيست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نيست كه نگاه كند به فرج خواهر خود.
در تفسير روح المعانى, همين مطلب به ابن زيد و ابى العاليه, نسبت داده شده است; ولى صاحب روح المعانى, اين برداشت را نمى پذيرد و حفظ فرج را در تمامى آيات, به يك معنى مى داند و يادآور مى شود: اين گونه تفصيل, دليلى ندارد.
صاحب تفسير روح المعانى, اگر به جمله هاى پيشين و پسين آيه و به شأن نزول توجه مى كرد, بر وى روشن مى شد كه آن تفصيل, تفصيل درستى است. وقتى صدر آيه, درباره چشم پوشى از نگاه باشد, و ذيل آيه, درباره نمايان نساختن زينت و از سويى, شأن نزول درباره نگاه باشد, مى ت وان حفظ فرج را در آيه ويژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراين در تفسير آيات و روايات و بيان واژگان آنها, نبايد تنها به اشتراكهاى واژگانى تكيه كرد, بلكه سياق آيه نيز بسيار اهميت دارد.
روشن است كه پيدا كردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آيات نازل شده در شرايط گوناگون و… كارى است غير محققانه.
12. نگاه كردن به زنان, گرچه رفتارى است كه نفس انسان, بدان سوى گرايش دارد آن را به مصلحت خود مى داند, ولى پاك دامنى و پاك چشمى براى انسان, مصلحت بيش ترى دارد; از اين روى, قرآن مى فرمايد: (ذلك ازكى لهم).
13. گاهى, انسانها, دچار خودفريبى مى شوند و با توجيه ها و به بهانه هايى, گناه را براى خود روا, يا واجب مى شمارند. از اين روى, خداوند در قرآن, با جمله: (ان اللّه خبير بما يصنعون) به همگان هشدار مى دهد كه خداوند, رفتارها و كردارها را, همان گونه كه هست مى بي ند و به آنها آگاهى دارد.
14. نخستين جمله اى كه حكم ويژه اى را براى خانمها بيان مى كند (لايبدين زينتهن الاّ ماظهر منها) است كه براى روشن شدن آن, بايد به چند نكته توجه كرد:
الف. مراد از زينت, نمى تواند دستبند, گردنبند, النگو و… باشد; زيرا نمايان آنها وقتى كه از بدن جدا باشند, هيچ اشكالى ندارد. در مثل, زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جايى بگذارد كه مردان آن را ببينند, يا طلاى خود را براى تعمير به طلاساز بدهد و… هيچ گناهى انجام نداده است. بنابراين, به احتمال قوى, مراد از واژه (زينت) در آيه شريفه, جاى زينت است; يعنى گردن, دست, گوش و مانند اينها.
ب. گفتن (زينت) و اراده كردن مكان زينت, مجاز است و به علاقه حال و محلّ, چنين مجازگويى, مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقيقت, افزون بر تخفيف لفظ, مبالغه و تأكيد است.
ج. شايد سربسته گفتن: (الاّ ما ظهر) و روشن نكردن حد و مرز آن, براى واگذار كردن اين امور به عرف باشد. در مثل (ماظهر) براى خانمى كه هيزم جمع مى كند و از صحرا مى آورد, با (ماظهر) براى خانمى كه لب جوى به شستن لباس مشغول است, يا خانمى كه پشت ميز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ گويى مشغول است, يا خانمى كه در آزمايشگاه, به ساماeدهى وسايل مى پردازد, فرق دارد. دو گروه نخست, بايد مقدارى آستين را بالا بزنند, ولى دو گروه دوم, به بيش از انگشتان دست, نياز ندارند. به هر حال, بخشهايى از دست, پا و صورت كه عرف حكم به پوشيد ن آنها نمى كند, يا ضرورت اقتضا مى كند كه پوشيده نشود, از استثناءها به شمار مى روند. برابر حديثى كه از عايشه نقل شده, پيامبر(ص) به اندازه يك قبضه (در حدود 8 سانتى متر) بالاتر از كف دست را استثناء كرده است.46
ولى همان گونه كه گذشت اين حدّ معين كردن نمى تواند براى همگان باشد, اين حدّ بر فرض صحيح بودن سند براى زن رخت شوى و مانند اوست.
د. فعل (لايبدين) صيغه ششم از فعل مضارع (يبدى) (= ظاهر مى كند. نمايان مى سازد) است و در حال رفع, نصب و جزم در ظاهر فرقى نمى كند. بنابراين مى تواند, نهى, نفى, يا عطف به (يغضضن) و در پاسخ شرط مقدر باشد.
به هر حال, آيه شريفه, يا از نماياندن زينت باز مى دارد, يا روش زنان مؤمن را در ننماياندن زينت, بيان مى كند, يا تسليم بى چون و چراى پيامبر(ص) بودن را يادآور مى شود.
در هر صورت, اگر در موردى قسمتى از بدن, يا زينت, شك شد كه آيا از استثناست, يا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى كردند و يا ضرورت و عرف با هم نساختند, يا در درستى خبرى كه دال بر گستره استثناء است, شك شد, استثنا بودن آن قسمت از بدن, ثابت نيست. بنابر اين, از ذيل (الاّ ما ظهر) خارج مى شود و (لايبدين) آن را در بر مى گيرد.
خلاصه اين كه: در جايى كه شك مى كنيم آيا از استثناهاست, تا پوشش آن لازم نباشد, يا از استثناها نيست, اصل اين است كه از استثناها نيست و پوشش آن لازم. اين اصل در جاهايى كه شك را مى يابد, كاربرد بسيار دارد.
هـ. واژه (زينتهن) براى بيان اين نكته نيست كه اگر خانمى زينت ندارد, تا آن را نمايان سازد مجاز است سروگردن و دست وپا و… را براى نامحرمان نمايان سازد. بلكه بيان گر محدوده حجاب است; ولى حد ومرز آن را به گونه اى باز مى شناساند كه در خود داراى انعطاف باشد. هما ن گونه كه روش قرآن و دين, در روشن كردن حدّ و مرز گزاره ها و احكام, چنين است كه بازشناسى موضوع را به عرف, و يا خود مكلف وا مى گذارد.
و در اين گونه موردها, راه را بر سخت گيريها مى بندد در مثل مى گويد: بيمار روزه خود را بگشايد; امّا بيمار كيست؟ ساكت است.
و. روايات در بيان مراد (ماظهر) گوناگونند: دسته اى (وجه و كفين) (صورت و دو دست تا مچ) را مى گويند و دسته اى (قدمين دو كف پا, تا مچ) را نيز مى افزايند.47
شايد آنچه را كه روايات بيان كرده اند, قدر متيقن باشد; زيرا آيه قرآن از بيان (وجه و كفين) ناتوان نبوده است. بيان مستثنى و مستثنى منه, به صورتى كلى, براى بيان مطلبى عام تر و مفيد تر بوده است. از اين روى در پاره اى از روايات, جاى النگو نيز افزوده شده است.48 روايت نقل شده از عائشه49 نيز, مى تواند مؤيد استثناى جاى النگو باشد.
شايد روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه, اهل سواد, علوج, زن ديوانه و… در همين راستا باشد.
ز. شمارى از مفسران, گفته اند: زينت بر دو گونه است: ظاهرى و باطنى. جمله (الا ما ظهر منها) در صدد بيان زينتهاى ظاهرى است. اينان, سپس در مصداقها و نمونه هاى آن اختلاف كرده اند. ابن مسعود, زينت ظاهرى را لباس و زينت باطنى را گوشواره, النگو و خلخال دانسته است. ابن عباس گفته است:
زينت ظاهرى, سورمه, انگشتر, گونه ها و حناى دست است.
قتاده, تنها سورمه, النگو و انگشتر را گفته و شمارى ديگر, زينت ظاهرى را وجه و كفين دانسته و شمارى صورت و سرانگشتان و گروهى ديگر كف دست و سرانگشتان را گفته اند.50
اين ديدگاههاى گوناگون و پراكنده بيان گر اين نكته است كه شارع مرز روشنى را بيان نكرده و هيچ يك از ديدگاهها براى انسان لزوم پيروى نمى آورد. و نمى توان گفت: بى گمان حداقل استثنا شده است. زيرا حداقل, همان قول ابن مسعود است كه زينت ظاهرى را لباس دانسته است. د ر حالى كه بى گمان, زنان, پيش از نازل شدن اين آيه پوشيه نمى زده و دستكش به دست نمى كرده اند و پس از نازل شدن آيه هم, چنين بوده است. پس, بى گمان آشكار بودن دستها تا مچ و چهره, اشكالى نداشته و پوشيدن كف پاها تا مچ نيز, رسم نبوده است.
بنابراين, برابر اين ديدگاهها نيز, بايد (الا ماظهرمنها) را به عرف واگذاريم و سخن اينان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل كنيم.
15. دومين جمله اى كه حكم ويژه اى را براى بانوان بيان مى كند: (وليضربنَ بخمرهنّ على جيوبهنّ.)
از اين جمله كه مى فرمايد: روسريهاى خود را برگريبان خود بيندازيد, ظاهر مى شود كه پيش از نازل شدن آيه شريفه, روسريها را زيرگلو گره نمى زده اند و گريبان و سينه هاى آنان, پيدا بوده است.
روايتى كه پيش از اين در شأن نزول آيه, بيان شد51, تأييد كننده همين نكته است. بنابراين, وقتى كه پيش از نازل شدن آيه, زيرگلو, گوشها و مقدارى از سينه, پيدا بوده است, بى گمان, دستها, پاها و چهره ظاهر بوده زيرا هيچ مرسوم نيست كه در جامعه اى و در سرزمينى زنان د ستها و پاها را بپوشانند; ولى سينه و گردن را باز بگذارند.
16. اين جمله از آيه شريفه, تأييد كننده نكته اى است كه از جمله پيش استفاده كرديم و آن اين كه: بايد لباس عرفِ آن زمان را وا رسيد و آن را معيار قرار داد, سپس شارع هر جا را درست نمى داند, اعلام كند و حكم و نظر جديد خود را بيان بفرمايد. اگر نادرستى موردى را ا علام نكرد, بايد از عرف پيروى كرد.
17. از اين بخش از آيه شريفه, واجب بودن پوشاندن زير چانه, درخور استفاده نيست; زيرا نه از آيه اين مطلب بر مى آيد و نه انداختن روسرى بر روى سينه و گره زدن در زير گلو, تمامى زيرچانه را فرا مى گيرد.
پيش از اين بيان شد كه استثناى كف و وجهين, مصداقى از ماظهر است, نه تمام آن, بنابراين, نبايد بحث كرد كه آيا زيرچانه از صورت است, يا نيست و نبايد بحث كرد كه (وجه) زير چانه را در بر مى گيرد يا خير؟ بلكه بايد بررسى كرد آيا شارع كه خواسته عرف را رد كند و بر نپ وشاندن گريبان, بر زنان خرده گيردو يا خواسته به پوشاندن گريبان و سينه امر كند, آيا امرش شامل زيرچانه مى شود, يا خير؟ اگر امر شارع, زيرچانه را در برگرفت, پيروى واجب است و اگر در بر نگرفت, زيرچانه, به همان اباحه اوّلى, كه عرف مردم مدينه داشته اند, باقى مى م اند; مگر اين كه دليل ديگرى وجود داشته باشد كه بعد بحث مى كنيم.
18. در بخش ديگر آيه شريفه كه مى فرمايد: (لايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ… او نسائهنّ, او ما ملكت…) نكته اى كه به چشم مى خورد, وجه تكرار (ولايبدين زينتهن) است كه يادآور شده اند: يادآورى آن درباره نخست, براى بيان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درب اره دوم, براى بيان ناظر بوده است.52 يعنى دربار نخست بر آن است كه اين نكته را بيان كند: زن, وظيفه دارد, زينت خود را بپوشاند, مگر آنچه كه از باب ضرورت, كه عرف آن را بايسته مى داند, بيرون مى ماند; مانند: دست و چهره. امّا دربار دوم (لايبدين زينتهن) در صدد بي ان اين است كه شمارى از مردان, مى توانند به زينتهاى زن بنگرند و لازم نيست كه زن, زينتهاى خود را از آنان بپوشاند. پيش از اين, يادآور شديم كه مراد از زينت, جاهاى زينت است كه دست بالا, دستها تا نصف آرنج, پاها تا مچ, گردن و گلو, گوشها, گريبان و شايد موهاى سر را دربر بگيرد امّا بى گمان, كمر, شكم, سينه و رانها, از جاهاى زينت به شمار نمى روند. اين اعضا بر همان حال نخستين خود مى مانند كه زنان به طور معمول, اينها را مى پوشانده اند. بنابراين, زن بايد آنها را بپوشاند و خويشاوند مَحْرَم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.
بنابراين آنچه كه از اين جا و آن جا شنيده مى شود: به غير از عورت, مردان مَحْرَم به هر جاى زن مى توانند بنگرند سخنى است نادرست و بى بنياد و ناسازگار با آيه شريفه مورد بحث. البته اين پندار از فتواى فقيهان سرچشمه گرفته كه در اين باره سخن خواهيم گفت.
19. اين كه بر شوهر رواست كه به همه جاى زن خويش بنگرد و زن هم چنين حقى را درباره شوهر خود دارد و… مطلبى است كه از آيات ديگرى استفاده مى شود, مانند:
(نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انّى شئتم.)
همسران شما, كشتزارهاى شمايند, هر جا كه خواستيد بر كشتزار خود درآييد.
ييا
(قد افلح المؤمنون الذين… والّذين لفروجهم حافظون الاّ على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم, فانّهم غير ملومين.)53
مؤمنان, رستگار شدند آنان كه… و آنان كه فرجهاى خود را نگاهبانى مى كنند, مگر بر همسران يا كنيزان ملكى كه هيچ نكوهشى بر آنان نيست.
بنابراين, اين كه شمارى پنداشته اند چون: در آيه شريفه از شوهر نام برده شده (الاّ لبعولتهن) و شوهر مى تواند به تمامى بدن همسر خود نگاه كند, سپس دسته هاى يازده گانه ديگرى را بر شوهر عطف كرده, چنين استفاده مى شود كه اين يازده گروه هم مى توانند به همه جاى بدن خانمى كه با آنها مَحْرَم است, نگاه كنند, مگر اين كه دليلى بر خلاف اقامه شود, مانند: حرام بودن نگريستن به عورت غير و حرام بودن نگاه شهوت آلود و… پندارى بيش نيست و سخنى است بى مبنا و بى دليل كه با كم ترين درنگ, نادرستى آن روشن مى شود.
20. كسانى كه در اين آيه استثنا شده اند و لازم نيست زنان در برابر آنان جاهاى زينت خود را بپوشانند, عبارتند از: شوهر, پدر, پدر شوهر, پسر, پسر شوهر, برادر, پسر برادر, پسر خواهر, زنان هم كيش, ملك يمين (كنيز زرخريد و به قولى عبد) پيروانى كه نياز جنسى ندارند, كودكانى كه بر عورت زنان چيره نشده اند.
21. در اين كه پيروانى كه نياز جنسى ندارند چه كسانى هستند, اختلاف است. در مجمع البيان پنج قول نقل شده است:
الف. آنان كه به خاطر نياز غذايى همراه انسان مى آيند و نياز جنسى ندارند, مانند: ابله.
ب. عنين (ناتوان از آميزش).
ج. خصى (آلت بريده)
د. پيرى كه گرايشى به زنان ندارد.
هـ. برده صغير.54
به نظر مى رسد از اين چند ديدگاه, ديدگاه نخست, بهتر باشد و پذيرفته تر; زيرا گروه دوم و سوم شهوت دارند, ولى نمى توانند به كار برند. بنابراين به (غير اولى الاربه) غير نيازمند گفته نمى شود و همچنين پيرمرد. دسته پنجم, به خاطر نابالغى, قوه شهوانيه آنان برانگيخ ته نشده و اينان نيازمند بالقوه اند كه با فراز(او الطفل الذي…) استثنا شده است.
بنابراين, مصداق تام و تمام اين فقره, دسته اول است, گرچه آيه ويژه و منحصر به آن مصداق نيست و مى توان كسانى را كه پيش تر شهوت جنسى داشته اند, ولى اكنون به خاطر مريضى, يا پيرى, يا رياضت, شهوتى ندارند نيز, از مصداقهاى آن به شمار آورد.
22. در اين كه مراد از كودكانى كه بر عورتها چيره نشده اند, چه كسانى هستند, اختلاف است.
الف. كودكانى كه عورتها و اسرار زنان را نمى شناسند و به خاطر نداشتن شهوت, بر آن نيرو و قوت پيدا نكرده اند.
ب. كودكانى كه قدرت آميزش با زنان را ندارند. بنابراين, اگر به حدّ شهوت رسيدند, حكم مردان را دارند.55
به نظر مى رسد از دو ديدگاه, ديدگاه نخست بهتر است; زيرا اگر كودكانى اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسى آگاه باشند, ولى اكنون ناتوان از آميزش, اين آگاهى سبب مى شود, كودكان به انحراف كشيده شوند و آن كارهايى را كه شارع نمى خواسته انجام بگيرد, انجام بگيرد. 23. آخرين فقره در آيه شريفه, درباره حجاب زنان, اين فقره است:
(لايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهنّ.)
زنان مؤمن, نبايد پاى بر زمين بكوبند, تا زينتهايى كه پنهان داشته اند معلوم شود.
نخستين نكته اى كه از اين فقره آيه شريفه به دست مى آيد اين كه: نه تنها نماياندن جاى زينت, بر زنان مؤمن روانيست كه شنواندن صداى زينت به نامحرم نيز, روا نيست.
24. از فقره (لايضربن…) و از فقره (لايبدين زينتهنّ) برداشت مى شود كه نماياندن هرگونه زيبايى براى برانگيختن شهوت مرد, با استفاده از هر يك از حواس, نارواست.
در قرآن گوش و چشم, دو شاخص اصلى از حواس انسانى به شمار مى روند. از اين روى, زن نبايد نازك و دلپذير با مرد نامَحْرَم سخن بگويد. همان گونه كه اين مطلب در, دستور خداوند به زنان پيامبر(ص) آمده است:
(فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض.)56
پس در گفتار نرمى نشان ندهيد, تا اميد نبرد, آن كه در قلبش بيمارى است.
25. از جمله زينتهاى نهانى كه زن نبايد با پاى كوبى بر زمين آشكار سازد, خلخال است. از آن جا كه خلخال را به پا مى بسته اند و قرآن آن را زينت نهان مى داند, روشن مى شود كه عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده, زنان شلوارهاى بلند مى پوشيده اند, كه خلخال را نيز مى پوشانده است.
بنابراين, پوشاندن پا تا پايين, در زمانهاى گذشته, رسم بوده و پس از نازل شدن آيه شريفه, واجب بودن آن, روشن شده است; زيرا اين آيه در صدد محدود كردن بودند, گستراندن. حال اگر روشن شد كه در آن زمان, شلوار و لباس بيرون منزل و داخل منزل, يكى بوده, مى توان گفت: پوشاندن پا تا پايين, در داخل منزل و در پيش محرمهاى دوازده گانه, شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر, كه با آيات ديگر استثنا شده است. اگر نشانه اى بر يكسان بودن لباس زن در خانه و بيرون از خانه, پيدا نشد, لباس درون خانه, پيرو عرف است. 26. نكته ديگر اين كه پاى بر زمين كوبيدن, جز بايسته هاى راه رفتن نيست; يعنى زن مى تواند بدون پاى كوبى بر زمين به گونه شناخته شده و معمول, راه رود. بنابراين, با توجه به اين كه در چند فقره قبل, فرمود: (لايبدين زينتهنّ الا ما ظهر منها.) و در اين فقره از زدن پا به زمين جلوگيرى كرد, روشن مى شود كه خانمها بايد بيش ترين رعايت را در هر زمينه اى داشته باشند و باندازه ضرورت, بسنده كنند.
27. در آخرين بخش از آيه مى فرمايد:
(وتوبوا الى اللّه جميعاً ايّها المؤمنون لعلكم تفلحون.)
اى مؤمنان, همگى به سوى خدا برگرديد, شايد رستگار شويد.
گويا مراد از (ايها المؤمنون) مردان مؤمن است; زيرا اين دو آيه, حكم هر يك از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بيان كرد. از اين روى, روشن مى شود كه مردان گناهانى را انجام مى داده اند كه نياز به توبه و بازگشت بوده است. در مثل, با نگاه هاى شهوت آلود, سبب جعل احكا مى براى بانوان شده اند كه شأن نزول, تأييد كننده اين مطلب است. پس سخت گيرى خداوند در لباس و چگونگى پوشش زنان, به عنوان نقصان وارد كردن و به بند كشيدن آنان نبوده, بلكه راهى بوده كه آنان را از چشمان آلوده مردان شهوت ران حفظ كند. بنابراين, حجاب, براى آنان سن گرى است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاى آلوده به شهوت, نه براى محروم كردن آنان از حقوق خود در جامعه.
28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروكاستن به مردان, به تنهايى براى جلوگيرى از گناه و چشم چرانى مردان, كافى نيست; بلكه آنان نيرويى درونى, مانند تصميم بر توبه و بازگشت به سوى خدا و گردن نهادن به دستورهاى او, نياز دارند; تا آنان را از آنچه كه خداوند حرام كرده, بازدارند و بدون آن نيروى درونى, تمهيدات بيرونى, كافى نيست.
29. آنچه در تفسير على بن ابراهيم, به عنوان روايت ابى الجارود نقل شده, بسيار همانند آن چيزى است كه از ظاهر آيه شريفه, برداشت مى شود:
ابى الجارود از امام باقر(ع) روايت مى كند:
(فى قوله (لايبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها) فهى الثياب والكُحل والخاتم وخضاب الكف والسوار. والزينة ثلاث: زينة للناس وزينة للمحرم وزينة للزوج. فامّا زينة الناس, فقد ذكرناه وامّا زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه وامّ ا زينة للزوج فالجسد كلّه.)57
امام باقر(ع) درباره فرموده خداوند متعال: (و آشكار نسازند زينت خود را مگر آنچه آشكاراست) فرمود: آن زينت, عبارت است از: لباس, سورمه, انگشتر, حناى دست و النگو.
زينت, سه قسم است: زينتى براى مردم, زينتى براى مَحْرَم و زينتى براى شوهر.
زينت براى مردم را يادآور شديم. زينت مَحْرَم, جاى گردنبند و بالاتر از آن و جاى دستبند و پايين تر از آن و جاى خلخال و پايين تر از آن و زينت شوهر تمامى بدن زن است.
اگر چه در سند روايت مناقشه است و در اين كه چه بخش از آنچه از قول امام باقر(ع) نقل شد, روايت است و كدام بخش از آن, سخنان صاحب تفسير, احتمالهايى وجود دارد. ولى آنچه مهم است, روايت همان را مى گويد كه ظاهر آيه با توجه به عرف بيان مى كند.
و بنابراين, روايت جنبه تأييدى دارد; از اين روى سند نداشتن آن, زيانى به بحث نمى رساند.