خاطرات من و سوره حمد 12
خنده ام گرفت. چه حسادت بی موردی!. ما هر دو از یک نعمت مشترک بهره می بردیم. یک استادِ با تجربه و دلسوز و منطقی. اما دوستم با تنبلی یا با کلاس نیامدن، خودش را هم از علمِ استاد و هم از تجربه و اخلاقش محروم کرده بود. به او گفتم:« دو نفر را تصور کن که یکی دائم تلاش می کند، درس می خواند، کلاس می رود، در جلسات علمی مختلف شرکت می کند، به هم کلاسی هایش کمک می کند و می خواهد از وقتش بهترین استفاده را بکند. دیگری فقط در پی خوش بودن و حال کردن، یا به قول بچه ها پیچاندن استاد است. به نظرت نتیجه ای که این دو نفر می گیرند یکی است؟ اگر قرار باشد بر اساس تلاش و کوشش تشویق بشوند، کدامشان باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرند؟»
دوستم همینطور هاج و واج من را نگاه می کرد. شرحِ حال این دو نفر مثلِ وضعیت من و او بود. هر دو شرایط مشترک و امکانات مساوی داشتیم. با این تفاوت که دوستم از نعمتی که داشت استفاده نمی کرد ولی من می کردم.
امتحان آمار، من را یادِ رحیم بودن خدا انداخت. حالا میفهمیدم چرا خدا به بعضی از آدم ها بیشتر توجه می کند. در واقع این خودِ آدم ها بودند که با نوع برخوردشان با رحمانیتِ خدا، نعمت ها را دائمی و خاص میکردند. خدا رحمان است. به همه نعمت می دهد. نعمت های مختلف. اما اینکه از نعمت ها چگونه استفاده کنیم تا لایقِ تدام یافتن نعمت بشویم مهم است!
ما هر روز از کنار نعمت های مختلفی که خدا به خاطر رحمان بودنش به ما داده، بی تفاوت رد می شویم. یا حتی بعضی وقت ها اصلا نعمت ها را نمی بینیم. بعد که آنها را از دست می دهیم تازه می فهمیم عجب نعمتی داشتیم. پس اگر از نعمت ها درست استفاده کنیم، خدا به خاطرِ رحیمیتش نعمت را برای ما ثابت و دائمی می کند.
دوستم به قولِ خودش به خاطر حال کردن و لذا بردن از جوانی، از کنار هوش و استعداد و نعمت های دیگری که خدا به او داده بود، بی تفاوت رد می شد.. می دانستم اگر زود متوجه این اشتباهش نشود، خدا نعمت هایش را می گیرد. البته همین سلب توفیق و از دست دادن نعمت هم از رحمان بودنِ خدا ناشی می شود. تا شاید آدم ها قبل از اینکه همه فرصت هایشان را از دست بدهند، به خود بیایند.
من هم باید بیشتر وحاسم به خودم و نعمت های خدای رحمانِ رحیم باشد. آخر برای داشتنِ نعمت های خاص و دائمی باید رفتاری خاص داشت. رفتاری شایسته رحیم بودن خدا.
ادامه دارد...