داستانهای رمضان
داستان قتل متوکل توسط پسرش منتصر بخاطر دشمنی وی با فاطمه زهرا (س)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
بدی کردن با والدین، در همین جهان کیفر دارد مخصوصا اگر آن بدی العیاذ بالله - کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمی ماند.
منتصر عباسی پدرش متوکل را کشت و پس از مدت کوتاهی خودش نیز کشته شد، در حالی که متوکل مرد بسیار خبیث و ناپاکی بود، متوکل در محافل انس و سرگرمیش امیرالمؤمنین علی ( ع ) را به مسخره می گرفت، دلقکهایش خود را به قیافه آن حضرت می ساختند و تقلید در می آوردند و مسخرگی می کردند و در اشعار خویش به او اهانت می کردند. گویند منتصر از او شنید که حضرت فاطمة سلام الله علیها را دشنام می دهد، از بزرگی پرسید که مجازاتش چیست؟ وی پاسخ داد قتلش واجب است ولی بدان که هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر گفت من باکی ندارم که در اطاعت خدا عمر من کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی هفت ماه بیشتر زنده نماند[1]
پی نوشت ها
[1] سفينة البحار , ماده (( وكل )) , و بحار الانوار چاپ آخوندى ج 10 ص 296
منبع : عدل الهی ص 204؛مطهری مرتضی