تربيّت نفوس
فرض كنيد انسان، چيزى را در راه خدا مى بخشد و انفاق مى كند، اين بخشش دو جنبه دارد: جنبه اوّل اين كه جامعه از نگرانيها و ناراحتيهايى نجات مى يابد و افراد محروم از آن انفاق بهره مند مى شوند. جنبه ديگر، تربيت جانهاست. همين كه انسان حاضر شد از مال دنيا بگذرد و روح ايثار و تقوا و بخشش در راه خدا را در خود تقويت كند، كم كم از صورت يك فعل به صورت يك حالت در مى آيد و سرانجام به عادت و ملكه تبديل مى شود.بسيارى از اعمال هست كه فقط جنبه اوّل را دارد; مثلا، كسى چيزى را ببخشد، ولى قصد او خدا نباشد و براى ريا انجام دهد، يا گاهى ممكن است فرد فقط براى جلب محبّت دوستان ـ نه براى خدا و نه براى ريا ـ بلكه براى مقاصد مباح كارى بكند كه اين گونه انفاقها فقط در اجتماع اثر دارد و در نفس آدمى اثرى نمى گذارد، چون براى خدا نيست. شايد بعضى افراد را ديده ايد كه در مورد وصيّت مى گويند: اگر چه از اموالمان استفاده نمى كنيم، ولى بعد از مرگ وصيت مى كنيم كه براى ما كارهاى خير بكنند. اين شخص غافل است كه وصيت، اثر تربيتيش در نفس بسيار ضعيف است هر چند با اين وصيت، شايد عده اى به نوايى برسند! زيرا خيرى كه بعد از مرگ انسان مى شود افتخارى نيست كه به ديگرى بدهد تا او انجام دهد. اگر وصيت به تمام اموال هم بكند ـ كه چنين وصيّتى صحيح نيست ـ آن اثر تربيتى در نفس را ندارد، مانند اين است كه بنابر مثل معروف: «روغن ريخته را نذر امامزاده بكند» ديگر بعد از مرگ، چه اثرى مى تواند داشته باشد؟
در حديث معروفى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: شخصى وصيّت كرده بود پيامبر(صلى الله عليه وآله) انبار پر از خرماى او را بين فقرا تقسيم كند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم به وصيّت او عمل كرد. وقتى كار تقسيم خرما تمام شد، گوشه انبار يك دانه خرماى خشكيده افتاده بود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را برداشت و فرمود: «اگر با دست خودش اين دانه خرما را انفاق مى كرد، بهتر از اين بود كه تمام انبار خرماى خود را به دست منِ پيامبر ببخشد.» چون در آن يك دانه اثر تربيتى بود. آن چيزى كه در قيامت به درد انسان مى خورد قلب سليم است. در آيه 89، سوره شعرا مى خوانيم: «اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم; مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.»;(1) و سلامت قلب هم بازتاب اعمال خارجى در درون روح و جان و اخلاق انسان است. به همين جهت است كه مى گويند: نيّتتان را خالص كنيد.
بعضى مى گويند چرا اين همه در نيّت سخت گيرى مى كنيد؟ مثلاً فلان كس بيمارستان ساخته است نيّتش هر چه بوده، باشد چه فرقى مى كند؟ به هر حال، اكنون هزاران انسان بيچاره و مستضعف از آن بهره مى برند. اين فكر باطل و اشتباهى است، چرا كه اين فقط جنبه ظاهرى عمل است و مهم باطن عمل است كه اثر تربيتى نيز دارد، چون ما معتقديم همه اين اعمال براى تكامل انسان و رسيدن به هدف نهايىِ اِلاّ لِيَعْبُدُونَ (پرستش و شناخت خدا)ست.
ميوه عالم خلقت، بنده مخلص; يعنى، انسان كامل است; و اين هدف نهايى بدون نيّت خالص حاصل نمى شود. لذا آن گونه كه در بحار، ج 70، ص 210 آمده است گفته اند: «اِنَّمَا الاَْعْمالُ بِالنِّيّاتِ» «الاعمال» شامل همه اعمال مى شود، نه فقط عبادات. لذا اگر انسان متوجه اين معانى باشد از پيش مى فرستد و باقى نمى گذارد كه ديگران براى او كارى انجام دهند.(2)
مثلاً، غذايى كه انسان مى خورد دو قسم است: 1 ـ غذايى كه باعث ادامه زندگى اومى شود. 2 ـ مواد غذايى كه فقط چربى بدن انسان را افزايش داده و بر وزنش اضافه مى كند. هر چيزى را كه انسان در اين دنيا به دست مى آورد، همين گونه است: يا چيزهايى است كه به درد او مى خورد و يا چيزهايى است كه مثل بار اضافى بر او سنگينى مى كند.اين سنگينى و گوشت اضافى را بدن تحمّل مى كند با اين كه براى او فايده اى هم ندارد و در روز قيامت هم حساب اين مال را بايد بدهد; مالى كه براى او زحمت كشيده و بهره اى نيز از او نبرده است; به عبارت ديگر، زحمتش هست، بهره اش نيست; حسابش هست، ولى فوايدش نيست. آنهايى را كه قبلاً فرستاده از آن بهره برده است و از آنچه باقى گذارده، نفعى نبرده است.خلاصه مهمترين مسأله در تربيت نفوس، اخلاص است. هرچه اخلاص بيشتر، اثر تربيتى آن بر جان و فعل آدمى بيشتر است. لذا همين اخلاص را اوّلين قدم در راه سير و سلوك شمرده اند. رساله اى در سير و سلوك به مرحوم بحرالعلوم نسبت داده اند كه رساله بسيار مهمّى است. در بخش آخر چيزهايى دارد كه احتمال مى رود از خود بحرالعلوم نباشد، ولى آن قسمتهاى اول تا بخش دوّم; يعنى، تقريباً دو سوّم آن، مسائل خيلى مهمّى دارد كه بر اساس اين حديث است كه در ص 22 آمده است: «مَنْ اَخْلَصَ للهِ اَرْبَعينَ صَباحاً، جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِه اِلى لِسانِه; اگر كسى چهل روز يا چهل منزل براى خدا قدم بردارد كارش به جايى مى رسد كه چشمه هاى حكمت از قلب و درونش بر زبانش جارى مى شود ومى جوشد.»خلاصه اگر عمل خالص نباشد، مانند چراغى است كه ديگران از روشنايى آن بهره مى برند، ولى خود او مى سوزد و نفعى نمى برد، اما اگر عمل با اخلاص باشد هم ديگران نفع مى برند و هم خود او.
1. قرآن در آيات 88 ـ 89 سوره شعرا در توصيف قيامت، مى گويد: در آن جا چيزى جز «قلب سليم» به كار نمى آيد.
«سليم» كه از ماده سلامت است مفهوم روشنى دارد; يعنى، قلبى كه از هرگونه بيمارى و انحراف اخلاقى و اعتقادى دور باشد. مگر نه اين است كه قرآن درباره منافقان مى گويد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً; در دلهاى آنها يك نوع بيمارى است و (بر اثر لجاجتشان) خدا بر اين بيمارى مى افزايد.» (بقره 10)
در چند حديث پرمعنا، قلب سليم چنين معرفى شده:
1 ـ در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در ذيل آيه مورد بحث مى خوانيم: «وَ كُلُّ قَلْب فيهِ شِرْكٌ اَوْ شَكٌّ فَهُوَ ساقِطٌ; هر قلبى كه در آن شرك و شكى است، آن قلب سقوط مى كند و بى ارزش است.»
2 ـ از سويى ديگر، مى دانيم علايق شديد مادى و دنياپرستى انسان را به هر انحراف و گناه مى كشاند، چرا كه «حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة; عشق به دنياپرستى سرچشمه هر گناهى است.» و لذا قلب سليم، قلبى است كه خالى از حبّ دنيا باشد، همان گونه كه امام صادق(عليه السلام) در حديث ديگرى در ذيل همين آيه فرمود: «هُوَ قَلْبُ الَّذى سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْيا; اين قلبى است كه از عشق دنيا سالم باشد.»
3 ـ آخرين سخن اين كه قلب سليم، قلبى است كه جز خدا در آن نباشد، آن گونه كه امام صادق(عليه السلام) در پاسخ سؤالى درباره اين آيه فرمود: «اَلْقَلْبُ السَّليمُ الَّذى يَلْقى رَبَّهُ، وَ لَيْسَ فيهِ اَحَدٌ سِواهُ; قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غير از او در آن نباشد.»
ناگفته پيداست كه منظور از «قلب»، در اين گونه موارد، روح و جان آدمى است. (تفسير نمونه، ج 15، صص 273 ـ 274)
2. به قول سعدى:برگ عيشى به گور خويش فرست *** كس نيارد ز پس، تو پيش فرست.
این وبلاگ جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی وترویج آن ایجاد گردیده است امید است که بتوانیم گامهای موثر در جهت اعتلاء فرهنگ قرآنی برداریم لذا از تمامی شما عزیزان استدعا دارم مرا دراین حرکت خداپسندانه مساعدت ویاری نمایید متشکرم.