نور هدايت

پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: امت من در دنيا سه طبقه اند:1 ـ جمعى مال را دوست ندارند و به خودشان اجازه نمى دهند مالى احتكار كنند. به اندازه سدّ جوع و سترعورت بسنده مى كنند و بى نيازى آنان در چيزى است كه ايشان را به آخرت بكشاند; بدين معنا كه سبكبار آمده اند و سبكبار مى روند. اينان غمى و ترسى از گذشته و آينده ندارند.2 ـ كسانى هستند كه دوست دارند مال را از بهترين راههاى حلال جمع كنند و با اين مال، صله رحم و به برادران نيكى مى كنند، با فقرا به مواسات رفتار مى نمايند براى آنان دندان بر سنگ سخت گذاردن بهتر از اين است كه براى كسب يك درهم، سراغ حرام بروند. حقوق شرعى را مى پردازند و بقيه را نزد خود نگه مى دارند اگر خدا درباره آنان سخت گيرى كند و در حساب آنان، مته به خشخاش بگذارد عذاب مى شوند; والا جان سالم به درد مى برند.سؤال: اگر اينها واقعاً به دنبال روزى حلال رفته و در مسير حق و عدالت مصرف كرده اند بايد مقامشان از طبقه اول بيشتر باشد كه هيچ هم به دست نياورده اند؟ مثلاً در مورد على(عليه السلام) هست كه هزار بنده از زحمت خودش آزاد ساخت. آيا فضيلت در ترك طلب است يا فضيلت در آن است كه حلال را بطلبد و آن را انفاق كند؟جواب: اين برداشت از درست معنا نكردن حديث است اگر حديث را درست معنا كنيم چنين سؤالى پيش نمى آيد. اگر انسان مال را مقدمتاً براى انفاق بخواهد چنين چيزى پسنديده هم هست. اما مراد از طبقه دوم اين است كه جمع كردن مال را دوست دارند; يعنى، براى مال اصالتى قائلند وهمين،كارشان راسخت وخراب مى كند. فكر مى كنم اگر با كل دستورات اسلامى سر و كار داشته باشيم در مى يابيم كه اسلام ترجيح مى دهد انسان توليد كند و آن گاه ببخشد و در راه خدا ايثار و انفاق نمايد. چنين انسان اگر كار كند و مالى به دست آورد و سپس انفاق كند و مال براى او اصالتى نداشته باشد از زاهد هم بالاتر است.3 ـ كسانى كه دوستدار جمع آورى مالند و فرقى ندارد كه آن را از راه حلال به دست آورند يا از راه حرام; هم مصرف مال آنها و هم درآمدشان هر دو خراب است. اگر انفاق هم كنند اسراف است و بى حساب;يعنى،بدون آن كه مورد و مستحق بخشش را بشناسند، انفاق مى كنند; و اگر امساك كنند از بخل و احتكار است. اينها كسانى هستند كه دنياقلبشان راافسون كرده و به سبب گناها نشان وارد آتش مى شوند.زهد، عدم وابستگى به دنياست، نه نداشتن دنيا. شما اگر همه دنيا را داشته باشى و به آن وابسته نباشى زاهدترين مردمى; مثلاً، على(عليه السلام) كه در راس حكومت قرار داشت، چنين بود و مى فرمود: «اين حكومت از آن كفش كهنه وصله زده در نظر من بى ارزشتر است.» او امير بود نه اسير. اگر انسان پيراهنى داشته باشد، ولى وابسته به آن باشد اين فرد راغب به دنياست، نه زاهد(1).

 


1. درباره مال و ثروت، نظرات متفاوتى در جهت افراط و تفريط وجود دارد: بعضى براى آن چنان اهميّتى قائلند كه حلاّل تمام مشكلاتش مى دانند، و جاى تعجب نيست كه اين گروه پيوسته به جمع اموال پردازند و آنى راحت ننشينند و هيچ قيد و شرطى براى آن قائل نباشند و حلال و حرام در نظرشان يكسان باشد.

   در نقطه مقابل اين گروه، جمعيّتى هستند كه براى مال و ثروت، كمترين ارزشى قائل نيستند، فقر را مى ستايند و براى آن ارج قائلند، حتى مال را مزاحم تقوا و قرب خدا مى دانند!

   ولى در برابر اين دو عقيده كه در طرف «افراط» و «تفريط» قرار دارد آنچه از قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مى شود، اين است كه مال خوب است امّا به چند شرط: نخست اين كه: «وسيله» باشد و نه «هدف»;

   ديگر اين كه انسان را «اسير خود نسازد» بلكه انسان «امير» بر آن باشد; و سوّم اين كه از طرق مشروع به دست آيد و در راه رضاى خدا مصرف گردد. علاقه به چنين مالى نه تنها دنياپرستى نيست، بلكه دليلى بر علاقه به آخرت است.

(تفسير نمونه، ج 27، ص 219)