فرهنگ حيا گريزي، به سرعت غرب را درهم نورديد و شعار جهان گشايي سر داد و هم اکنون نه تنها تمام جوامع غير اسلامي را زير سلطه خود دارد که نبرد سنگيني را در جوامع اسلامي نيز رهبري مي کند و با استخدام بسياري از دولتها و جريانهاي سياسي _ مدني دراين بخش ازجامعه بشري به پيشروي در مسير حيا ستيزي و عفاف گريزي ادامه مي دهد.
پيامد اين جنگ نابرابر، قبل از هر چيز به فراموشي سپرده شدن نظام خانوادگي پيشنهادي قرآن و ديگر اديان آسماني است که با تکيه بر دو شاخص دوستي و اعتماد متقابل زن و شوهر، تربيت نسلي را نويد مي دهد که در ذات خود، ظرفيت ساختن جامعه و تمدن معنويت محور را که نياز اصلي بشر امروز است، نهفته دارد.
اين نوشتار، ضمن تأکيد بر واقع بينانه بودن دغدغة فرو پاشي نهاد خانواده و كاركرد هاي مثبت آن، مي کوشد تا راز و رمز آموزه هاي قرآن در باب حجاب را باز جسته و معرفي كند تا مگر از اين رهگذر به مباني عقلاني و فطري حجاب پرداخته و از اين رهگذر گامي در جهت آسيب شناسي فرهنگ برهنگي بردارد.

خاستگاه حجاب

حجاب به هر حال محدوديت هايي را به همراه دارد و چه بسا آنان كه فرصت تأمل ندارند يا در سايه وسوسه فرهنگ غرب، زندگي مي کنند، پيشنهاد حجاب را براي زنان تبعيض آميز و مصداقي ازاستبداد و خودخواهي مردان تلقي نمايند و تحت فشار تبليغات رو به گسترش فيمينيستي، آهنگ روياروي با آن را سر دهند يا در صورت ناگزيري با احساس مظلوميت، سر تسليم در برابر آن فرود آورند!
وقتي طرح حجاب با چنين ذهنيتي رو به رو باشد، نه تنها مقبوليت پيدا نمي کند که از پيدايش صميميت در کانون خانواده نيز جلو گيري مي نمايد. چه اين كه در اين صورت زنان، حجاب و عفاف را، تحميلي از سوي مردان تلقي خواهند كرد كه سرپوشي بر خود خواهي و منيت و سلطه جويي آنان است!
بنابراين كساني كه جز اين مي انديشند و براي حجاب فلسفه و كاركرد ديگري قايلند، بايد قبل از هر چيز به ابهام زدايي از چهرة حجاب بپردازند.
در جوامع ديني، بي حجابي و با حجابي را بازتاب بي حيايي و با حيايي قلمداد کرده اند ( ميرشاهي،/ 105) و معتقدند که شرم، حيا و حجب دروني زنان به صورت حجاب تن، نمود مي يابد و بي پروايي در برهنگي حكايت از بي حيايي دارد.
بي ترديد حيا و عفاف دو حالت روحي است که بخشي از رفتار بيروني انسان را تحت تأثير قرار مي دهد و با استمرار فتار مناسب، به ثبات و استواري بيشتر مي انجامد. راغب مي گويد:
« حيا عبارت است از خود داري نفس از انجام هر كاري كه آن را زشت مي داند.» (راغب اصفهاني،/270)
« عفاف يعني پديد آمدن حالتي در جان آدمي که به وسيله آن از غلبه و تسلط تمايلات سركش جلوگيري مي شود.» ( همان /573)
فمينيست ها و طرفداران برابري زن و مرد، اساساً حالات ويژة روحي زنان را نتيجة تلاش استثمارگرايانه مردان مي دانند و فطري و غريزي بودن حيا و عفاف زنان را به عنوان بستر و خاستگاه رواني حجاب، نمي پذيرند.
جان استوارت ميل مي گويد :
« طبيعت اين دو مادام که مناسبات کنوني را با هم دارند، قابل شناخت نيست. اگر مردان در جامعه بدون زن، و زنان در جامعه بدون مرد، به سر برده بودند و يا اگر جامعه اي شکل گرفته بود که در آن زنان زير سلطه مردان نبودند، آنگاه مي توانستيم دربارة تفاوت ذهني و اخلاقي زن و مرد سخن بگوييم که احتمالاً ازطبيعت آنان سرچشمه مي گيرند. آنچه را امروز طبيعت زنان مي نامند چيزي يکسره تصنعي است، زيرا محصول سرکوب در برخي جهات و تشويق در جهات ديگر است، (ميل،/32)
ولي ديدگاه ديگر، بر طبيعي بودن حيا و عفت زن تأکيد دارد و آن را باور مشترک تمام ملتهاي جهان مي شناسد. منتسکيو بر اساس اين ديدگاه به قانونگذار، اجازه مي دهد که در صورت تأثير منفي محيط طبيعي و مشاهده بي بند و باري زنان، با تشريع قانون مناسب، به حراست از طبيعت و قانون طبيعي همت گمارد:
« تمام ملل جهان دراين عقيده مشترک هستند که زنها بايد حجب و حيا داشته باشند تا بتوانند خود داري کنند، علتش اين است که قوانين طبيعت اين طوري حکم کرده و لازم دانسته زنها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمايند .طبيعت مرد را طوري آفريده که تهورش زيادتر مي باشد ولي زن را طوري آفريده که خود داري و تحملش زيادتر است. بنابراين هرگز نبايد تصور کرد افسار گسيختگي زنها برطبق قوانين طبيعي است بلکه افسار گسيختگي بر خلاف قوانين طبيعت مي باشد و برعکس، حجب و حيا و خود داري مطابق قوانين طبيعت است، زيرا طبيعت ما را طوري آفريده که به نقص خود پي ببريم و به همين جهت است داراي حجب و حيا هستيم . زيرا حجب و حيا همانا خجلتي است که شخص از نقص و عدم کمال خود دارد.
حال اگر تأثير آب و هواي محلي، به قدري زياد باشد که اين قانون طبيعي يعني حجب و حيا را نقض نمايد، قانون گذاران، بايستي به وسيله وضع قوانين مخصوصي، اين نقصان را رفع کنند تا قوانين طبيعي به قوت خود باقي بماند» (منتسکيو،/ 442)
روسو نيز اعتقاد داشت که مرد و زن تمايلات جنسي نامحدود دارند. خداوند براي فروکش کردن نيروي شهوت مرد، به او عقل ارزاني داشته و به زن، حجب و حيا بخشيده است. ( آکين،/167)
در اين ميان، ديدگاه قرآن در عين بر خورداري از ويژگي مخصوص به خود، ديدگاه نخست را نمي پذيرد و طرح و نگاهي دارد كه به ديدگاه دوم نزديك تر است.