تربيت علي در كنار رسول خدا

تربيت علي (ع) در كنار رسول خدا (ص) انجام گرفت. ابوطالب كه در كودكي سرپرستي محمد (ص) را بر عهده گرفت، فرزندان و عيال بسيار داشت. قريش را سالي سخت پديد آمد. محمد (ص) عموي خود عباس را گفت: «برادرت ابوطالب نانخور فراوان دارد و چنين كه مي‌بيني مردم در سختي به سر مي‌برند، بيا نزد او برويم و از آنان بكاهيم. من از پسران او يكي را بر مي‌دارم تو هم يكي را، و سرپرست آنها مي‌شويم». عباس پذيرفت. نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در ميان نهادند. ابوطالب گفت: «عقيل را برايم بگذاريد و هر چه خواهيد بكنيد». محمد (ص) علي (ع) را و عباس جعفر را گرفت. از اين رو علي (ع) در خانه‌ي محمد (ص) و در دامان او پرورده شد و خود در اين باره چنين گويد:

«در پي او بودم چنانكه شتر بچه در پي مادر، هر روز براي من از اخلاق خود نشانه‌اي بر پا مي‌داشت و مرا به پيروي آن مي‌گماشت».

هر چه بيشتر مي‌باليد رسول خدا بيشتر به او و تربيت او مي‌افزود و او در اين باره چنين فرمود:

«آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه‌ي خويشم جا داد. و مرا در بستر خود مي‌خوابانيد؛ چنانكه تنم را به تن خويش مي‌سود و بوي خوش خود را به من مي‌بويانيد».

هنگامي كه رسول خدا در كوه حرا به رتبت پيمبري مشرف گرديد و به خانه بازگشت، در خانه‌ي او خديجه، علي (ع) و زيد پسر حارثه به سر مي‌بردند. او حالت و رسالت خود را بيش از آنكه به ديگران بگويد به اين سه تن گفت و هر سه، بي هيچ چون و چرا بدو گرويدند. باور داشتني است كه علي (ع) نخستين مرد در پذيرفتن دين اسلام باشد. او در اين باره چنين مي‌گويد:

«هر سال در حرا خلوت مي‌گزيد. من او را مي‌ديدم و جز من كسي وي را نمي‌ديد. آن هنگام جز خانه‌اي كه رسول خدا و خديجه در آن بود در هيچ خانه‌اي مسلماني راه نيافته بود. من سومين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را مي‌ديدم و بوي نبوترا مي‌شنودم».

و در جاي ديگر مي‌گويد: «هيچ كس پيش از من به پذيرفتن دعوت حق نشتافت، و چون من صله‌ي رحم و افزودن در بخشش و كرم نيافت».

در آغاز اسلام، خواندن مردم به مسلماني پنهاني بود. اين مدت را سه سال نوشته‌اند و چون آيه‌ي «وَأَنِذِرْ عَشِرَتَكَ الأقْرَبيِنَ» نازل شد پيغمبر (ص) به علي (ع) گفت:«خدا مرا فرموده است خويشاوندان نزديكم را به پرستش او بخوانم. گوسفندي بكش و صاعي نان و قدحي شير فراهم كن».

علي (ع) چنان كرد. در آن روز چهل تن يا نزديك به چهل تن از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند، و همگي از آن خوردني سير شدند. اما همين كه رسول خدا (ص) خواست سخنان خود را آغاز كند، ابولهب گفت: «او شما را جادو كرد». و مجلس به هم خورد. روزي ديگر پيغمبر (ص) آنان را خواند و گفت:
«اي فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم كسي از عرب براي مردم خود بهتر از آنچه من براي شما آورده‌ام آورده باشد. دنيا و آخرت را براي شما آورده‌ام».

آنگاه رسالت خود را به خويشاوندان رساند و گفت: «كدام يك از شما مرا در اين كار ياري مي‌كند تا برادر و وصيّ من و خليفه‌ي من در ميان شما باشد؟» همه خاموش ماندند. علي (ع) گفت: «اي فرستاده‌ي خدا آن منم».

پيغمبر (ص) فرمود:«اين‌وصي من وخليفه‌ي من در ميان شماست.سخن او را بشنويد و از او فرمان‌بريد». از اين روز علي (ع) به جانشيني و وصايت رسول خدا (ص) گماشته شد.