خداوند, دعاى او را شنيد و از شكم ماهى نجات بخشيد. به اين صورت كه ماهى در اثر ورود يونس به داخل مثانه و كيسه هوائى, درد دل شديدى در اندرون خود احساس مى كرد و مرتب حالت تهوع و فشار به او دست مى داد, تا آن كه بعد از مدتى خوراك نامساعد خود را قى كرد و يونس درحال بيهوشى به ساحل افتاد و با سايه بان شدن كدوبنى از تفت خورشيد و باد سرد وگرم در امان ماند.
2. قرآن مجيد مى گويد: (ان ّالذين حقّت عليهم كلمة ربّك لايؤمنون ولوجاءتهم كلّ آية حتى يروا العذاب الاليم)(يونس/96ـ97); آنان كه در كفر و تمرد ثابت قدمند و در قضاء الهى به عذاب دوزخ محكوم شده اند, قهراً ايمان نمى آوردند, گرچه آيات و معجزات الهى را از هرگونه گون بنگرند. مگر آن موقع كه عذاب الهى را با چشم بنگرند. ولى در آن صورت, ايمان آنان مفيد نمى افتد, چرا كه ايمان نيست, بلكه عيان است آن چنان كه ايمان فرعون مقبول نيفتاد.
اين يك قانون طبيعى است كه در سراسر قرآن مورد تأكيد كامل قرار گرفته است. علت تأكيد آن بود كه كافران مى گفتند: اگر عذاب الهى درست است, چرا بر ما نازل نمى شود تا ببينيم و ايمان بياوريم و لذا قرآن مى گفت: ايمانى كه بعد از معاينه عذاب باشد, مثمر ثمر نخواهد بود, وگرنه همه كافران و فاسقان بعد از مرگ و رسيدن به عالم دوزخ, صاحب ايمان مى شوند. بنابراين هر قوم و ملتى كه قبل ازنزول عذاب ايمان بياورد, ايمان آنان قابل قبول خواهد بود.
و از همين روست كه در تعقيب همين آيات سوره يونس مى گويد: (فلولا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحيوة الدنيا و متّعناهم الى حين); اى كاش درميان ملتهاى پيشين ملتى را مشاهده مى كردم كه قبل از نزول عذاب, ايمان بياورند تا ايمانشان مورد پذيرش و قبول الهى قرار بگيرد. چرا, فقط يك ملت و آن ملت قوم يونس بودند كه قبل از نزول عذاب ايمان آوردند و ما عذاب رسوا كننده دنيوى را از سرآن قوم و ملت بازگردانديم و تا مدت مشخصى كه اجل مقررشان باشد, مهلت داديم و زنده نگه داشتيم. ازاين آيات كريمه, استنباط مى شود كه قوم يونس, قبل از معاينه عذاب, ايمان آورده اند.
شرح اين مطلب دربرخى از روايات چنين رسيده است كه يك تن از فرزانگان آن قوم به يونس ايمان آورده بود, و درآن روز كه يونس وعده عذاب را ابلاغ كرد وخود از شهر خارج شد, آن مرد فرزانه در ميان ملت خود ماند و به آنان گفت: اى مردم, عذاب الهى خواركننده است و ملتهاى پيش از شما مانند قوم نوح وقوم عاد و قوم صالح و ساير ملتها را هلاك ونابود كرده است. اينك پيامبر خدا يونس از ميان شما خارج شده است آن چنان كه نوح و هود و صالح, به هنگام نزول عذاب از ميان قوم رفتند تا دچار عذاب آسمانى نشوند. شما مطمئن باشيد كه در روز مقرر, عذاب الهى نازل خواهد شد, مگر آن كه پيش از مشاهده عذاب ايمان بياوريد. اينك هنوز فرصت داريد. از خدا و خشم و سطوت او بترسيد و ازكفر و تمرد توبه كنيد و به درگاه خدا زارى كنيد, باشد كه عذاب خود را از شما برگرداند.
سخنان آن مرد فرزانه در دل آن مردم اثر كرد و راه توبه و انابه در پيش گرفتند و ازخداوند مهربان تقاضاى بخشش كردند و متعهد شدند كه فرمان خدا را پذيرا گردند. در اثر توبه و انابه آن مردم عذاب الهى كه مانند صاعقه آسمانى در راه فرود آمدن بود, منحرف شد و بر سر كوههاى دوردست و يا دريا فرود آمد و به آن قوم و ملت وشهر و ديار آسيبى وارد نگشت تا فرصت بيابند و به يونس ايمان بياورند و از پيام او اطاعت كنند.
3. قرآن مجيد به رسول اكرم خطاب كرده و مى گويد: (فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل و لاتستعجل لهم) (احقاف/35); يعنى: صبر و تحمل پيشه كن, آن سان كه رسولان صاحب عزم, صبر و تحمل پيشه كردند, و براى عذاب آنان شتاب مورز. و باز درجاى ديگر مى گويد: (فاصبر لحكم ربّك ولاتكن كصاحب الحوت اذ نادى وهو مكظوم) (قلم/47); براى اجراى فرمان خدا و دعوت قومت صبر و تحمل پيشه كن ومانند يونس مباش كه صبر و تحمل خود را از كف داد و بر قوم خود نفرين كرد و پايان كارش به آن جا كشيد كه در دل ماهى از خشم خود فرود آمد و فرياد زد (سبحانك انّى كنت من الظالمين).
از تقابل اين دو آيه, استنباط مى شود كه يونس در حد رسولان صاحب اراده محسوب نمى شود, زيرا رسولان صاحب اراده صبر و تحمل پيشه مى كنند و از آزار و استهزاء قوم خود, عصبانى و برافروخته نمى شوند, و بالاخره با ملت خد كنار مى آيند گرچه با گذشتن يك نسل باشد. بنابراين خطاى يونس, در بى صبرى و سقوط از درجه اولو العزمى بوده است و در تعقيب آن, از وضع و موقعيتى كه براى او رخ داده است, دلخور و ناراضى شده و با اين گمان كه خداوند, با پيش آمدن اين موقعيت بر او سخت نخواهد گرفت واو را معذور خواهد شناخت, منطقه مأموريت خود را ترك گفت وچون به كام نهنگ افتاد, دانست كه اين عقوبت ازجانب خدا است و از هيچ جهت معذور نبوده است و گرنه خداوند رئوف ومهربان بر او سخت نمى گرفت.
در واقع يونس, هم در شناخت قوم خود دچار خطا شده بود كه گمان مى كرد آنان اهل و مستحق عذابند و ديگر ايمان نمى آورند, درحالى كه چنان نبود و قبل از نزول عذاب ايمان آوردند و از بلا رستند وهم ازاين جهت دچارخطا شده بود كه حوزه مأموريت خود را با كمال دلسردى و دلخورى ترك گفته بود, درحالى كه مى بايد از كشف عذاب شادمان باشد وهرچه زودتر به ميان قوم خود بازگردد و به رهبرى آنان همت بگمارد. و لذا قرآن مجيد در جاى ديگر مى گويد: (وانّ يونس لمن المرسلين. اذ أبق الى الفلك المشحون); يعنى يونس از رسولان ما بود, حتى در همان لحظات كه مانند بندگان فرارى گريخت وبه كشتى پناهنده گشت تا از شماتت مردم برهد و غيظ دل را شفا بخشد, رسول ما بود و ما تلطيف رسالت را از دوش او برنداشته بوديم.
4. قرآن مجيد, با جمله (فساهم فكان من المدحضين)(صافات/141) به قرعه كشى رسميت قانونى مى دهد و به همين جهت است كه در فقه اسلامى, آنجا كه تكليف بندگان خدا روشن نباشد, قرعه كشى را حجت مى دانند. دراين زمينه از طريق عترت رسول, احاديثى وارد شده است.
5. قرآن مجيد مى گويد: (فالتقمه الحوت و هو مليم) (صافات/142); نهنگ, يونس را بلعيد و يونس خود را ملامت مى كرد. (مليم) يعنى ملامت كننده و منظور از اين ملامت همان نيايش مخصوصى است كه درجاى ديگر از يونس نقل شده است و مى گويد: (لااله الاّ أنت سبحانك انّى كنت من الظالمين); بارخدايا! پناهى و اميدى جز تو نيست. تو از خطا كارى منزهى. اين من بودم كه خطا كردم و از ستمكاران بودم كه حوزه مأموريت خود را با غيظ و دلخورى ترك كردم. و لذا قرآن مجيد به دنبال اين آيه مى گويد: (فلولا انّه كان من المسبّحين. للبث فى بطنه الى يوم يبعثون) (صافات/143ـ144); اگر نه آن بود كه يونس در كام ماهى خدا را تسبيح كرد وخطا را از خود دانست نه از جانب خدا, تا روز رستاخيز در شكم ماهى درنگ مى كرد و روى نجات را نمى ديد.
بنابراين, جمله: (وهو مليم) با جمله (كان من المسبّحين) و آن جمله ديگر كه گفت: (سبحانك انّى كنت من الظالمين) همه يك موضوع را مطرح مى كنند و ثمره آن را نجات از كام ماهى مى دانند. اگر يونس خود را ملامت نمى كرد و خدا را تسبيح و تنزيه نمى كرد, ماهى در اثر اين خوراك نامساعد به قعر دريا فرو مى رفت و در عمق آبهاى دريا جان مى داد و جسد او با جسد ماهى در زير آبها مدفون مى ماند, بى آن كه بپوسد و متلاشى گردد كه اين خاصيت گوشت ماهى است يا زندان كيسه هوائى براى يونس. اثر اين تسبيح و ملامت نفس, آن بود كه از كام ماهى برهد و جانش نجات يابد. و پذيرش نيايش او سبب شد كه هم ازكام ماهى برهد وهم در مقام رسالت تثبيت شود, چنان كه در جاى ديگر گفت: (لولا أن تداركه نعمة من ربّه لنبذ بالعراء وهو مذموم) يعنى: اگر لطف الهى شامل حال يونس نمى گشت از كام ماهى مى رست و به ساحل مى افتاد, اما از مذمت و نكوهش نمى رست.