یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مستِ مستش کرده بود
فارغ از جمع الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق، دل خونم نکن
من که مجنونم، تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه، دیگر نیستم
این تو و لیلای تو، من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت، پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
کمی آهسته تر
روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي گذشت.
ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد.پاره آجر به اتومبيل او برخورد كرد .
مرد پايش را روي ترمز گذاشت و سريع پياده شد و ديد كه اتومبيلش صدمه زيادي ديده است. به طرف پسرك رفت و او را سرزنش كرد.
پسرك گريان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو، جايي كه برادر فلجش از روي صندلي چرخدار به زمين افتاده بود جلب كند.
پسرك گفت:"اينجا خيابان خلوتي است و به ندرت كسي از آن عبور مي كند. برادر بزرگم از روي صندلي چرخدارش به زمين افتاده و من زور كافي براي بلند كردنش ندارم.
"براي اينكه شما را متوقف كنم ناچار شدم از اين پاره آجر استفاده كنم ".
مرد بسيار متاثر شد و از پسر عذر خواهي كرد. برادر پسرك را بلند كرد و روي صندلي نشاند و سوار اتومبيل گرانقيمتش شد و به راهش ادامه داد.
در زندگي چنان با سرعت حركت نكنيد كه ديگران مجبور شوند براي جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب كنند !
خدا در روح ما زمزمه مي كند و با قلب ما حرف مي زند.
اما بعضي اوقات زماني كه ما وقت نداريم گوش كنيم، او مجبور مي شود پاره آجري به سمت ما پرتاب كند.
راز خلقت انسان
وقتي خداوند انسان را آفريد، فرشتگان از خدا خواستند تا سر خلقت را از انسان پنهان بدارد.
فرشتگان گفتند خداوندا: بهتر است اين راز را در ژرفاي خاک پنهان کني تا که انسان آنرا نيابد.
خداوند فرمود: او خاک را خواهد کاويد و به اعماق آن پي خواهد برد.
آنگاه گفتند: آن را در اعماق درياها قرار ده .
خداوند فرمود: اما انسان دير يا زود به ژرفاي درياها نفوذ خواهد کرد و آنچه در آنجاست کشف خواهد نمود.
پس گفتند: آنرا در قله کوه ها و بر فرازآسمانها قرار ده تا که دستش به آن نرسد .
خداوند فرمود: او وسيله اي خواهد ساخت و به فراز آسمانها راه يافته و آن راز را خواهد گشود.
تا بالاخره به اين نتيجه رسيدندکه اين راز عظيم را در عمق وجود خود انسان پنهان نمايند، چرا که آدمي به غير از اندکي قليل هرگز به فکر جستجو در آن نخواهد افتاد و اين راز همچنان مکتوم خواهد ماند.
از آن زمان است که آدمي سراسر خاک، عمق آبها و ستيغ کوه ها وفراز آسمانها را پيموده و درنورديده است تا آن چيزي را که در درون خودش قرار دارد، بيابد.
وتا به امروز تنها اندکي قليل آنرا يافته و مهر سکوت بر لب دارند...
دعا
خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر كن و بهترین را به تو می دهد

هان مشو نومید چون واقف نه ای زاسرار غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
خداوند از خواسته های دلمان آگاه است ، ولی دوست دارد نیازهایمان را به درگاهش عرضه کنیم . پس هر گاه دعا می کنید تمام حاجتهایتان را نام ببرید
شخصی بود كه نیمه های شب بر می خاست و در تاریكی و تنهایی ، به دعا و نیایش می پرداخت و با سوز و گداز خاصی « الله الله » میگفت ، مدتها او به چنان توفیقی دست یافته بود تا این كه شیطان از حال و قال آن مرد خدا ، بسیار غمگین شد ، در كمین او قرار گرفت تا او را فریبد .سرانجام در قلب او القاء كرد كه : « ای بینوا ! چرا اینقدر الله الله می كنی ؟ دعای تو به استجابت نمی رسد ، به این دلیل كه مدتها خدا را صدا می زنی ، ولی خدا حتی یك بار به تو لبیك نگفته است !» همین القاء شیطانی قلب او را شكست و مایوسانه می گفت به راستی چه فایده ؟ هر چه دعا می كنم ، نتیجه بخش نیست ... شبی با همین حال و دل شكسته و روح افسرده ، خوابید ، در عالم خواب حضرت خضر پیامبر (ع) به او گفت : چرا این گونه مایوس و افسرده ای ؟ چرا راز و نیاز و نیایش با خدای خود را ترك نموده ای و چون پشیمان و نا امید ، از مناجات خدا كنار كشیده ای ؟ او در پاسخ گفت: « زیرا از در خانه ی خدا رانده شده ام و چنین یافته ام كه این در ، به روی من بسته است ، از این رو نا امید شده ام .» حضرت خضر(ع) به او فرمود : « ای نیایشگر بینوا! خداوند به من الهام كرد كه به تو بگویم تو خیال می كنی جواب خدا را باید از در و دیوار بشنوی ؟ همین كه : الله الله می گویی ، دلیل آن است كه جذبه ی الهی تو را به سوی خودش می كشاند و از جانب معشوق ، كششی به سراغ تو آمده است و همین جذبه ، لبیك خدا به تو است ، چرا درست نمی اندیشی؟
گفت:
نی ، كــه آن الله تو ، لبیــك ماست
آن نیاز و سوز و دردت ، پیك هاست
ترس و عشق تو،كمند لطف ماست
زیـــرهـــر یـــارب تـو لــبیــك هـاست
با استقامت باش ، دلت را استوار ساز ! گوش قلب خود را به صدای این و آن نفروش و بدان كه همان سوز و گداز پر درد تو كه از دل جانكاهت بر می خیزد ، دلیل پذیرش تو در درگاه خدا است ، خدا به فرعون آن همه وسایل آسایش و رفاه داد تا صدای نفس او را نشنود :
در همه عمرش ندید دردسر
تا ننالد سوی حق آن بدگوهر
درد آمـــد بهتــر از ملك جهــان
تــا بخوانی تو خدا را در نهـــان